خانه دوم بعضی افغانها
با کسی که تعلق به کشوری بیگانه را افتخار میداند، چه باید کرد؟
فرید معروف
آقای حکمتیار بعد از سالها در قالبی رسمی و شخصی و متشخص به پاکستان سفر کرده است. سفری که با کبکبه و دبدبه فراوان همراه بود. معلوم نیست چقدر این سفر با مجراهای رسمی در وزارت خارجه افغانستان هماهنگ شده بود؟! چون هر سفر سیاسی ارباب سیاست به کشورهای دیگر بهخصوص کشورهای همسایه، باید طبق اصول بر اساس کانالها و ضوابط رسمی وزارت خارجه باشد. پاسخ وزارت امور خارجه در این مورد چیست؟
آقای حکمتیار تا دو سال قبل در صدر لیست تروریستهای بینالمللی بود. از جانب جامعه روشنفکری به قصاب کابل مسما شده بود و خودش هم رسما قتل هزاران نفر را به عهده گرفت و قتل هزارها نفر دیگری که به عهده نگرفت اما خود را نتوانست از آنها تبری دهد؛ از قتل حمیده معلم جوانی که در دکان فاینست با خانوادهاش قربانی شدند تا قتل اولین خبرنگار بیبیسی در هوتل انترکانتیننتال و قتل مهمترین فیسلوف چند دهه اخیر افغانستان، بهاءالدین مجروح، صاحب کتاب اژدهای خودی در پیشاور.
حکمتیار تصور میکرد اژدهای خودی منظور از اوست، اگرچه در آن داستان فلسفی آن دیو مخرب ویرانگر وحشی، نفس آدمی است اما حکمتیار، همه مشخصات آن دیو نفسانی را با خود منطبق میدید. به راستی هم بعدها او اژدهایی خودی شد که در سیسال اخیر، بار بسیاری از فتنهها و خونها بر دامن رنگین اوست. سیاستمداری کاریزماتیک که ادبیات فارسی را خوب میشناسد، خود را پیرو نیما یوشیج میداند و قرآن را به شیوۀ نیما یوشیج منظوم کرده با این حال، زبان خود را فارسی نمیداند.
انجنیری باهوش که اول نمره فاکولته انجنیری بود، اما بیش از قلم و خطکش و بیش از شاقول و پرگار، راکت و شاجور را میشناخت. از قتل استادانش تا رفقایش و بعد ویران کردن شهری که عروس آسیا بود، هنر انجنیری اوست. فقیهی که پیش هیچ عالمی درس نخوانده و دشمن درجه یک فقیهان شمرده میشد، سالها با دو استاد برجستۀ الازهر؛ سیاف و ربانی به جهاد برخاسته بود و از مرگ هیچ کس در این راه ابا نداشت. فرماندهی که افرادش خود را سگ میساختند و مردم را در سروبی دندان میکندند و هزاران مسافر قربانی خشونت او و افرادش بود، اما خود را معلم اخلاق میدانست و هر روز هفت صبح در خانهاش درس اخلاق داشت.
امیری که با چند کودتا همراه بود. هم متحد کمونیستها بود، هم متحد خلقیها، هم بعدا متحد مارشال دوستم، هم متحد طالبان و همیشه هم در سطح اول سیاست میکرد. دشمنی که سنگرهایش پشت شهر بود اما بدترین قومندانهایش در حکومتی که علیهاش میجنگید لوی سارنوال، وزیر معارف، رییس اداره امور، وزیر مالیه و غیره بودند.
مسلمانی که هموطنان مسلمانش را به جرم شیعه بودن مهدورالدم و کافر مینامید و علیه آنها اعلام جهاد کرده بود، اما به یک کشور شیعه دیگر، سربازانش را برای کمک فرستاده بود تا از جان آنها در آذربایجان دفاع کند و به یک کشور شیعه دیگر پناهنده شده بود و در بهترین جای پایتخت آن خانهیی دوهزار متری با ماهانه پنجاه هزار دالر معاش و دهها هزار خرج سفر دریافت میکرد و بعد در همه شهرهای انجا دفتر داشت و در یک جزیره مرموز چهار کارخانه صنعتی تا هنوز به نام او ثبتشدگی است.
حکمتیار این اژدهای خودی هزار رنگ و متناقضنمای، این تنها رهبر بازمانده از جنگ داخلی، دو سال قبل به دولت افعانستان تسلیم شد در ازای گرفتن دو خانه و ماهانه صدها هزار دالر از کمکهای امریکا به بازسازی افغانستان و تعهد اخذ یک شهرک و یک دانشگاه و پیشرفت پسر و دخترانش، حالا بعد از ناکامی در انتخابات، در آستانه گفتگوهای صلح به پاکستان سفر کرده است. اگرچه در همه این سالها هم گفته میشود در پاکستان بوده و از راه پاکستان، تسلیم شد، اما نمیدانم چطور حق سفر به کشوری دارد که متهم جنایات اوست.
او که گفته بود آرزو دارد با پاکستان یک کنسرسیوم بسازد که افعانستان کشوری بیگانه نباشد، او که در صحبتهایش پاکستان را خانه دوم و پایتخت اسلام خوانده بود و او که دیدارهایش با مقامات امنیتی کشور همسایه، خلاف منافع ملی شمرده میشد حالا دوباره بعد از سالهای سرد به وطن دومش بازگشته با شان و شوکت یک پادشاه یا یک اجیر گمراه.
همانطور که مثلا سید حسن نصرالله به ایران میرود، گلبدین حکمتیار در پاکستان تحویل گرفته شده است، خود این سندی است بر رابطه پنهانی چندین ساله او با نظامیان پاکستانی. اگر نه همه میدانند که او امروز موجود مطرودی است در کابل. همه از ارزش فروکاستۀ او در سیاست افغانی آگاهند. پس او در پاکستان چه میکند؟! مثل هر پنج دفعه دیگر، طرح کودتای ناکام دیگری را میریزند؟! رابطه خرابشدهاش را بعد از اثبات روابطاش با ایران و افشای کارخانهها و ثروتش در ایران میخواهد ترمیم کند؟! برای این کار او از هیچ کاری فروگذار نکرد؛ از توهین به امامان اهل تشیع تا زبان فارسی تا مردم باطنی و دوازده امامی تا توصیف ایران مثل یک زندان!
یا نه او در پی ساختن راهی مشترک با پاکستان برای الحاق افعانستان است؟! آرزوی محالی که او دارد و به گور هم بردهاش نمیتواند از بس این آرزو گندیده است.
بهترین توصیه برای حکمتیار و دولت پاکستان این است که اگر او چنین گنج گرانی برای اسلام و پاکستان است، او را برای خود نگه دارند، ما بعضی گنجهای دیگر را هم جهیزهاش روان میکنیم. این گنج برای خود پاکستان باشد، اما اگر او برگشت توقع مردم و جامعه مدنی از حکومت و نهادهای امنیتی، بازجویی و تلاشی اوست. هر پولی که او با خود آورده باشد یا در سه ماه بعد خرج کند باید حسابش را اثبات کند، تمام گفتهها و تعهداتش را که امنیت ملی ما در جریان است و به احتمال زیاد از هوتل او فلم دارد، باید توضیح قناعتبخش بدهد. او حق نداشته باشد دیگر از نظارت بیرون شود، قومندانهای او در معافیت او شامل نیستند، بل باید محاکمه شوند. از جمله محمد خان معاون داکتر عبدالله که گفته میشود طراح انفجارها و بمبهای خیابانی است.
و بالاخره اینکه وقتش است حکمتیار به زبالهدانی تاریخ بپیوندد، همان گونه که اژدهای خودی در آخر داستان میشود.