مقاله

نوشته‌های غیر داستانی به‌عنوان ادبیات

اشاره: کتاب «درباره خوب نوشتن/on writing well» اثر ویلیام زینسر کتابی است مطرح و مفید برای آنانی که دوست دارند، خوب بنویسند. زینسر به‌عنوان نویسنده، منتقد فلم، ویراستار و چهره‌یی سرشناس، در این کتاب نویسندگان را به شفاف‌نویسی و دوری از ابهام‌گویی تشویق کرده است.

ویلیام زینسر در سال۱۹۲۲ در نیویارک به دنیا آمد و در سن ۹۲سالگی در همان شهر درگذشت. او سالیان متمادی در دانشگاه ییل تدریس کرد.

ترجمه: دکتور حمیرا قادری/ قسمت ششم

سال پیش، در آخر یک هفته برای ایراد سخنرانی در کنفرانس نویسندگان رفتم که توسط گروهی از نویسندگان زن در شهر بافلو-نیویارک برگزار شده بود. زنانی که خیلی در مورد آثارشان جدی بودند و کتاب‌ها و مقالاتی که نوشته بودند، مفید و منسجم بود.

آن‌ها از من خواستند تا اگر بشود به منظور تبلیغات برای کنفرانس  در یک برنامه رادیویی در اوایل همان هفته سهم بگیرم. قرار شد  آن‌ها با میزبان برنامه رادیویی در استدیو باشند و من هم از  نیویارک از طریق تلیفون آپارتمانم با استدیو وصل شوم.

شام موعد فرا رسید و تلیفونم زنگ خورد. میزبان روی خط آمد و با شوخ‌طبعی مرا خوش آمدید گفت.

بعدش هم اشاره کرد که سه تا خانم دوست‌داشتنی هم در استدیو همراه خودش دارد و مشتاق است بداند که ما در مورد جایگاه ادبیات امروزی چه فکر می‌کنیم و یا هم برای آن عده از شنوندگان ادب‌دوست که خود آرزومند نوشتن مقالات ادبی هستند چه پیام یا مشورتی می‌توانیم داشته باشیم.

این مقدمه دلچسپ مانند سنگی بود که بین ما افتاد و هیچ کدام از آن سه زن دوست‌داشتنی لب از لب وا نکردند، سکوتی که من فکر می‌کنم برای آن مقدمه پاسخی مناسب بود.

سکوت طولانی شد و در نهایت من لب تر کردم و گفتم ما باید  کلماتی مانند ادبیات، ادبی و ادیب را از گفتار و نوشتارمان دور کنیم.

من فهمیدم که به گرداننده خیلی به اختصار فهمانده شده که ما چه نوع نویسنده‌یی هستیم و چه چیزی را می‌خواهیم بحث کنیم. اما او شکل دیگری از ادبیات را نمی‌شناخت برای همین ادامه داد:

  • خوب به من بگویید شما درباره ادبیات معاصر امریکا چه دیدگاهی دارید؟

این سوال هم با سکوت مواجه شد. باز هم نهایتا من بودم که گفتم قرار است ما اینجا درباره هنر نوشتن حرف بزنیم.

میزبان نمی‌دانست با این واژه «هنر نوشتن» چه کند. برای همین شروع کرد و نام‌های فراوانی از نویسنده‌های مانند ارنست همینگوی، سال بیلو، ویلیام ستایرون، را – کسانی که ما آن‌ها را غول‌های ادبی، قلمداد می‌کنیم- مفتخرانه وارد صحبت کرد.

ما گفتیم آن نویسندگان الگوی ما نیستند. برای نشان دادن الگوی خودمان به نام‌هایی مانند لویس توماس، جون دیدن و گری ویلز اشاره کردیم. گرداننده هرگز این نام‌ها را نشنیده بود.

یکی از خانم‌ها از کتاب The right Stuff اثر تام ولف نام گرفت.

باز هم میزبان این نام را نشنیده بود. ما برایش توضیح دادیم، این نویسندگان که متذکر شدیم برای ما به خاطر توانایی‌شان در به رشته در آوردن دغدغه‌ها و موضوعات امروزی قابل ستایشند.

 میزبان‌مان پرسید: یعنی شما نمی‌خواهید چیزی ادبی بنویسید؟

هر سه زن گفتند که آن‌ها احساس می‌کنند که در عرصه نوشتن به صورت رضایت‌بخشی کارشان را انجام می‌دهند. برنامه به توقف دیگری رفت و میزبان شروع کرد به قبول کردن زنگ تلیفون شنوندگان. آن‌هایی که همه‌شان به هنر نوشتن علاقمند بودند و می‌خواستند بدانند ما با نوشتن چطور برخورد می‌کنیم.

گرداننده از چندین شنونده پرسید: «آیا در سکوت شب آرزوی نوشتن بهترین رمان امریکایی را دارید؟»

شنوندگان نه در سکوت شب و نه هم در هیچ زمان دیگری چنین رویایی نداشتند. این یکی از نابه‌سامان‌ترین برنامه‌های رادیویی بود.

 این اتفاق خلاصه‌‌یی است از وضعیتی که برای مربیان ادبیات غیرداستانی آشناست.

گروهی از ما که تلاش می‌کنند درباره دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، خوب بنویسند، -یا هم  به دانش‌آموزانی درس بدهند تا از دنیایی که در آن زندگی می‌کنند، خوب بنویسند- در حالی که در زمانی پیچیده شده‌اند که هنوز ادبیات با معیارهای قرن نوزدهمش شناخته و تعریف می‌شود: رمان، داستان کوتاه و شعر.

اما بیشترین تعداد نویسنده‌های که حالا می‌نویسند و می‌فروشند و بیشترین کتاب‌ها و مجلاتی که ناشران چاپ می‌کنند و خواننده‌ها تقاضا می‌کنند ادبیات غیر داستانی است.

تغییر جهت ادبیات را می‌شود با مثال‌های که خواهد آمد، بهتر فهمید.

یکی از این داستان‌ها، بحث کلوپ ماهانه کتاب در امریکاست. وقتی کلوپ در ۱۹۲۶ توسط هاری شرمن پایه‌گذاری شد. در آن زمان امریکایی‌ها به ادبیات خوب و جدید خیلی کم دسترسی داشتند و معمولا ادبیات پیش و پا افتاده‌یی مانند بن هور را می‌خواندند.

شرمن به این عقیده بود که هر شهری که پستخانه دارد عملا مانند این است کتابخانه‌یی هم دارد.

و با این ایده شروع کرد به فرستادن بهترین کتاب‌های به خوانندگان تازه‌کارش در سرتاسر کشور.

بیشتر کتاب‌هایی که وی می‌فرستاد، معمولا داستانی بود. لیست کتاب‌های که در سال‌های ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۱توسط کلوپ ماهانه کتاب فرستاده می‌شد معمولا با نام‌های نویسندگانی چون الن گلسگو، ویرجینیا ولف، روزموند لحمن و… مزین بود. این دوران اوج ادبیات امریکا بود.

اعضای کلوپ ماهانه کتاب به ندرت در مورد جنگ جهانی دوم چیزی می‌دانستند تا اینکه در سال ۱۹۴۰ توسط کتابی به نام «خانم مینور» به خانه‌هایشان راه پیدا کرد. کتاب «خانم مینور» کتابی خشک و غیر منعطف درباره روزهای اول جنگ آلمان در مقابل انگلستان است.

اوضاع امریکا با حمله جاپان دگرگون شد. جنگ جهانی دوم هفت ملیون از قوای امریکایی را به سمت آسیا و اروپا فرستاد و دلیلی شد تا چشم مردم بر واقعیات مکان جدید، موضوع جدید و اتفاقات جدید گشوده شود.

این حال و هوا با عمومی‌تر شدن تلویزیون‌ها تقویت شد. آن‌ها که در اتاق‌های نشیمن هر شام واقعیت‌های دنیا را مشاهده می‌کردند، صبوری‌شان را در مقابل ریتم کند و تمجید درخشان معمول و مرسوم در رمان‌های کلاسیک از دست دادند و به صورت ناگهانی تبدیل شدند به ملتی که به ارقام و اعداد علاقه پیدا کرد. اعضای کلوپ ماهانه کتاب از آن به بعد دریافتند که باید نوشته‌های غیر داستانی را بخوانند.

مجلاتی زیادی هم در همین امواج روند تازه به سوی (سواحل جدیدی ادبی ) کشانیده شدند. مجلهٔ ستردی یونینگ پست که از مدتی بدین سو تعداد فراوانی از داستان‌های کوتاه از نویسندگان سه نامهٔ چون کلیرنس بدنگتن کیلاند و اوکتاوس روی کوهن را به خوانندگان خود عرضه می‌کرد در مقدار مطالب عرضه‌شده خود در دهه ۱۹۶۰ تغییر به وجود آورد.

در این زمان بیش از نود درصد این مجله به مقالات غیر داستانی معطوف گردید. مجله استثناً یک داستان کوتاه توسط یکی از این نویسندگان سه نامه نشر می‌کرد تا خوانندگان سنتی مجله را از خود نرانده باشد.

این آغاز عصر طلایی نوشته‌های غیر داستانی در امریکا بود به خصوص در مجلهٔ لایف که هر هفته مقالاتی با طرز نوشتاری ظریف و مرتب نشر می‌کرد.

مجلهٔ نیویارکر سطح (خوانندگانش) را با نشر نوشته‌های نامدار ادبیات امریکایی چون «بهار خاموش» توسط ریچل کارسن و «در خون سردی» اثر ترومن کپوتی ارتقا داد.

مجلهٔ هارپر نورمن میلرز را به نوشتن «قشون شب هنگام» مامور ساخت. بدین گونه نوشته‌های غیر داستانی به شکل ادبیات جدید امریکایی عرض وجود کرد.

دیگر هیچ منطقه‌یی- نه در گذشته و نه در حالا- وجود ندارد که در دسترس خوانندگان عادی توسط نویسندگان جدی قرار نگیرد. علاوه بر این ادبیات واقع‌گرا رشته‌های مانند انسان‌شناسی، اقتصاد،  تاریخ اجتماعی که روزی فقط در ساحه رشته اکادمیک شناخته می‌شدند، وارد عرصه نوشتاری نویسندگان و خوانندگان بسیار کنجکاو  شد.علاوتا بر این‌ها کتاب‌های ترکیبی تاریخ و زندگی‌نامه سال‌های اخیر ادبیات امریکایی را برجسته کرده است. مانند … «ترومن و راه میان ابحار» نوشتهٔ دیود میک کله، «از بیروت تا بیت‌المقدس» اثر تامس فریدمن، «والتر لیپمن و قرن امریکایی» نوشتهٔ رانلد ستیل، «مقبرهٔ لنین: آخرین روزهای امپراتوری شوروی» به قلم دیود ریمنیک و نوشته‌های فراوان دیگری.فهرست من از ادبیات جدید غیر داستانی -به صورت خلاصه- شامل آثار نویسندگانی خواهد بود که اطلاعات امروز دنیا را با شور و نشاط، شفافیت  و انسانی برای خوانندگان پیشکش می کنند.

من نمی‌گویم ادبیات داستانی مرده است. مسلما نویسنده‌هایی می‌توانند ما را به عمق احساسات و درونی‌ترین بخش زندگی ببرند، به جایی که تا حال هیچ نویسنده دیگری نبرده است. چیزی که می‌خواهم بگویم این است که من بیانات غرورآمیز افرادی را که می‌گویند نوشته غیر داستانی نام دیگر گزارش‌نویسی است را تحمل نمی‌توانم. همان‌طور که ما در حال بازتعریف ادبیات هستیم خوب است که روزنامه‌نگاری را هم بازتعریف کنیم. صرف نظر از خوانندگان خاص هر نشریه، روزنامه‌نگاری نوشتاری است که اول در ژورنال‌ها ظاهر می‌شود. دو کتاب لویس توماس «روند زندگی یک سلول» و «مدوسا و حلوزن» اول به عنوان مقاله در ژورنال معتبر طبی «New England jornal of medicine » چاپ شد. در امریکا نظر به شواهد روزنامه‌نگاری خوب در طول زمان به شکل ادبیات خوب تبارز می‌کند.

اچ. ال منکن، رینگ لاردنر، جوزف میچیل، ادمان ویلسون و ده‌ها نویسنده نامدار و برجسته کانون ادبیات امریکایی قبل از اینکه نویسنده باشند، ابتدا به عنوان روزنامه‌نگار شناخته‌شده کار کرده بودند. آن‌ها کارشان را به نحو احسن و به میل خویش انجام دادند، بدون اینکه دغدغه نام کار خویش را داشته باشند.نهایتا هر نویسنده باید مسیری را بپیماید که در آن احساس راحتی می‌کند. برای خیلی از مردم نوشتن یعنی طی کردن مسیر ادبیات غیرداستانی. ادبیات غیرداستانی آن‌ها را توانمند می‌سازد تا درباره آنچه می‌دانند، یا مشاهده می‌کنند یا آنچه می‌یابند، بنویسند.این موضوع مخصوصا در مورد دانش‌آموزان و جوانان صدق می‌کند. دانش‌آموزان و جوانان معمولا می‌خواهند در مورد موضوعاتی مربوط به زندگی و علاقمندی‌هایشان بنویسند. انگیزه، قلب نوشتن است. اگر استعدادتان در ادبیات غیر داستانی است یا در این عرصه بهتر تدریس می‌کنید، پس وقت‌تان را با نوشته‌های فرعی و حاشیه‌یی ضایع نکنید. نوشته خوب، نوشته خوب است، از هر کجا که منشا بگیرد یا هر چه نامیده شود.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا