مقالات

آرزو، احساس، خشم و شادی زیر رقص شلاق

نگاهی به فلم «شلاق»

امین نیازی

قرار بود این نوشته رویکرد ضد جنگ داشته باشد، اما از آنجا که مفهوم کلی «هنر» جنگ را برنمی‌­تابد، نخواستم خود را محدود به انتزاع کرده باشم؛ زیرا اندک زمانی که به چیزی غیر از جنگ فکر می­‌کنیم، در واقع ضد جنگ عمل کرده‌­ایم.

از جهت دیگر، قرار بود «نقد» باشد. موضوعی که در طول سالیان دراز مغفول مانده و نه‌تنها نقد سینمایی، بل خود سینما و تیاتر یک نشریۀ تخصصی ندارد. به هرحال این­‌ها را گفتم که ضعف دانش و ناتوانی در ارایۀ یک مطلب فاخر را توجیه کرده باشم. چون نقدنویسی اصولی دارد و منتقد بودن کار دشواری است. تلاش می­‌کنم بیش‌تر به معرفی اثر بپردازم تا یک نقد حرفه‌­یی و اگر این سیاهه مقبول افتد، در سلسله نوشتاری از این دست آثار برتر تاریخ سینمایی جهان را معرفی خواهم کرد.

یکی از بهترین آثار سینمایی؛ فلمی‌است به اسم «شلاق» (whiplash) یک درام انگیزشی با نویسندگی و کارگردانی «دیمین شزل» تولید سال ۲۰۱۴٫

شزل از مادر کانادایی و پدر فرانسوی در امریکا به دنیا آمده و تا قبل از این فلم «گای و مدلین روی چوکی پارک» را کارگردانی کرده و ده‌ها فلم‌نامه نوشته، اما پس از موفقیت فلم شلاق بود که او بیش‌تر مطرح شد و در فاصلۀ دو سال بعد لالالند را ساخت که نزدیک بود اسکار بهترین فلم را بگیرد. حتا موقع اعلام جوایز اسم لالالند برده شد، اما دوباره مسوولان آکادمی‌ اعلام کردند که اشتباه شده و فلم «مهتاب» برندۀ اسکار بهترین فلم است و عوامل لالالند جایزه را به آن­ها تحویل دادند. شزل بعد از لالالند، نخستین انسان را ساخت و جوایز زیادی گرفت. سپس سراغ  ساخت سریال در نت‌فلکس رفت و اکنون در آنجا مشغول تولید فلم‌­های چند اپیزودی هست.

نام فلم برگرفته از همان حرکتی است که در نواختن درام به آن ویپلش می­‌گویند.

شلاق با بازیگری درخشان «مایز تلر» در نقش هنرجوی مکتب، فیشر و «جاناتان کیمبل سیمنز» در نقش معلم مکتب، یکی از بهترین آثار سینمایی را عرضه کرده است.

 جی.کی.سیمنز چهره­یی آشنایی است که تا قبل از آن در فلم­‌های چون «مرد عنکبوتی، قاتلان پیرزن و…» او را دیده‌­ایم، ولی در فلم شلاق چهره­یی متفاوت از او می­بینیم. در واقع کنار هم قرار گرفتن عوامل حرفه‌یی باعث شده تا اثر قابل تحسینی تولید شود. افراد چون «تام کراس» در تدوین که اسکار بهترین تدوین را برای فلم به ارمغان آورد و موسیقی متن «جاستین هیرویتز» که در فلم بعدی شزل، لالالند، اسکار بهترین موسیقی متن را برد.

فلم با صدای درام شروع می­شود و صحنه تاریک است، سپس دوربین به صورت تراولینگ در راهرو بزرگی به پیش می­رود که در انتهایش پسری جوان، سخت مشغول تمرین است. موزیک قطع می­شود و از نمای پسر جوان، مرد تنومندی، تمام‌قد ایستاده و… دیالوگ­‌های رد و بدل می‌شود، سپس مرد جوان شروع می­کند به زدن درام و آخرین تلاش خود را به خرج می‌­دهد تا نظر او را جلب کند، اما موفق نمی­‌شود. بیننده در می­‌یابد که شخص مهم، منظم، مرتب و سخت‌گیری است که ملاقات با او می‌­توانست برای پسر جوان آیندۀ خوبی رقم زند، اما او نتوانسته بود نظر مثبتش را جلب کند. نیومن دست از تلاش برنمی‌­دارد. الگوی او برای نوازندگی، بادی ریچ، موسیقی‌دان فقید جاز است.

ریتم تند در نماهای بسته و موسیقی متن سبب جذب مخاطب می­شود و درست زمانی که مخاطب با کرکتر احساس هم‌زادپنداری می‌­کند، اتفاق تازه‌یی می‌­افتد. در یکی از کلاس‌­های مکتب فیشر، گروه سرگرم تمرین است که «فلیچر» وارد می­‌شود. فلیچر همان کسی است که در ابتدا سخت‌گیری و اهمیت او بر تماشاگر نشان داده شده است. انگار استاد ارشد آن مجتمع آموزشی است و فقط هنرجویان تیزهوش و نابغه را از دیگر کلاس‌­ها کشف و به گروه خودش می­برد. حین تمرین پسر جوان را برمی­‌گزیند و متوجه می­‌شویم که اسمش «آندرو نیومن» است و مادرش سال­‌ها او را ترک نموده و اکنون با پدرش که معلم است، زندگی­ می­کند، اما فلیچر به شدت سخت‌گیر و بددهان است، طوری که خشم او لرزه بر اندام هنرجویانش می‌­اندازد و بعضی‌­های‌شان حتا نمی‌­توانند ادرارشان را کنترول کنند.

در خلال یکی از همین تمرین­‌ها که قرار است در مرکز هنرهای تجسمی ‌لینکن، تنها مرکز معتبر موسیقی اجرا شود، فلیچر قصۀ هنرجوی به اسم «شان» را بازگو می­کند که گویا در تصادف جانش را از دست داده و نیومن را از نفر اصلی گروه حذف و کسی دیگری به‌جایش برمی­‌گزیند.

آندرو نیومن دست از تلاش برنمی­دارد و رابطه­اش را با دوست دخترش که از لحاظ عاطفی خیلی به هم وابسته است، قطع می­‌کند تا وقت بیش‌تری برای تمرین داشته باشد و با تمرین جنون­‌وار که خون از انگشتانش فوران می­زند خودش را به سرعتی که مدنظر فلیچر است نزدیک می‌کند و به‌عنوان نوازندۀ اصلی راهی مرکز لینکن می‌شود، اما حوادث و اتفاق‌های ناخواسته باعث می­‌شود تا او به موقع نرسد و فلیچر نفر جایگزین را انتخاب کند. با کلنجار و جنجال موفق می­شود تا دوباره نظر فلیچر را جذب کند، اما یک مشکل وجود دارد؛ جزوۀ نت‌هایی را که برایش داده بود جا گذاشته است و ده دقیقه فرصت دارد. گره‌افکنی و کشمکش داستان از همین‌جا به نقطۀ اوج خودش می­‌رسد و نیومن با شتابی که در رسیدن دارد، تصادف می­‌کند و با چهرۀ خونین روی صحنه حاضر می­‌شود. لیکن ضعف ناشی از شدت جراهات باعث می‌شود دستانش سست شود و….

نیومن دیگر نوازندگی را کنار می­گذارد، ولی یکی از مربیان مکتب فیشر به خانۀ او می­‌آید و دلیل ترک تحصیلش را جویا می­‌شود. در خلال صحبت­‌ها بیننده متوجه می­‌شود که شان، نه تصادف بل خودکشی کرده و خانواده­‌اش خواستار آن شده که فلیچر از مکتب اخراج شود، ولی هیچ مدرکی از سختگیری­‌های او ندارد و از نیومن می­‌خواهد بدون اینکه کسی بفهمد، اطلاعات دهد. مدت­ها بعد دست تقدیر نیومن و فلیچر را در یک جشنوارۀ موسیقی به هم می‌رساند و این‌بار طرح نوی در می‌اندازد که در یک مسابقۀ سراسری بسیار بزرگ نیومن به همراه گروه فلیچر بنوازد. جایی که آیندۀ موزیسن­های بزرگ رقم می‌­خورد.

صحنۀ پایان در یک سالن بزرگ و جمعیت عظیم اتفاق می­‌افتد، جایی که همه چیز برای یک هنرنمایی با شکوه مهیاست. نیومن برای دوست سابقش تلیفون می‌زند که بیاید و شاهد تماشای اجرایش باشد تا درک کند که چرا از او دوری کرده، ولی او ازدواج کرده و عذر می­‌آورد که نمی‌تواند بیاید. افراد همه درجایی خود قرار می­‌گیرد.

رهبر گروه فلیچر، از همه دیرتر روی سن حاضر می‌­شود خودش را به نیومن نزدیک می‌کند و می‌گوید: فکر کردی من احمقم؟ تو بودی که گفتی. نیومن غافلگیر شده است و از سویی می­‌بیند که نت­های او با بقیه افراد گروه هم‌خوانی ندارد و او فریب خورده است. قطعاتی که باید نواخته شود آن­‌هایی نیستند که به نیومن گفته است. کنسرت شروع می­‌شود، ولی نیومن به دلیل نداشتن نت‌های اصلی خارج می­زند و فلیچر دستور توقف گروه را می‌دهد.

نیومن با حالت خجل و افسرده از گروه بیرون می­‌رود، اما در راهرو متوجه می­‌شود که پدرش برای تماشای اجرایش آمده و از اینکه نیومن خراب کرده اشک می­‌ریزد. از همان‌جا دوباره باز می­‌گردد و بدون توجه به حرف­‌های فلیچر شروع می­کند به نواختن، نواختنی جنون­‌وار که تا به حال کم‌تر دیده­ شده او با تمام توان می­نوازد. نماها در زاویۀ بسته بیننده را میخ‌کوب می­‌کند. طوری که سرانجام هم باعث تحسین می­‌شود و فلم با صدای درام به پایان می­‌رسد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا