تحلیل

دولتی در دولت

محمد خراسانی

سال‌ها قبل امراالله صالح، به‌عنوان جوانی جویای نام به‌دیدار مسعود رفت. مسعود شیفتۀ آدم‌های جاه‌طلب و باهوش بود. برای همین از او خوشش آمد. جدا از اینکه او از خود دره بود و کل قوم و خویشش هم واسطه‌اش، اما او از همه آن خویشان جلو زد. برای آموزش‌های استخباراتی به تاجیکستان، پاکستان و چند جای مختلف رفت. از همان نخست کتاب‌خوان بود و چشم‌های نفوذناپذیر گمراه‌کننده داشت. از آن تیپ آدم‌ها که از همه متنفرند، اما متنفر نیستند.

روزگار بر وفق مرادش چرخید و رییس امنیت ملی افغانستان شد. دورۀ او در امنیت ملی، شهرۀ خاص و عام است. یک نهاد هشتاددرصد پنجشیری ماحصل دورۀ ریاست او بود. کارمندان امنیت دورۀ او را به راحتی می‌توان ‌شناخت؛ همه بی‌سیم‌های مخفی‌شان را به‌شکلی در جیب می‌گذارند که دیده شود، به‌شکلی دست در جیب راه می‌روند که تفنگچه‌‌شان از جیب بغل دیده شود.

به نظر امرالله خان، این عین ارهاب امنیتی بود، اما به‌راستی او طالبان را ترسانده و فراری داده بود. در قلب پاکستان از او می‌ترسیدند. لیکن در بین مجاهدین هنوز او را بچه می‌دانستند. باری در یکی از جلسات مجاهدین، عطا گفته بود این بچه‌گگ را کجا آورده‌اید؟ کینۀ این حرف سال‌ها در سینه امرالله، زخمی کاری بود. هیچ کدام از مجاهدین در هیچ دوره او را به‌بازی نگرفتند. همان وقت ریاست امنیت هم حسام‌الدین را بر او برتری می‌داد. خودش یک سازمان ساخت و شروع کرد به سخنرانی، مصاحبه و…. صحبت‌هایش روشنفکرپسند بود و دل از اهل دانش و فرهنگ می‌ربود.  جریان سبز او اما یک شکست کامل تشکیلاتی بود، برخلاف ادعای او که سی‌درصد افغانستان عضو این جریانند در عمل سی نفر هم نبود.

بعد وارد دار و دسته اتمر شد، آنجا هم دوام نیاورد. به اردوی عبدالله رفت، آنجا هم روی خوش ندید. انتخابات۲۰۱۴ که شد او در اردوی دکتور غنی بود، اما زیر فشار افکار عامۀ پنجشیر از غنی برید و به عبدالله پیوست. در اردوی عبدالله در قطار زورمندان و قومندان‌های شمالی او نفر پنجاهم هم نبود، برای همین در تقسیم قدرت به او چیزی نرسید.

سپس شروع کرد به دشنام دادن غنی که این‌ها بی‌ریشه‌اند و حقیر و خاین. چند ماه بعد در گروه دستیاران همان بی‌ریشه‌ها قرار گرفت، اما وقتی در جلسات جای او را هر بار بعد از محب و رحیمی می‌گذاشتند، قهر کرد. برای جاه‌طلبی‌های او، این وضعیت تحقیر‌آمیز بود، اما چهارسال بعد دوباره به ارگ برگشت ولو به قیمت دشمنی با همه قوم، خویش، دوستان و حلقه‌های روشنفکری. به حدی که جای سخنگو و فیس‌بوک ارگ را گرفت. سینه‌اش را سپر همه اشتباه‌ها کرد. همه رسانه‌ها که دزدی شاروال از نان مردم را جار زدند او به‌تنهایی سینه‌اش را سپر کرد. به نظر می‌رسید بین او و شهردار، رابطه‌یی تازه است. هر دو سیاست‌باز بی‌کس و کوی بودند. نه حزب داشتند و نه پشتوانه محکم، اما در عوض اتحادی محکم داشتند. با همین دلخوشی بود که این بار تحقیر را تاب می‌آورد.

او خودش را مغز امنیتی می‌دانست، اما هیچ تصمیم امنیتی با او مشورت نمی‌شد. در جلسات پایین‌تر از محب و یک آدم تازه به‌نام فضلی می‌نشست و در خیلی از جلسات حتی در همان پایین هم جای نداشت، اما چطور جاه‌طلبی چون او این همه تحقیر را تاب می‌آورد.

در مسالۀ مبارزه با کرونا که او لاف پالیسی‌اش را زد، دانش مسوولیت گرفت. آدم‌های او به‌سختی در بین وزرا و مسوولان قبول می‌شد و اصلا نشدند؛ چون این سهم به عطا و عبدالله رسید. با این حال او صبوری کرد و آدم‌هایش را در جاهای پایین‌تر، اما مهم جابه‌جا کرد. معینیت سیاسی وزارت خارجه، معینیت نشرات وزارت فرهنگ و بعضی ریاست‌ها در وزارت داخله و ریاست عمومی امنیت ملی.

اوباشی‌گری در شهر کابل که ریشه‌هایش بسیار واضح و مبرهن بودند به او فرصتی داد. با اینکه در شروع حکومت، یکی از مهم‌ترین فرماندهان متحد او با برخی اعضای خانواده‌اش در خانه‌اش کشته شد اما او هیچ به رو نیاورد. اوباشی و ناامنی کابل، برای همه آگاهان امنیتی واضح است که توسط چند قومندان زورمند هدایت و رهبری می‌شود. ده دوازده باند مهم و حدود چهارده باند کوچک همه با حمایت زورمندان در شهر کابل فعالند. همین‌ها دزدی‌های کلان و خورد، آدم‌کشی و حتی انفجار و انتحار را انجام می‌دهند.

سه‌سال پیش صالح گفته بود خود من هم یک گروه قوی دارم. این گروه‌ها بدون حامیان‌شان هیچ نیستند، چون حامیان آن‌ها هم در داخله، هم در امنیت و هم در دیگر نهادها آدم دارند.

تند شدن تب اوباشی، نفس رییس‌جمهور را تنگ کرده بود. صالح درخواست کرد همان ستاد مبارزه با ناامنی و اوباشی مارشال دوستم را به او بدهند. با اصرار و اکراه، این کار انجام شد. این شروع یکه‌تازی و قدرت‌نمایی صالح شد. او به این بهانه چند تا عکس را در شهر نصب کرد که می‌گویند بعضی از آن‌ها چند سال پیش مرده بودند و بعضی اصلا خلاف‌کار نبودند. بعضی زندانی بودند و بعضی بی‌حامی قوی بودند. جنایت از شهر کم نشد، در کوچه‌های غرب و شمال و شرق کابل، البته ادامه داشت اما زورمندان بزرگ وعده کردند که یک مدت، گروه‌هایشان را جمع کنند.

در عوض آقای معاون به کارهای مورد علاقه‌اش رسید. ویران کردن بلندمنزل‌هایی که در حلقه نبود. برای همه معلوم است که غاصبان بزرگ کی‌ها هستند و بلندمنزل‌های غیر قانونی از آن چه کسانی است. خود شیرپور، نماد غصب زورگویان، غیرقانونی است. اگر قرار بر تخریب باشد باید شیرپور که به چورپور معروف شده تخریب شود. بلندمنزل‌های شهر نو که نه پارکینگ دارند نه فضای سبز و با کمترین تکانی به هم می‌ریزند باید تخریب شود. بلندمنزلی که منسوب به خود امرالله خان است در سرک دارالامان و هیچ کدام از معیارها را ندارد باید تخریب شود. بلندمنزل‌های حاجی انارگل و همه همین طور. نرخ بلندمنزل در کابل معلوم است؛ می‌گویند تا ده‌هزار دالر برای هر منزل باید به رییس ناحیه رشوت داده ‌شود، چندهزار به رییس حوزه پولیس، چندهزار به رییس حوزه‌یی که نامش را نباید گرفت و همین مقدار به خود شاروالی، در غیر آن چطور امکان دارد بلندمنزل‌های غیراستندرد هر روز در هر کوچه پس‌کوچه کابل سر بلند کند.

 دلال‌های شهرسازی سرنخ‌هایشان معلوم است، اما دیده نشد که در این مورد کسی دستگیر شود. زمین‌های غصب‌شده در اطراف وزارت داخلۀ فعلی، در وزیر اکبرخان و شهر نو و کارته سه همه معلوم‌اند. قومندان‌هایی که پیش خانه‌هایشان را دیوار سمتی گرفته‌اند از خود حوزه شروع تا معاونان رییس‌جمهور و روسای مجلس و وزیر و وکیل و جنرال و افراد سیاسی و فرماندهان زورگو که سرک‌های کارته سه، کارته چهار، وزیر اکبر خان و کارته پروان را بند انداخته‌اند همه معلوم‌اند.

پیاده‌رو، در تمام قوانین دنیا حق خیلی خیلی ابتدایی مردم است. هیچ کس حتی شهرداری نمی‌تواند ان را بند بیندازد؛ چون ممکن کودکان و پیران تصادم کنند، چه برسد که نیم سرک بند انداخته شود و موترها در تاریکی به این دیوارها برخورد کنند.

امرالله خان می‌توانست به این زورمندان بگوید که اگر نگران امنیتی، داخل خانه‌ات دیوار سمت بزن و دومتر از دوهزارمتر حویلی‌ات را کم کن، اما در عوض غرفه‌های نسوارفروشی و مچی را که ضعیف‌ترین اقشار جامعه‌اند، تخریب کرد. بعد سینماهای کابل را. علی‌رغم خواست فرهنگیان، هنرمندان و مردم، او باید زورش را نشان می‌داد و داد. فکر کنیم به جای صحرا کریمی اگر امان‌الله گذر در سینما تحصن می‌کرد، آیا صالح زورش می‌رسید؟ اما فیس‌بوکی‌هایش تبلیغ می‌کنند که او علیه زورمندان ایستاده، منظور از زورمندان، صحرا کریمی و چند تا فرهنگی و مچی و غرفه‌دار است.

با این حال به‌نظر می‌رسد زورمندان اصلی با او متحد شده باشند. حالا ارگ هم از این اتحاد می‌ترسد. از قدرت تازه‌یی که به‌فرمان ارگ صادر شده، اما ممکن گور ارگ را بکند.

امرالله به اندازه کافی کینه‌جو هست. از دشمنان‌ فیس‌بوکی‌اش نمی‌گذرد، از حمدالله و فضل‌الله که به‌هیچ وجه نمی‌گذرد. شاید نشانه همین ترس بود که مشاور رییس‌جمهور عکس بازسازی‌های او را نشر نمود و حساب خود را از امرالله جدا کرد. ارگ، از قدیم خانۀ توطیه‌های داخلی بوده، اما احساس می‌شود این توطیه‌ها و دسته‌بندی‌ها حالا وارد مرحلۀ خطرناکی شده باشد.

نوشته‌های مشابه

یک دیدگاه

  1. خوب اینکه آقای صالح چه بوده و چه کرده، امروز آقای صالح توانسه در جهت آوردن امنیت جانی و روحی مردم و حفظ مال و جان آنها که در پس و پیش درو دیوار شهر کابل صد ها و هزار ها سرباز خوابیده و ملیون ها افغانی تا اکنون صرف این راه شده را تامین کرده، چیزیکه در بیست سال اخیر کسی نتوانست این آرزوی مردم را که همان تامین امنیت است را فراهم کند

دکمه بازگشت به بالا