اجتماعی که عادلانه نیست!
خشونتورزی افراد محروم یکی از راههای مواجهه با نابرابریهای اجتماعی و محرومیتهای اجتماعی
محمد باقر تاجالدین
گسترش پدیدۀ خشونت در جامعه به وضعیت هشدار و نگرانکنندهیی رسیده به گونهیی که این پدیدۀ ناهنجار را در خانوادهها و فضاهای عمومیبسیار میتوان مشاهده نمود.
خشونت در ابعاد فیزیکی، روانی، پنهان و نمادین و به صورتهای نزاع و دعوا، کتک کاری، ضرب و جرح، زورگیری، تهدید، توهین، فحاشی و ناسزاگویی، تحقیر، آزار و اذیت، تجاوز، مزاحمت، داد و فریاد، اختطاف و سؤاستفادههای اخلاقی خودش را نشان میدهد. خشونت کم و بیش در تمامی روابط اجتماعی و در بین تمامی گروههای اجتماعی وجود دارد. گویی که خشونت به امر روزمره تبدیل شده و با زندگی انسان امروز در شهرها همراه و همسان شده است.
خشونت همیشه وجود دارد و هر لحظه ممکن است به سراغ مان بیاید و ما را با خودش درگیر کند. خشونت را هر لحظه و هر آن میتوان تجربه یا مشاهده نمود و لحظهها و زمانهای خالی از خشونت فرصتهای مغتنمیهستند که باید قدرشان را دانست.
نمونههای زیر را که میآورم از جمله نمونههایی هستند که بسیاری از افراد جامعه مطابق با تجربه زیستۀ خودشان این نمونهها را تجربه کردهاند:
۱٫حضور در سازمانها و ادارات برای پیگری امور اداری و سازمانی که عموما با برخوردهای ناشایست و نامناسب کارکنان از توهین و تحقیر گرفته تا ناسزاگویی، امروز و فردا کردن، درخواست رشوت و غیره مواجه میشویم. از آنجا که کارکنان در موضع قدرت قرار دارند گویی میتوانند از طریق اِعمال زور و فشار مراجعهکنندگان را تحت فشار قرار دهند.
۲٫در روابط پزشکی و بهداشتی چه در مطبها و چه در شفاخانهها عموما با برخوردهای سلطهآمیز پزشکان گرفته تا نرسها و سایر پرسونل درمانی مواجه میشویم. پزشکان که گویی حق دارند هر رفتار تحقیرآمیزی را در قبال بیماران خود به کار گیرند و بیماران نگونبخت هیچ راهی به جز تحمل این تحقیرها و برخوردهای غیراخلاقی را هم ندارند. خشونت در مراکز درمانی بیداد میکند که نیازمند پژوهشی مستقل در این زمینه است تا ابعاد این خشونت مورد واکاوی دقیق و همهجانبه قرار گیرد.
۳٫ در روابط اقتصادی و تجاری وجود تعداد زیاد شکایتها، دوسیهها و درگیریهای فزیکی و روانی حکایت از ساری و جاری بودن پدیدۀ خشونت دارد.
۴٫ در روابط کاری به ویژه در روابط بین کارفرمایان و کارگران خشونت پیدا و پنهان فراوانی وجود دارد که یکی از دلآزارترین خشونتها در جامعه است که متاسفانه چندان هم بدان توجه نشده. کارفرمایانی که بدون تنظیم قراداد با کارگران و کارکنان آنان را تا حد ممکن مورد استثمار و سؤاستفاده قرار میدهند. هر نوع تحقیر، بدرفتاری، ناسزاگویی، توهین و آزار و اذیت را در حق آنان روا میدارند.
به نظر میرسد در کنار انواع دلایل و تبیینهای روانشناختی و جامعهشناختی که برای تبیین و تحلیل وجود تعداد بیشمار خشونت در انواع روابط اجتماعی ارایه شده است، یکی از مهمترین آنها وجود نابرابریهای اجتماعی باشد.
نابرابری اجتماعی بنا بر یک تعریف ساده به معنای توزیع نابرابر فرصتها، مزایا، پاداشها و خدمات اجتماعی در بین افراد و گروههای اجتماعی است. در چنین شرایط نابرابری عدهیی و گروههایی که به مراکز قدرت و ثروت نزدیکتر هستند از فرصتها و مزایای بیشتر و بهتری برخوردار میشوند و سایر افراد و گروهها از تمامی فرصتها و مزایای اجتماعی محروم میشوند.
محرومیتهای اجتماعی گسترده که محصول نابرابریهای اجتماعی گسترده هستند زمینه را برای بروز انواع خشونت فراهم میسازند. در واقع میتوان فرمول زیر را برای تبیین پدیدۀ خشونت ترسیم نمود:
نابرابری و محرومیت اجتماعی؛ بروز خشونت
نابرابریهای اجتماعی با ایجاد محرومیتهای اجتماعی گسترده و شخصیتشکنانه و تحقیرآمیز افراد را دچار انواع ناکامیها و سرخوردگیها کرده و از این نظر زمینه را برای بروز خشونت فراهم میسازند.
امروزه میتوان دید که عدۀ اندکی در جامعه به دلیل دسترسیهای مناسب و سهل و آسان به انواع فرصتها و مزایای اجتماعی در بهترین شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی خود را تنظیم میکنند و در مقابل عدۀ بسیار زیادی با رنجها و مشقتهای فراوان قادر به داشتن یک زندگی ساده و ابتدایی هم نیستند. بروز چنین شرایطی منجر به ایجاد حس حقارت، محرومیت، ضعف و فروماندگی برای افراد محروم جامعه شده و خود به خود این افراد را به سمت و سوی خشونتورزی سوق خواهند داد.
در واقع، تحمل این همه نابرابری برای افراد جامعه در جایی غیرممکن گشته و نوعی شورش و طغیان در آنان بروز و ظهور میکند که در قالب انواع خشونت پدیدار میشوند. بر این اساس میتوان گفت بروز پدیدۀ خشونت در جامعه تا حد زیادی ساختاری است، از این جهت که ساختارهای جامعه راهها و اهداف مناسب برای دستیابی به فرصتها و مزایای اجتماعی را در اختیار عدۀ خاص قرار میدهد و بقیۀ افراد را محروم میکند. بدتر این که این عده از افراد محروم که تعدادشان هم کم نیست به نوعی به حال خود در جامعه رها میشوند به گونهیی که یا مورد حمایت نهادهای حمایتی قرار نمیگیرند و یا از حمایتهای ناچیز و اندک برخوردار میشوند.
فردی که به هر دلیل مورد ستم کارفرمای خودش قرار گرفته و از تمامی حقوق و مزایای قانونی محروم شده، کدام نهاد حمایتی برای حمایت از این فرد اقدام مناسب و در خور شأن و شخصیتش انجام میدهد؟ بدیهی است وقتی این فرد به حال خودش رها میشود، او راهی به جز خشونت در قبال جامعه انجام نمیدهد. البته حرف در این نیست که تمامی افرادی که دچار انواع محرومیتهای اجتماعی شدهاند، لزوما دست به خشونت میزنند، بل همۀ حرف در این است که یکی از راههای مبارزه با نابرابریهای اجتماعی و به تبع آن محرومیتهای اجتماعی شورش و طغیان در قالب خشونتورزی علیه دیگران و جامعه است.
پس میتوان گفت که خشونتورزی افراد محروم یکی از راههای مواجهه با نابرابریهای اجتماعی و محرومیتهای اجتماعیای است که دچارش شدهاند.
نتیجه آنکه در تبیین جامعهشناسانۀ پدیدۀ خشونت بهعنوان یکی از پدیدههای اجتماعی که این روزها گسترش فراوان یافته، میتوان از نابرابریهای اجتماعی و به تبع آن از محرومیتهای اجتماعی گسترده در جامعه سخن گفت و ناگفته پیداست که یکی از راه کارهای مهم برای کاهش خشونت در جامعه اقدام اساسی برای کاهش و رفع نابرابریهای اجتماعی و محرومیتهای اجتماعی است. سایر راهکارهای روانشناسانه، حقوقی، دینی و غیره البته در جای خود محترم و قابل اعتنا و توجه هستند.