وقتی نمیتوانیم ببخشیم
فرشته حسینی
هنگام رنجش از کسی یا موضوعی که نمیتوانیم آن را فراموش کنیم، بیش از دیگران خودمان رنج میبریم؛ گویی در بند و اسارت چیزی یا شخصی که باعث آزار، اذیت یا ناراحتی ما شده است گیر میافتیم.
هنگامی که عصبانی هستیم و نمیتوانیم ببخشیم در ذهنمان چه میگذرد؟ آیا به فکر تلافی و انتقام هستیم و دلمان میخواهد مقابلهبهمثل کنیم یا تلاشمان این است کسی را که موجب رنجشمان شده است ببخشیم و کینهیی از او به دل نگیریم؟
هرکس با توجه به عوامل مختلف تربیتی، فرهنگی و همچنین خانوادهیی که در آن بزرگ شده است واکنش یا تصمیم متفاوتی برای بخشیدن یا کینه به دل گرفتن از خود بروز خواهد داد و بهگونهیی متفاوت عمل خواهد کرد؛ اما چگونه میتوانیم بهگونهیی ببخشیم و رها شویم تا در دام بخل و کینه دیگران گرفتار نشویم و به جای مدتها کینه به دل گرفتن، با بخشش دیگران احساس آرامش کنیم؟
پاسخ این پرسشها را در گفتگوی روزنامه با داکتر سید علی قاسمی، روانشناس تربیتی درخواهید یافت:
تجربه ناکامی
برای در نظر گرفتن فهم بهتر از اهمیت بخشش و جایگاه آن، باید بدانیم که اصلی بسیار مهم و بدیهی در زندگی ما وجود دارد و آن «بخشش» دیگران و کینه از آنان به دل نگرفتن است.
همه ما هر روز در معرض ناکامیهای کوچک و بزرگ در روابطمان با دیگران قرار میگیریم و به همین علت در هر محیطی بارها با تجربه کردن ناکامی، تحقیر میشویم، حقمان ضایع میشود و انتظاراتمان نیز برآورده نمیشود و…
بنابراین تجربه ناکامی در روابط بین فردی و زندگی اجتماعی، امری بسیار بدیهی و طبیعی است؛ زیرا متفاوت بودن سلایق باعث اتخاذ تصمیمات بر اساس معیارهای متفاوت میشود. ارزش آدمها هم کاملاً با هم متفاوت است؛ بنابراین امکان دارد هر لحظه با طرف مقابل دچار تعارضات و ناکامیهایی شویم که سبب رنجش خاطرمان را فراهم کند؛ اما باید همیشه به یاد داشته باشیم که ممکن است در ارتباط با طرف مقابل با مشکلات زیادی مواجه شویم.
بخشش، فراموشی نیست!
فراموش نکنیم؛ بلکه ببخشیم. بخشش الزاماً به معنای فراموشی نیست. اصل بسیار مهمی در روانشناسی حافظه، میگوید: هر اتفاقی در زندگی ما «رد عصبی» در حافظه بلندمدت ما ایجاد میکند؛ بدینترتیب رد عصبی اتفاقی که در گذشته برای ما افتاده است در حافظه بلندمدت ما باقی میماند؛ اما وقتی میبخشیم یعنی آنچه در حافظه بلندمدتمان ذخیره شده است را به حافظه فعال و کوتاهمدت خود منتقل نمیکنیم.
فراموش نکردن بدی دیگران، موجب باقی ماندن آن در حافظه بلندمدت ما میشود؛ اما با مرور نکردن آن، روان و بدن ما دایماً نسبت به آن واکنش نشان نمیدهد و در نتیجه حالمان بد نمیشود. با نگهداری اطلاعات در حافظه بلندمدت شاید با یک تلنگر دوباره خاطره مشکلات در ذهنمان تداعی شود. برخی مواقع به همین علت دوست داریم رنجش و کدورتهای پیشین را رها نکنیم؛ زیرا فکر میکنیم به این ترتیب میتوانیم از طرف مقابل انتقام بگیریم.
چرا بعضی انسانها نمیتوانند به آسانی ببخشند و چه کسانی میتوانند بهتر و راحتتر ببخشند؟
وقتی نمیتوانیم ببخشیم
فرض کنیم در گذشته کسی در حق ما بدی کرده است؛ شاید این رفتار او همان موقع چند دقیقهای بیشتر طول نکشیده، اما وقتی نمیتوانیم او را ببخشیم، درواقع در زمان حال مدام در حال تکرار آن عمل هستیم و با مرور ناراحتی و رنجش، همیشه آن را تازه و زنده نگه میداریم؛ مانند زخمی که بهجای درمان، هر روز آن را تازه نگه میداریم و مدام دستکاریاش میکنیم. مرور گذشته منفی و آزاردهنده نیز دقیقاً چنین حالتی است؛ حتی باعث میشود سیستم ایمنی بدن با واکنش نسبت به آن، خود را در حالت جنگوگریز قرار دهد.
ناتوانی در بخشش کسی که سالها پیش در حق ما بدی کرده است و مرور آن، موجب میشود تا روان ما نتواند آن را تشخیص دهد و همواره ما را در زمان حال با آن اتفاق درگیر کند؛ گویی در زمان حال دوباره درگیر آن موضوع شدهایم؛ انگار در بخشی از گذشته گیر افتادهایم و نمیتوانیم از آن رهایی یابیم؛ اما وقتی میبخشیم تمایلی به مرور خاطرات منفی در زمان حال نداریم.
نکته مهم این است که نباید فراموش کنیم وقتی کسی را میبخشیم درواقع این کار را برای خود انجام دادهایم نه برای کسی که ما را رنجانده است؛ زیرا ما سزوار آرامش بیشتری هستیم.
ابتلا به بیماری
نکته قابل توجه دیگر این است که وقتی دچار احساسات منفی میشویم این احساسات با یک «فیزیولوژی منفی» همراه است؛ مثلاً وقتی عصبانی یا خشمگین میشویم کارکرد بدن ما هم متناسب با آن خشم تغییر میکند؛ حتی هورمونها هنگام تجربه خشم، اندوه و غم، بیشتر ترشح میشوند؛ مثل هورمون «کورتیزول» که هورمون استرس و ناراحتی است و همچنین هنگام غم و اندوه «سروتونین» که هورمون شادمانی و نشاط است به کمترین میزان خود میرسد؛ بنابراین متناسب با این تغییرات هورمونی – که در مغز ما ایجاد میشود – بدن واکنشهایی نشان میدهد؛ یعنی وقتی ما در معرض خشم و دلخوری قرار میگیریم بدن ما، خود را برای جنگوگریز آماده میکند؛ در این هنگام سیستم قلب و عروق فعالتر میشود و با منقبض شدن عضلات، غده فوقکلیوی ما آدرنالین ترشح میکند، احساس گرفتگی میکنیم و سیستم ایمنی ما تحریک میشود. همه این تحرکات درواقع باعث ایجاد نوعی «آمادهباش» برای مقابله، جنگ و برخورد در ما میشود.
در این میان، افرادی که ناکامیهای زیادی را تجربه کردهاند ولی نتوانستهاند آنها را بهخوبی مدیریت کنند بهتدریج دچار انواع بیماریهای روانی و جسمانی میشوند؛ یعنی کسی که مدام خشمگین و عصبانی است بهتدریج دچار بیماریهای قلبی و عروقی و خودایمنی میشود؛ بهاینترتیب بدن بهنوعی به مقابله با خودش دست میزند و دچار فرسودگی میشود.
مهارت «بخشیدن»
«بخشش» در روابط بینفردی امری بسیار ضروری است؛ یعنی اگر ما بتوانیم بهموقع و درست ببخشیم بزرگترین خدمت را به سلامت جسم و روان خود کردهایم؛ زیرا تجربه ناکامی باعث ابتلا به بیماریهای مختلف میشود؛ اما اگر یاد بگیریم درست و بهموقع ببخشیم، سالمتر، فعالتر و با انرژیتر زندگی میکنیم؛ ولی ابتدا باید بدانیم «بخشش واقعی» به چه معناست.
آیا بخشش به این معناست که هرکس هر کاری با ما کرد و باعث رنجش ما شد بهراحتی از آن عبور کنیم و بیتفاوت باشیم؟ یعنی هر کس هر بلایی سر ما آورد آن را بسیار منفعلانه بپذیریم؟
پاسخ منفی است؛ زیرا بخشش به معنای منفعل و بیتوجه بودن نیست؛ بلکه به معنای «گذشته منفی حاصل از یک ناکامی به واسطه رفتار نادرست دیگران را مدام در لحظه حال، مرور نکردن است.»
تجربه احساسات منفی
توجه داشته باشیم که هر وقت در معرض ناکامیها قرار میگیریم احساسات ناخوشایند و منفی را هم تجربه میکنیم؛ احساساتی مانند خشم، غم، حسرت و نفرت. میتوان گفت که احساسات منفی نشانه ناکامیهای ما هستند؛ یعنی ما هر وقت جایی ناکام یا ناراحت میشویم احساسات منفی هم به ما هجوم میآورند و هرکدام از ما با مرور زندگی خود میبینیم که هر لحظه تا چه حد شاهد تجربه احساسات منفی هستیم؛ احساسات منفی کوچک و بزرگی که هرکدام بهنوعی با آن مواجه میشویم.