آغاز یک بازی یا ختم یک فرایند
روز پنجشنبۀ گذشته، حزب وحدت اسلامی افغانستان به رهبری محمدکریم خلیلی؛ معاون اسبق رییسجمهور و رییس فعلی شورای عالی صلح افغانستان طی برگزاری یک گردهمایی حزبی، میزبان ایتلاف احزاب سیاسی و تکت انتخاباتی مورد حمایت خود بود.
در این گردهمایی علاوه بر موضع حزب آقای خلیلی، مواضع سیاسی همپیمانان سیاسی او نیز بیان گردید که یکی از نکات درشت آن مخالفت صریح با اعلان نتایج ابتدایی انتخابات بود.
در این میان اما حضور آقای حکمتیار و بیان موضع مخالف او با حضور نیروهای ناتو و ایالات متحده در افغانستان از این تریبون، از چشماندازهای مختلف قابل تامل میباشد.
از آقای خلیلی در محاسبات و مناسبات سیاسی بهعنوان «رهبر خردمند» سخن رفته است که به دلیل داشتن ذکاوت سیاسی اغلب در کاروان پیروز سیاست قرار داشته و کمتر طعم شکست را تجربه کرده است.
در این برهه از تاریح تحولات سیاسی کشور اما قرار گرفتن او با آقای حکمتیار در یک مسیر سیاسی و تریبونشدن برای بیان مواضع سیاسی او، با عقل معاصر سیاسی چندان قابل همخوانی نیست، مگر اینکه این کار به اجبار تحت فشار هدایات عوامل بیرونی صورت گرفته باشد.
آقای حکمتیار و استاد سیاف هر دو، دو رهبر یادگار جنگ سردند که آقای سیاف بهدلیل مهارت سیاسیاش با روند غالب سیاسی همنوا شد و آقای حکمتیار اما همچنان حسرت عبور از دهلیزهای قدرت را در مصاحبهها و سخنرانیهایش نفس میکشد.
داکتر عبدالله نیز از یک جهت با آقای حکمتیار مشترکات دارد. یکی از این مشترکات، شکست متواتر برای دستیابی به قدرت میباشد که این مساله، هر دو را در یک کاروان یا به عبارت دیگر در یک ایتلاف سیاسی قرار داده است.
در این میان آقای خلیلی اما تکۀ ناهمخوان با این ایتلاف بهنظر میرسد که تصور میرود یا از روی اجبار و یا هم به دلیل اشتباه محاسباتی، بخشی از این موزاییک سیاسی قرار گرفته باشد.
افغانستان همانگونه که خود جامعه کوتاهمدت است و با هر تحول و تغییرات سیاسی، چشماندازهای سیاسی و ساختاری دولت از نو تعریف میگردد، ایتلافهای سیاسی نیز دستکم در چند دهه پسین کوتاهمدت بوده است که نه به دلیل اهداف استراتیژیک و مبتنی بر ارایه راهکارهای سیاسی در مقیاس ملی؛ بل مبتنی بر منافع کوتاهمدت و زودگذر سیاسی شکل گرفته و پس از گذشت یک مدت، به آدرسهای مخالف و معاند همدیگر تبدیل شدهاند.
ماهیت این ایتلافها چیزی بیشتر از سوخترسانی به ادامه بحران افغانستان نبوده است که طنین صدای آقای حکمتیار از تریبون آقای خلیلی قبل از اینکه بیان اهداف و استراتیژی مشترک یک جبهه سیاسی باشد، نشان یک ایتلاف کوتاه سیاسی دانسته میشود که نه در روشنایی اهداف سیاسی؛ بل تحت تاثیر عقدههای سیاسی تحلیل و تفسیرپذیر است.
آقای حکمتیار یکی از بازیگران برجستۀ سالهای جنگ علیه حضور شوری در افغانستان است، اما عمر سیاسی او بیشتر در خصومتورزیهای داخلی سپری شده است. از همین رو در طول و عرض کارنامههای سیاسی او چیزی به نام طرح و تدبیر برای نجات افغانستان قابل رویت نیست.
اکنون که وی در پایانۀ مصرف تاریخ سیاسی خود قرار دارد، این سوال مطرح میگردد که چه امکاناتی در محیط علایق سیاسی او خودنمایی میکند که دل آقای خلیلی را ربوده است و چشم داکتر عبدالله را نیز گرم کرده است؟
البته تردیدی نیست که آقای حکمتیار کمافیالسابق در پرتو هدایات اسلامآباد سیاست میکند و خود نیز به خوبی میداند که بریدن از اسلامآباد چیزی کمتر از بریدن از زندگی نیست. اما آیا او میتواند چشمه شفاف برای پاسخ به عطشهای سیاسی آقای خلیلی و داکتر عبدالله باشد؟ سوالی است که پاسخ آن از خوشبینانهترین چشمانداز هم که جستجو شود، منفی خواهد بود.
آقای خلیلی بهرغم مخالفت صریح و عریان با رییسجمهور، هنوز از آدرس ریاست شورای عالی صلح سخن میگوید و رسما از این شوری عزل نشده است، اما دگردیسیهای سیاسی در بازیهای انتخابات ریاست جمهوری سبب گردید که وی به یک موزاییک دیگر سیاسی بپیوندد و در برابر جبهه دولتی عرض اندام کند.
اکنون که نتایج انتخابات ریاست جمهوری تا حدودی روشن شده است و راه ورود داکتر عبدالله به ارگ ریاست جمهوری مسدود به نظر میرسد، جریانهای بازنده در تپ و تلاش افتادهاند تا در بازیهای بعدی یا دستکم در بازیهای صلح، جایگاه پررنگ داشته و یا حداقل از حوزه بازیهای سیاسی بیرون نمانند که نمایش حزب وحدت آقای خلیلی و تریبونسازی او برای حکمتیار نیز در همین راستا قابل تفسیر و تحلیل است.
اما به نظر میرسد این تلاشها به دلایل مختلف معطوف و مقرون به نتیجه نخواهد بود؛ زیرا از یک طرف عمر و دوام این ایتلافها کوتاه است و از سوی دیگر ماهیت و محتوای آن چیزی فراتر از دایره منافع زودگر گروهی نیست.
حکمتیار دو ویژگی مشخص و روشن هویتی دارد که اولی جهاد و دومی سرسپردگی به اسلامآباد است. این ویژگیها اما نتوانستند راه ورود او را به دهلیزهای قدرت باز کند و سبب موفقیت او گردد. از همین روست که او وقتی پشت تریبون میرود با انبوهی از عقده و تهدیدهای سیاسی سخن میگوید.
ختم کلام اینکه، توسل به حکمتیار مانند توسل به چوپان از ترس گرگ به دشت میماند که بههیچ عنوان نمیتواند سپر نجات از حمله گرگ شود و یا راهی به سوی نجات بگشاید.
با توجه به این واقعیت، همایش حزبی آقای خلیلی که آقای حکمتیار و داکتر عبدالله از آن تریبون سخن گفتند، قبل از اینکه یک آغاز سیاسی تعبیر شود، پایان یک هویت و فرایند سیاسی تفسیر میگردد که بازیگران آن در ادامه بحران افغانستان سهم برجسته داشتهاند.
دکتور کریمی