نخبگان هنوز هم از ماندن سخن میگویند!
الهه موسوی؛ جامعهشناس
در حال حاضر بیش از هفت میلیون افغان در کشورهای همسایه و دیگر کشورهای جهان مهاجر هستند. پاکستان و ایران میزبان بیشترین مهاجران افغان هستند.
علاوه براین، براساس آمار وزارت مهاجران و عودتکنندگان، کشور در حال حاضر بیش از ۶۰۰هزار مهاجر در کشورهای منطقه و ۳۵۴هزار تن دیگر در کشورهای اروپایی، امریکایی و آسترالیا دارد.
یکی از پیامدهای منفی مهاجرت فرار مغزها است. در نتیجه مهاجرتها تعداد زیادی از افراد تحصیلکرده و یا کسانی که در رشتههای مختلف تخصص داشتند، کشورشان را ترک کردهاند.
در حالی که این افراد درسخوانده و تحصیلکرده میتوانند، برای بازسازی کشور بسیار مفید واقع شوند. نیروی انسانی متخصص و باانگیزه، مهمترین سرمایه در جهت رسیدن به توسعۀ ملی است، پیشرفت و ترقی کشورها در گرو جذب، پرورش، نگهداری و بهرهبرداری صحیح از متخصصان و منابع انسانی نخبه است.
در طی چندسال گذشته شاهد قربانیشدن و شهادت جوانان نخبۀ بسیاری بودهایم که این خود نشاندهندۀ عدم خواست برخی کشورهای همسایه و آن دسته قدرتهای بزرگی است که منافع سیاسی بسیاری از نبود توسعهملی و اقتصادی ما میبرند. با این توضیح که غرب قصد دارد با انتقال نیروهای نخبه ما به خارج از مرزهای کشور، صحنۀ سیاسی و اجتماعی افغانستان را از شخصیتهای فرهنگی خالی کند و به نوعی این افراد نخبه را به خدمت خود در آورد.
با وجود اینکه نخبگان زیادی در سالهای گذشته از کشور خارج شدهاند، اما هنوز هم بسیاری از آنان به خروج از کشور تمایلی ندارند و مشغول کار و تحصیل هستند.
علل مهاجرت نخبگان
مجموعۀ گستردهیی از دلایل طی چهار دهۀ گذشته به مهاجرت وسیع افغانان به نقاط مختلف دنیا دامن زده. تغییر و تحولات سیاسی ناشی از جنگ، خشونت و ناامنی، شرایط اقتصادی، بیکاری تحصیلکردگان و سایر دلایل همچون مشکلات اداری، احساس حقارت و توهین، امکانات علمی و فرصتهای شغلی در کشورهای مقصد بهویژه اروپا و امریکا و عدم امید به آینده، بیثباتی سیاسی، تلقی نخبگان و روشنفکران بهمثابه عامل تهدید، تقسیم افراد جامعه بهخودی و غیرخودی، عدم ارتباط بین نهاد علم و نهاد سیاست و تلقی متخصصان و دانشگاهیان بهعنوان افرادی غیرمتعهد و بیگانهپرست از جمله عواملی است که بر شدت خروج نیروهای تحصیل کرده افزوده است.
موانع پیش روی نخبگان
نخبگان و متخصصان بهعنوان ثروت ملی هر سرزمین تاثیر مهمی در فرایند توسعه دارند، اما در جامعۀ فعلی ما با محدودیتهای فراوانی روبهرو هستند.
۱. نبود امکانات مالی
برای تحقق اهداف و رسیدن به موفقیت، نخبگان و جوانان نیاز به سرمایه برای شروع و ادامۀ کار خود دارند. نهتنها دولت در شناخت و تشخیص افراد نخبه کمتوان است، بل در اکثر موارد بودجه مناسبی را در اختیار آنها قرار نمیدهد. برخلاف کشورهای دیگر سازمانها و نهادهای اجتماعی که نخبهپرور و حامی آنها هستند، فاقد سرمایهگذاری هستند.
در چنین شرایطی افراد متخصص بدون بودجه و امکانات توان رسیدگی به حرفه و وظیفۀ خود را ندارند. میبایست دولت قسمتی از بودجۀ سالانۀ خود را صرف تامین نیازهای مالی پروژههایی که توسط متخصصان و نخبگان اداره میشوند بگرداند. سرمایهگذاران در قسمت رشد و به چرخش درآمدن صنعت این نیروی فعال مساعدت بیشتری نمایند.
۲. عدم حمایت اجتماعی
متاسفانه در بین مردم جامعه بهخصوص در میان خانوادهها، فرهنگ نخبهپذیری جای اصلی خود را پیدا نکرده است. هنوز در برخی خانوادهها مشاهده میشود که تحصیلات را مانعی برای کسب و کار و اتلاف وقت میدانند. بر همین اساس، بسیاری از جوانان از طریق محیط پیرامون خود درک نمیشوند، بهویژه پسران که معمولا مسوولیت هزینههای خانواده راه به عهده دارند از ادامۀ تحصیل باز میمانند و یا باید در کنار تحصیلات به کار مشغول گردند.
۳. عدم حمایت دولت
شاید اگر بگوییم از جانب دولت حمایتی صورت نگرفته، حرف حق را نزده باشیم. دولت تاکنون در راستای نخبهگرایی و پرورش جوانان تحصیلکرده اقدامات موثری را انجام داده است. با مطالعه روزنامههای ایران و سایر کشورهای همسایه خواهیم دید که آنها از نخبهگرایی دولت افغانستان در چند سال اخیر خبر میدهند. بهطور مثال در سال ۱۳۹۲ «روزنامۀ شرق» کشور ایران، در شماره ۱۸۰۲مقالهیی تحت عنوان «پاسداری از امید نخبگان علمی» به نشر رساند که در آن نوشته شده بود:
«متاسفانه باید گفت افغانستان طی دهۀ گذشته براساس نخبهگرایی و تخصص، حرکتهای قابل توجهی انجام داده است در حالی که ما درست برعکس آنها، در مسیر نخبهزدایی گام برداشتیم. هرچند افغانستان راهی طولانی برای انسجام داخلی و پیشرفت اقتصادی در پیش دارد، اما تجمع این سطح از کیفیت فکری و تخصصی و گروه های نخبه در کشورداری آنان تحسینآمیز است.»
با همۀ اینها باز هم دولت باید اقدامات بیشتری روی دست گیرد تا تمامی نخبگان کشور مورد حمایت قرار گیرند و در این بین مرزهایی مانند تبعیضهای قومی، مذهبی و … تفاوتی بین آنها ایجاد نکند. در اکثر موارد نخبگان در صورت مشاهدۀ کاستیها و کجرویهای حکومت، خواهان تغییر هستند و دست به اعتراض و مخالفت با دولت میزنند، دولت باید در چنین موقعیتی سازگارانه برخورد نماید، در پی کشف حقیقت و اصلاح کارکرد خود باشد و از تحقیر، زندانی کردن و سرکوب نخبگان خودداری نماید؛ زیرا با ایجاد فضای خفقان، باعث تشدید مهاجرت و فرار مغزها میگردد.
دولت میتواند جوان نخبه را شناسایی و با حمایت مالی خانوادهاش، وی را از انجام کارگری و وظیفۀ خارج از تخصصاش رها سازد. همچنین برای بازگشت تحصیلکردگان از کشورهای دیگر اقدامی روی دست گیرد تا سرمایههای اجتماعی خود را صرف پیشرفت و توسعۀ خود بگرداند.
هرچند دولت افغانستان فعالیتهایی در چندسال اخیر در قسمت نخبهگرایی داشته، اما جامعۀ نخبگان تلاش و حمایتهای بیشتری را از جانب دولت خواهان است تا بهطور مساویانه و عادلانه رسیدگیها صورت گیرد.
۴. فقر
یکیدیگر از مهمترین و اساسیترین مشکلات و موانع نخبگان را فقر و نداشتن سرمایۀ شخصی تشکیل میدهند. فقر میتواند جهت و مسیر زندگی یک فرد نخبه را عوض نماید و او را برای تامین معیشت و خرج خانواده از درس و حرفۀ اصلی وی دور نماید. بسیاری از جوانان تحصیلکرده به دلیل داشتن مشکلات اقتصادی از بورسیههای تحصیلی که بهطور پاداشی از طرف دولت یا سازمانها دریافت مینمایند، استفاده کرده نمیتوانند. بهترین و مهمترین سالهای زندگی خود را که با تخصص خود باید صرف خدمت به کشور نمایند در کارگری، فقر و محرومیتهای مالی سپری میکنند.
۵. نداشتن موقعیت شغلی
برای به کارگیری از استعداد و تواناییهای فردی نخبگان باید زمینه و بستر هموار باشد تا آنها بتوانند بدون محدودیت به انجام وظایف خود برسند، اما فضای کاری امروزه در افغانستان در بسیاری از مواقع با افراد غیرمتخصص پر شده است. هر چند حکومت تاکنون اقدامات بسیاری در راستای تحقق شایستهسالاری انجام داده، اما چون فساد اداری در ادارات افغانستان رخنه کرده، هنوز نخبگان کشور به آن جایگاهی که باید در آن قرار بگیرند، نرسیدهاند.
۶. امنیت
بهدلیل نبود امنیت در افغانستان، جوانان زیادی را از دست دادهایم و این خود چالشی برای سایر نخبگان دیگر ایجاد نموده است. عدهیی مجبور به ترک کشور شدهاند و برای داشتن زندگی آرامتر در کشورهای بیگانه مشغول خدمت هستند.
مهمترین خواهش جوانان نخبه تامین امنیت از طرف دولت است تا نخبگان در آرامش و امنیت جانی و شغلی به حرفه خود بپردازند.
دلیل ماندن چیست؟
با وجود چنین موانعی که در بالا ذکر گردید، دلیل ماندن جوانان نخبه در کشور چیست؟ چرا با وجود اینهمه محرومیت هنوز هم جوانان زیادی در کشور به تحصیل و یادگیری مهارتها میپردازند؟
پس از حملۀ طالبان به دانشگاه کابل، چندین مصاحبه با جوانان نخبه انجام یافت تا بدانیم پس از این اتفاق انگیزه ماندنشان در کشور و درس خواندن در چنین اوضاع امنیتی چیست.
سیما یکی از نخبگان در رشتۀ ریاضی است، دلیل ماندن خود را چنین بیان میکند:
« وقتی ما هم بترسیم و کشور را رها کنیم، پس چه کسی آن را آباد میکند؟ من حاضرم در وطن خود بمانم و تکهتکه بشوم تا اینکه به کشورهای بیگانه بروم و برای آنها کار کنم. ما تمام عمر خود را در مهاجرت به سر بردیم و همیشه در کشور میزبان تحقیر شدیم و به چشم انسان درجۀ دوم دیده شدیم، از این پس میخواهیم در کشور خود باشیم حتی اگر به قیمت کشتن ما تمام بشود.»
محمد سعید، نخبۀ دیگری میگوید:
«هدف دشمنان کشور هم، همین است که ما از کشور خود خارج شویم، این کار را نخواهیم کرد؛ چون به تغییر شرایط باور دارم و هنوز امید در بین جوانان جریان دارد. من هدفم این است که در دانشگاههای کشور خود روزی تدریس نمایم و بتوانم برای مردم فقیر و ناتوان کشورم طبابت کنم، اگر از کشور خارج گردم معلوم نیست تکلیف اهداف و برنامههایم چه خواهد شد.»
پس از انجام مصاحبهها معلوم شد، آنها تحصیلات را برای خود، امیدبخش میدانند و بر این باورند که میتوانند بخش زیادی از اهداف و آرزوهای خود را از طریق ادامۀ تحصیل دادن و کسب مهارتهای جدید بهدست آورند. همچنین اکثر اهداف و برنامههایشان وابسته به ادامۀ تحصیل و داشتن شغل در کشور خودشان است و نبود امنیت نمیتواند تاثیر زیادی روی اراده آنان بگذارد.
سخن آخر
با وجود سهولتهایی پیش روی جوانان در رفتن به خارج از کشور (یادگیری زبان انگلیسی و یا چند سال کار کردن برای نیروها و سازمانهای خارجی) بسیاری از جوانان از وطن رفتهاند و در کشورهای مختلف زندگی و کار میکنند، اما حس وطندوستی، احساس مسوولیت و احساس تعلق داشتن به سرزمین مادری، هنوز هم برخی از آنان را به کشورشان متعهد ساخته و این جای امیدواری و شکر است.
جوانان نخبه تنها کسانی هستند که دولت میتواند با تکیه بر آنان به مشکلات عمیق خود بپردازد و آسیبهای ناشی از چهل سال جنگ را ترمیم نماید.
بنابراین، تلاش برای مساعد نمودن فضای رشد آنان امری ضروری برای حکومت تلقی میگردد. افغانستان جمعیت زیادی از جوانان را در خود دارد، جوانانی که مانند یک بمب انرژی و تحرک، آمادۀ خدمتگذاری هستند و چقدر خوب است که در میان آنها درصد بالایی، دارای حس وطندوستی و مسوولیتپذیری هستند.
باید آنها را قدرت بزرگی به نام دولت، حمایت نماید. امکاناتی فراروی آنان قرار دهد، زمینۀ کار و فعالیت را برای آنان فراهم نماید. همچنین بایستی که امنیت آن عده از نخبگانی که کارآفرینی نمودهاند و زمینۀ اشتغالزایی جوانان دیگر را فراهم نمودهاند، تامین و تضمین گردد.