یک قصه از هزاران
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست / در باغ لاله روید و در شوره زار خس!
فرح آرین
در روزهای گذشته کابل شاهد چندین روز بارش باران و برف بود. اولین باران دیرهنگام پاییزی که با بارش برف نیز همراه شد و به چشم انتظاری و نگرانی پایتختنشینان بهخاطر آلودگی هوا پایان داد. هر چند دلخوش بودن به این بارانها برای بیاثر کردن آلودگی هوا مقداری خوشبینانه است اما با توجه به پیشبینیها در مورد شدیدتر بودن آلودگی نسبت به سالهای پیش این باران چند روزه تا حدودی باعث آرامش ذهنی شهروندان شد.
افسوس که مسایل شهری در پایتخت ما به قدری پیچیده هستند که به محض سامان یافتن( آنهم به صورت موقت) از موضوعی گرفتار مشکلی چه بسا سختتر و عجیب تر از مشکل قبلی میشویم! در حالیکه بارش باران موجی از خوشحالی و شور و شعف را در مردم برانگیخته بود و همه در شبکههای اجتماعی در حال پست کردن عکسهای بارانی و شهر تازه شده از طراوت باران و زیبایی برف بودند، یکباره کسانی که در خیابانها تردد میکردند خود را اسیرشده میان ترافیک و حوضچههای خیابانی دیدند که ساعتها راه خروجی از آن نمییافتند.
بعدازظهر روز شنبه، کابل بیشتر به مردابی شباهت داشت که شهروندان کابل را در خود اسیر کرده و برای فرو بلعیدنشان حرصی بیپایان داشت. آبگرفتگی معابر، گلولای کوچهها و سرکهای خامه، راه اقتادن آشغالهای فسیل شده داخل جویهای مدتها پاککاری نشده روی خیابان، مردم مستاصل و ترافیک مسدود دیوانهوار، صحنههایی از کابل زیر باران بودند که بیاختیار این بیت را به ذهن میآورد: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست / در باغ لاله روید و در شوره زار خس!
راستی که باران در یک شهر پیشرفته و بهسامان، چه دلگشاست و بارانی که در کابل میبارد چه دلگیر و چه مشکلآفرین است. انگار هر چیزی در اینجا اگر مشکلزا نشود چندان به حساب نخواهد آمد.
اما اشکال کار در کجاست؟
تعداد زیادی از شهروندان کابل با پست کردن عکسها و متنهای طنز در مورد شهردار کابل و معابر آبگرفته، به انتقاد از عملکرد شهرداری پرداخته و مقامات را بهخاطر وضعیت موجود سرزنش کردند. در این که شهرداری مسوول نابهسامانیهای شهری است شکی نیست اما آیا مردم نیز به نقش خودشان در این مشکلات آگاهی دارند؟
یکی از معضلات بزرگ شهری در کابل این است که مسوولیتپذیری به صورت فردی هرگز ایجاد نشده است. همه انتظار دارند بقیه قوانین را رعایت کنند و خودشان بهصورت ویژه از مزایای یک جامعۀ پیشرفته و فرهنگی استفاده کنند اما خودشان هر کاری که دوست داشتند انجام بدهند و گردی به دامان بیخیالی و بیمسوولیتیشان ننشیند.
یکی از اصول اولیه و بدیهی در شهرنشینی تمیز نگه داشتن محیط و دور نگه داشتن جویها از زباله است، اما گویا همشهریان عزیز ما نه تنها این نکته را نمیدانند ( یا خود را به ندانستن میزنند) بل از جویها و رودخانه کابل بهعنوان یک سطل زباله عظیم و خدادادی استفاده میکنند. انگار نه انگار که رودخانهها در همه جهان از مظاهر زیبایی و جذابیت و حتی علت اصلی آبادانی شهر است. روزانه صدها نفر را در حال ریختن زباله در خیابان و جوی و رودخانه میبینیم. شاید این مساله آنقدر عادی باشد که کسی حتی به آن فکر هم نکند.
در تابستان همین زبالهها چنان بوی نامطبوعی در جویهای کابل ایجاد میکنند که لذت پیادهروی در سرکها و کوچهها به نقمت تبدیل میشود و باید عطای راه رفتن در یک فضای متعفن را به لقای آن بخشید.
کوتاه سخن اینکه ما و کشور ما مشکلات فراوان داریم اما فکر میکنم بزرگترین مشکل ما این است که چشم بر کوتاهیهای فرهنگی بستهایم و فکر میکنیم راه حل ایرادهای جامعه ما فقط برونفکنی و انداختن تقصیر به گردن دیگران است.