تحلیل

عشق و جنون «صالح» به استخبارات

سهراب سمنگانی

آدم‌ها به حوزهٔ مطالعاتی، مسلک و هرچه در آن خود تسلط دارند، بیشتر ارزش و ارجحیت می‌دهند. گاهی هم اشراف به یک موضوع، آدمی را دچار خود بزرگ‌بینی و در مواردی دچار توهم می‌کند.

بنابر تجربۀ نگارنده، این وضعیت برای کسانی که در حوزه‌های هنری درگیرند بیشتر رخ می‌دهد. چون هنر بیشتر با عشق و جنون پیوند دارد و تا کسی نسبت به یکی از حوزه‌های هنری؛ عشق و جنون نداشته باشد، نمی‌تواند هنرمند خوبی باشد، اما از سوی دیگر همین عشق و جنون به همان میزان که روند هنرمند شدن شخص را تسریع می‌کند، به همان میزان روزنهٔ دید هنرجو را به بیرون از این حوزه تنگ‌تر می‌کند تا جایی که این عشق و جنون تبدیل به گردابی می‌شود که هنرجو را آن‌قدر در خود فرو می‌برد که قادر به دیدن غیر از هنر نیست.

هرچند این وضعیت بیشتر در نیمه‌راه تخصص به آدم‌ها دست می‌دهد و به هر میزان که جهان‌بینی آدم‌ها وسیع‌تر می‌شود و دایرهٔ روابط‌شان گسترده‌تر، حس خود‌برتربینی هم دچار فروکاست می‌شود، اما برخی‌ در همین مرحله گیر می‌کنند و نمی‌توانند از این گرداب سر بکشند و به جهان هستی واقع‌بینانه‌تر نگاه کنند.

عشق امرالله صالح نیز مسایل امنیتی-استخبارتی است. او نسبت به این مسلک جنون دارد. رفتارهای صالح نشان می‌دهد که او در گرداب دانش و اطلاعات استخباراتی گیر کرده است. با وجود تمامی مخالفت‌هایی که مبنی بر ویران‌کردن سینما پارک وجود داشت، یک‌دنده پای حرف خودش ایستاد و سینما را ویران کرد.

به‌صورت طبیعی عقل حکم می‌کند، وقتی شما به‌عنوان یک مسوول بالارتبۀ کشور تصمیم به ویرانی و نابودی یک مکان فرهنگی- سینمایی می‌گیرید، به نظرهای اهل فرهنگ و سینما گوش فرا دهید، اما از آن‌جا که برای صالح بیشتر و پیشتر از هرچیز دیگر، اطلاعات امنیتی ارجحیت دارد، در مورد سینما هم با توجه به اطلاعات امنیتی که گویا در آن سینما جرم اتفاق می‌افتد و محیط‌های زمینه‌ساز جرم باید نابود شود، سینما را ویران می‌کند/ کرد.

تصور صالح بر این است که او اطلاعاتی را در اختیار دارد که کس دیگری در اختیار ندارد، آن اطلاعات امنیتی است و هیچ امری مهم‌تر از اطلاعات امنیتی نیست. بنابراین او خودش را محق می‌پندارد تا به حرف دیگران وقعی نگذارد و حرف منتقدانش را چرند و حسی و عاطفی بپندارد.

واقعیت امر این است که صالح تنها متکی به خرده دانش و اطلاعات امنیتی- استخباراتی است که دارد و جز همان اطلاعات، هیچ کس و هیچ چیز برایش مهم نمی‌نماید.

باری یکی از کاربران شبکه‌های اجتماعی از امرالله صالح انتقاد کرده بود. او خیلی سریع منتقدش را به سارنوالی معرفی کرد. صالح لابد قانون دسترسی به اطلاعات و قانون رسانه‌های جمعی را خوانده است و ارزش آزادی بیان در حکومت‌های دموکراتیک را می‌داند؛ اما با وجود همهٔ این‌ها طرف را به سارنوالی معرفی کرد.

شاید مطابق تیوری‌های امنیتی، چنین باشد که هر کس با ما نیست، مخالف و دشمن است و دشمن باید سرکوب شود. بنابراین کسی که حتا یک دیدگاه (کامنت) خلاف توقع او می‌گذارد، باید سرکوب شود. برای صالح در مواردی حتا قانون هم نمی‌تواند مهم‌تر از تیوری‌های امنیتی باشد.

از چنان ذهنی شک نیست، حتی همین نوشتهٔ حاضر را که چیزی جز تحلیل سادۀ یک شهروند از رفتارهای معاون رییس‌جمهور نیست؛ توطیهٔ دستگاه‌های استخباراتی علیه خودش بپندارد.

اما واقعیت امر این است که ما امروزه در عصر آزادی بیان و کثرت‌گرایی به‌سر می‌بریم. باید یاد بگیریم که به دیگران حق بدهیم ابراز نظر کنند، به دیدگاه‌ها و باورهای دیگران احترام بگذاریم، روی حرف خود قاطعانه نایستیم و خود را عقل کل نپنداریم. این ویژگی‌های یک انسان مدرن است و ما باید آموزه‌های عصر خود را بیاموزیم.

نوشته‌های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا