پیوست یا شکست؟
فرید معروف
این روزها، جمع کثیری از اعضای کلیدی و ارشد حزب اسلامی افغانستان به رهبری آقای حکمتیار با پیوستن به تیم دولتساز، حمایت خود را از این تیم اعلان کردند.
این پیوستنها که در دقایق نود اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری صورت میگیرد، در مورد حزب اسلامی حاوی پیامی روشن است که این حزب به رهبری انجنیر گلبدین حکمتیار، آدرس و نشانی مناسب و مطمئنی برای رسیدن به قدرت سیاسی نیست و زعامت سیاسی حکمتیار نمیتواند تأمینکننده منافع سیاسی اعضای ارشد آن باشد؛ هرچند زمزمههایی نیز به گوش میرسد که این پیوستن به اشاره و استخاره خود جناب حکمتیار صورت گرفته؛ اما برفرض درست بودن این فرضیه، تعبیر و تفسیر غالب این است که حزب اسلامی و آقای حکمتیار هر دو به پایان تاریخ مصرف سیاسی خود نزدیک شدهاند.
آقای حکمتیار یکی از آخرین بازماندههای جنگ سرد است که علیرغم فرازوفرودهای بسیار سیاسی، هنوز هوای رسیدن به قدرت سیاسی در سرش باقی مانده است و تپشهای دلش برای نشستن بر کرسی قدرت آرام نگرفته است؛ اما متأسفانه تاکنون محاسبات او از سیاستورزی و شگردهای بازیگری در حوزه سیاست، وی را یاری نکرده است تا با عبور از دهلیز سیاست، بر مسند قدرت بنشیند؛ هرچند در دو سال اخیر با دست کشیدن از خشونت، اهداف سیاسیاش را با رفتار اهلیشده دنبال میکند؛ اما با توجه به پایان رمقهای سیاسیاش، چندان امیدی باقی نمانده است تا شبهای هجران او به آخر برسد و فاصله جدایی میان او و قدرت سیاسی طی شود.
آخرین نمایشهای سیاسی آقای حکمتیار، همین یکسال اخیر با کمپاینهای انتخاباتی ریاستجمهوری آغاز و اکنون در همین تظاهرات چند روز قبل در سرک دارالامان کابل به پایان رسید.
او در این نمایشها نشان داد که هنوز عاشق سینهچاک قدرت است؛ اما فهم و درک وارونهاش از تغییرات و تحولات سالهای پسین در سطوح نگرش مردم افغانستان و تغییر واقعیت اجتماعی، مانع جدی در مسیر ورود و فرود او به میدان قدرت است.
او نشان داد که علیرغم این همه تغییرات شگرف در حوزه سیاست و زندگی در افغانستان، به درک جامع از واقعیتها و پدیدههای پیرامونش دست نیافته و مجموعه باورهای او نسبت به جامعه و سیاست و مجموعه رویکردهای او نسبت به بازیهای سیاسی، آمیزهای از انگارهها و پندارههای متضاد است که جایگاه او را به یک بازیگر فراموشکار و فاقد معیار تقلیل داده است؛ هرچند هنوز او توسل به رادیکالیزم اسلامی و پرداختن به عصبیتهای قومی- مذهبی را استراتژی سودمند میداند؛ اما ماهیت بازیهای سیاسی تاکنون عریانتر از آن بوده است که این استراتژی را قرین موفقیت ساخته و سودمند معرفی کند.
درواقع این عامل سبب شده است حزب اسلامی تحت رهبری ایشان، دستکم در دو دهه اخیر دچار ریختوپاش فراوان شده و بار غم آن را امیر بهتنهایی در دشت و کوهسار بر دوش کشد؛ البته این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که حزب اسلامی آقای حکمتیار برای بسیاری از اعضای ارشد آن، وسیله مؤثری برای تعامل با دولت و دست یافتن به قدرت بوده است؛ از آقای همدرد گرفته تا فاروق وردک و سباون، قاضی امین وقاد و چهرهای دیگر این حزب، با استفاده از همین آدرس بر مسند ولایت و وزارت نشستهاند.
حالا هم که مجموعه قابل توجهی از اعضای ارشد حزب اسلامی به رهبری آقای حکمتیار به تیم دولتساز پیوستهاند درواقع تکرار فرایندی به رسمیت شناخته است که دستکم در دو دهه اخیر در اشکال و ابعاد مختلف اتفاق افتاده است؛ اما پیامی را که این پیوستنها بازتاب میدهد، این است که حزب اسلامی بهعنوان جریانی جهادی- سیاسی و آقای حکمتیار بهعنوان رهبر آن، هر دو به نقطه آخر عزیمت سیاسی خود رسیدهاند و این آدرس دیگر نمیتواند شریک مطمئن ائتلافها و همبستگیهای استراتژیک باشد.
البته این تحول قبل از اینکه برای تیم دولتساز یک موفقیت شمرده شود، برای کسانی سنگین است که به قول و قرار حکمتیار و آدرس حزب او دل بسته بودند و وعدههای همراهی او را سنگر مطمئن جدالهای سیاسی میدانستند. این جستار را اینگونه به پایان میبریم: «هرکه امید به حکمتیار بست؛ یا بازی خورد یا شکست.»