پردردسرترین معضل کابل
ترافیک یکی از پردردسرترین معضلات شهروندان کابل است که متاسفانه تاکنون هیچگونه اقدام مقتضی و مؤثر برای حل آن صورت نگرفته است و این مصیبت همچنان بر دلودماغ شهروندان سنگینی میکند. یک آمار ابتدایی نشان میدهد که بسیاری از شهروندان کابل روزانه بیش از دو ساعت از وقت خود را در مسیر رفتوبرگشت بر سر کار، هدر میدهند. بدین صورت هر هفته چهارده ساعت مفید آنان در راهبندیهای اعصابخوردکن بدون هرگونه فواید و در اوج فشارهای عصبی و روانی از دست میرود.
معضل ترافیک سنگین کابل بحثی است که بارها با روی آنتن رفتن از مجاری رسانهها در نشستهای سکتورهای شهری درباره آن بحث شده است؛ اما متاسفانه هیچ اقدام مناسبی برای رفع این دشواری صورت نگرفته است. گوشه دیگری از این معضل، آلودگی سنگین هوای کابل است که البته شهروندان کابل کمتر به خطرات ناشی از آن توجه میکنند.
از منظر فرهنگ و رفتارشناسی، ترافیک نفسگیر کابل، یک معضل فرهنگی و رفتاری است که خود بهتنهایی از قامت ظرفیت فرهنگی، فرهنگ شهرنشینی، الگوهای رفتاری، اخلاقی و ظرفیت دانش مدیریت کلان جامعه و شهروندان کابل آیینگی میکند و به عبارت معروف «آنچه در دیگ است در کفگیر» است؛ از همین رو ترافیک کابل، چیزی نیست جز نمایشوارههای مسلسل ظرفیت فرهنگ، اخلاق، دانش و خردجمعی شهروندان یک جامعه که در فرایند کلی از فروپاشی یک جامعه سخن میگوید؛ اما این زبان متاسفانه برای بسیاری قابلتفهیم نیست. تصویر این واقعیت برای کسانی که با ترافیک جهان مدرن آشنایی دارند و یا با آن سروکار داشتهاند، بهشدت وحشتناک و ترسآور است و حتی تصور اینکه در چنین ترافیکی نفس بکشند، بهشدت دشوار مینماید.
ترافیک بخش جداییناپذیر فرهنگ شهرنشینی است که ایجاد هر نوع سهولت و آسانی در آن، ارتباط دینامیک با سایر بخشهای توسعه شهری دارد و از همین رو این پدیده نمیتواند جدا از ایجاد تغییر و توسعه در سایر بخشهای شهری، دستخوش توسعه و تحول شود؛ اما مصیبت عظیم این است که دانش و مهارت مدرن که شهرهای مدرن جهان معاصر بر اساس آن بنا نهاده شدهاند، در ملک خداداد ما قدم ننهاده است.
به همین دلیل خدمات شهری بر اساس سلایق و ذایقههای بیماری سنجیده میشود که حاصل آن مصیبتها و معضلات کنونی شهر کابل است؛ البته در هجده سال اخیر، امکانات فراوان و حتی غیرقابلتصور در اختیار سکتورهای شهری قرار گرفته است تا با استفاده از آن به حل معضلات شهری و توسعه پایدار پرداخته شود؛ ولی بخش مهمی از آن به غارت رفته است و بخش به مصرف رسیده آن، به پروژههایی تعلق گرفته است که تطبیق آن هیچ گرهی از معضلات شهری کابل نگشوده است.
پولیس ترافیک به آموزش نیاز دارد و شناسنامههای موترها برای کنترول بیشتر باید دیجیتالی شود؛ اما متاسفانه در این زمینه هیچگونه اقدم جدی صورت نگرفته است. برای مهار ترافیک در بسیاری از چهارراهیها به احداث پلهای هوایی نیاز است؛ اما تاکنون حرف و سخنی در این زمینه مطرح نشده است.
برای مهار یا کاستن تخلفات رانندگی، جریمه نقدی مختلفان امر بسیار مهمی دانسته میشود؛ اما چنین چیزی در کابل بیشتر به منظور اخاذی شخصی پولیس ترافیک انجام میشود. کابل شاید از آخرین پایتختهای جهان باشد که کانالیزسیون ندارد و اکثر شهروندان آن دسترسی به آب آشامیدنی ندارند.
در شهر کابل از نظافت شهری و تشناب در نقاط مزدحم شهر – که نیاز اساسی شهروندان است – خبری نیست و به همین علت بسیاری از گوشههای خیابانها و پسکوچههای شهر به تشنابهای باز تبدیل شده است. از خدمات شهری مدرن نیز اثری دیده نمیشود و آنچه به نام خدمات شهری ارائه میشود، در تناسب با نیازهای شهروندان، بسیار اندک و ناچیز است.
حالا تمام این کمبودیها اگر در کنار معضل ترافیک کابل قرار داده شود، تصویری که از شهر کابل ارائه میشود چیزی بیش از شهری فروپاشیده نیست که این فروپاشیدگی در حصاری از دیوارهای کانکریتی برای حفاظت از جان قدرتمندان، ثروتمندان و ادارت دولتی جا خوش کرده است.
در آن سوی دیوار، اغلب کسانی نفس میکشند که برای سرنوشت مردمان این شهر فروپاشیده تصمیم میگیرند؛ اما وقتی به این سوی دیوار میآیند، خود بخشی از این فروپاشیاند که سبب تمدید و استمرار این وضعیت شدهاند.
از همین رو، ترافیک کابل چیزی نیست جز زبان گویای وضعیت فروپاشی یک جامعه انسانی که بهعنوان یک فرایند خودنمایی میکند و تا حالا اراده و اندیشهیی برای توقف این فرایند شکل نگرفته است.
وضعیت ترافیک کابل درواقع وضعیت فرهنگ ناشکفته این جامعه و نگارهیی از زندگی سرشار از احتمال خطر در آن است که هر روز از میان این خطر باید عبور کرد و از دل آن به سوی زندگی شتافت. این وضعیت دستخوش تغییر و تحول نخواهد شد مگر این فرایند فروپاشی به رسمیت شناخته شده و برای توقف آن اندیشیده شود.
سرمقاله/ روزنامه راه مدنیت