امارت یا جمهوریت؟
سید اصغر اشراق
نزدیک به بیستسال از سقوط امارت طالبان و استقرار نظام متعهد به قانون و ارزشهای دموکراسی در افغانستان میگذرد که در سایۀ حمایتهای بیدریغ جامعۀ جهانی بهویژه ایالات متحده امریکا شکل گرفت.
دهه اول این بیستسال در خوشباوری و امیدواری نسبت به ختم جنگ و استقرار صلح و امنیت در افغانستان گذشت که بهعنوان یک دهه از بهترین سالهای عمر افغانستان در اوراق خاطرات ما نشسته است.
دهه بعدی این بیست سال اما با تاریک شدن روزنۀ امید مردم نسبت به ختم جنگ و استقرار صلح آغاز گردید. با افزایش گراف خشونت، حملات انتحاری و کشتار مردم توسط طالبان و گسترش جغرافیای نفوذ و میزان حملات آنها بر مردمان ملکی، روزنۀ امیدواری مردم نسبت به تامین امنیت و استقرار صلح کاملا مسدود گردید و برج آرزوهای مردم که در دهه نخست، نسبت به فردای عاری از جنگ و خشونت قامت برافراشته بود، کاملا فرو پاشید.
اکنون اما سرنوشت بحران افغانستان به جایی رسیده است که مردم کشور پس از سالها تحمل مصیبت و فاجعه در برابر دو گزینه سیاه و سفید قرار گرفتهاند که اولی امارت طالبانی و دومی جمهوری اسلامی افغانستان میباشد. با وجود امضای توافقنامۀ صلح میان «امریکا و گروه طالبان»، رهبران این گروه هنوز از آدرس امارت و زبان سیاسی-فکری خودشان سخن میگویند.
امارت طالبانی اما بهعنوان سالهای سیاه و مملو از مرگ و مصیبت و کشتارهای دستهجمعی در برگهای تاریخ و خاطرات مردم افغانستان نشسته است؛ درست امارتی که بهعنوان یک پروژۀ بیرونمرزی پس از مجاهدین، برای ویرانی افغانستان طرح گردید و هنوز هم به پایان خود نزدیک نشده است.
در سوی دیگر قضیه اما جمهوری اسلامی افغانستان قرار دارد که به حمایت جامعۀ جهانی و خواست مردم افغانستان به وجود آمد که از برکت آن، افغانستان صاحب قانون اساسی دموکراتیک و ساختار مدیریت سیاسی نسبتا مدرن و امروزی شده است.
تردیدی نیست که این نظام پر از نقایص و خالیگاههای بسیار است که بههمین دلیل نتوانسته مصدر ارایه خدمات معیاری دموکراتیک قرار گرفته و سبب کسب حمایت و رضایت عمومی گردد، اما فراموش نکنیم که همین نظام با تمام عیب و نقصی که دارد، آیینهپرداز ظرفیت فرهنگ، اندیشه و خرد جمعی ماست که در این جغرافیا زندگی میکنیم.
بحث کارآمدی نظام سیاسی در کشور ما در واقع بحث ماهیت و کیفیت ظرف و مظروف میباشد که ماهیت و کیفیت مظروف نمیتواند به آسانی ماهیت و کیفیت ظرف را دچار تغییر و تحول نماید.
بهعبارت دیگر کارآمدسازی نظام سیاسی و مدیریتی مستلزم تعریف یک فرایند یا مکانیزم فرهنگی و فکری میباشد که حاصل آن بتواند نظام سیاسی و مدیریتی را به سوی کارآمدسازی هدایت و مدیریت کند.
هرچند در بیست سال اخیر تلاشهای قابل توجهی برای تعریف و ایجاد این فرایند صورت گرفت، اما به دلایل مختلف از جمله به دلیل ناهمخوانی این تلاشها با واقعیتهای پیرامون آن، به ثمر ننشست و نظام مدیریتی کارآمد و پاسخگو نگردید.
اکنون که توافقنامه صلح میان طالبان و جانب امریکایی امضا شد و مذاکرات بینالافغانی به زودی آغاز میگردد و سخن از استقرار امارت طالبان به عنوان یک تهدید جدی مطرح میگردد، آیندۀ سیاسی افغانستان در واقع با تقابل نظام جمهوریت و امارت طالبانی گره خورده است که هرگونه مخالفت و معاندت با نظام جمهوری، کفۀ ترازو را بهنفع امارت طالبانی سنگینتر میسازد.
طالبان البته آدرس مشخص دارند و مخالفت و خصومت آنها با مردم افغانستان نیز از آدرس مشخص صورت میگیرد، اما خیلی تاسفبار است تعدادی از حلقات سیاسی که دست کم در دو دهه پسین از برکت نظام جمهوری به مقام و موقعیت دست یافتهاند، در وضعیت موجود تحت تاثیر احساسات و عواطفی برخواسته از منافع شخصی، به اقداماتی مبادرت میورزند که در مغایرت صریح با منافع جمهوریت قرار داشته و در راستای تقویت منافع امارت طالبانی هدایت میشود.
این حلقات علاوه بر اینکه جفای بزرگی در حق مردم افغانستان انجام میدهند، خود نیز از این واقعیت تلخ غافلاند که در صورت فروپاشی جمهوریت، تحت هیچ شرایطی مورد عفو و ترحم طالبان قرار نخواهند.
جمهوریت با تمام عیوب و نواقصی که دارد، اساس زندگی آبرومندانه مردم افغانستان است و فروپاشی آن، چیزی کمتر از فروپاشی افغانستان نخواهد بود.
از این رو، افراد و حلقاتی که در سایۀ جمهوریت و با استفاده از مزیتهای این نظام در جهت تضعیف و فروپاشی آن حرکت میکنند، در واقع به رجعت افغانستان به دهه خونین نود کمر میبندند که تاریخ عاملان آن را بهعنوان دشمنان مردم افغانستان به ثبت رسانده است.