بازار داغ تحلیلهای آبکی!
بیثباتی اجتماعی و سیاسی، همه را تحلیلگر مسایل کرده است
آرزو محمدی
هر روز از خانه که بیرون میشویم، در تکسی، سر وظیفه، در مهمانیها، فیسبوک و سایر اماکنی که بهطور روزمره با آنها سر و کار داریم، بحثهای داغ سیاسی جریان دارد.
افراد، فرقی ندارد که از کدام قشر جامعه باشند، مشغول تحلیل موضوعات سیاسی و اکثرا نقد کارکردهای دولت و سیاسیون هستند. اکنون سوال اینجاست که چه موضوعی سبب شده تا در تجمعات، همیشه بحثها به سمت مسایل سیاسی کشیده شود؟
زندگی روزمرۀ مردم در افغانستان، دایما با بیثباتی و تغییرات غیرمنتظره و تهدیدآمیز روبهروست و وقتی مردم در مورد زندگی خود با احساس ناامنی و عدم اطمینان روبرو باشند، طبیعی است که به دلیل نگرانی دایم در پی علت آن و چگونگی رفع علت باشند.
در غرب زندگی روزانۀ مردم تغییر عمدهیی نمیکند و به دلیل ثبات حاکم بر جامعه، آینده برای آنها قابل پیشبینی است. آنها احساس ناامنی نمیکنند و بابت آینده خیالشان راحت است که اگر برنامهریزی برای آینده بکنند، چیزی به جز انگیزه و پشتکار خودشان، برنامۀ آنها را با عدم موفقیت روبهرو نخواهد کرد. به همین دلیل میبینیم که مردم در غرب اصلا کاری به سیاست ندارند، مگر در هنگام انتخابات که در آن زمان هم به احزاب و کسانی رای میدهند که فکر میکنند برنامۀ بهتری برای آیندۀ آنها پیشنهاد میکنند. بعد از انتخابات برمیگردند به زندگی خودشان که جدای از سیاست است و سیاست خاص مدیران و افراد متخصص فعال در رهبری احزاب سیاسی است.
این وضعیت غرب، حاصل دههها برنامهریزی است که مستمرا صورت گرفته برای اینکه ثبات اقتصادی در جامعه ایجاد بشود و مردم معمولی سرشان به زندگی راحت خودشان گرم باشد. برای این است که در غرب سیاست کار حرفهییها و متخصصان شده و مردم عادی کاری با آن ندارند. در افغانستان اوضاع کاملا برعکس است. احزاب سیاسی بیتجربه و فقط دنبال قدرت هستند. اقتصاد مملکت که تقریبا همیشه متشنج است و تورم و بیکاری بیداد میکند. تولیدات جامعه خیلی کم و ناچیز است در نتیجه بیثباتی قیمتها امری روزانه است و دایم مردم را با تنش و احساس ناامنی روبهرو میکند.
این تنشها و احساس ناامنی باعث میشود، مردم همیشه نگران اوضاع جامعه و آیندۀ خود باشند و در پی چارهجویی. در واقع، مردم از موضوعاتی بیشتر سخن میگویند که دغدغۀ همیشگی آنهاست… و خود حدیث مفصل خوان ازین مجمل…
ولی ناکارآمدی سیاسی محض نمیتواند دلیل کافی برای تبادلۀ بحثهای سیاسی باشد.علت دیگر، رشد و آگاهی مردم است. در کشورهای عربی تا چند وقت پیش هیچکاری به سیاست نداشتند و حاکمان فاسد هر کاری که میخواستند انجام میدادند. ولی حالا که مردم آگاه شدند، همه سر از کار سیاست درمیآورند و حاکمان به علل رشد فرهنگ سیاسی مردم مثل قبل کمتر میتوانند، یکه تازی کنند. لذا یکی از دلایل ورود مردم کشور به سیاست ناشی از رشد و آگاهی آنان در سالهای اخیر بوده است.
در جامعهیی که ما زندگی میکنیم، سیاست نقش اصلی و جهتدهنده را دارد، وقتی نان شب و روز مردم به سیاست و عملکرد سیاسیون گره خورده، اساس زندگی مردم را مسایل سیاسی تشکیل میدهد.
در واقع دلایل اصلی مردم دربارۀ سهمگیری در بحثهای سیاسی را میتوان چنین برشمرد:
۱. کمبود شدید برنامهها و مراکز تفریحی،
۲. فقر و گرانی اجناس،
۳. کیفیت بد اجناس وارداتی و عدم خودکفایی اقتصادی،
۴. سرگرم نمودن مردم توسط احزاب سیاسی از طریق انترنت و شبکههای اجتماعی،
۵. نگرانی مردم از وضعیت حال و آیندۀ سیاسی و امنیتی کشور،
۶. سیاسی عمل نمودن رسانههای جمعی به ویژه در بخش خبرها،
۷. نگرانی مردم از وضعیت شغلیشان،
۸. بینظمی در امور مختلف کشور و در نتیجه ربط داده شدن صحیح و ناصحیح همه امور به سیاست.
نتیجه
وقتی صبح که از خواب بیدار میشویم، آن قدر در رسانهها مسایل سیاسی مطرح میشود که به ستوه میآییم. از طرفی نپرداختن شبکهها و رسانهها به مسایل سیاسی باعث شک و نگرانی میگردد که سیاسیون چه میکنند که خبری از آنان نیست؟
عللهای بیشماری را میتوان در ارتباط با تمایل مردم به پرداختن به مسایل سیاسی برشمرد، اما مهمترین نتیجهیی که میتوان از این موضوع برداشت کرد، این است که تعداد تحصیلکردگان در جامعه در سالهای اخیر افزایش یافته، میزان تحصیلات بیشتر شده و روز به روز افراد جامعه آگاهتر بر امور سیاسی میگردند و زمانی که خود را در برابر سیاستی کجگونه با مدیرانی کمتجربه میبینند، اجازۀ دخالت در امور سیاسی را به خود میدهند.
در آخر اینکه دخالت سیاست در زندگی روزمرۀ مردم، آنان را ناچار به صحبت سلسلهوار در مباحث سیاسی میکند. به امید آن روز که در عین اینکه مردم از سواد سیاسی بالایی برخوردار باشند، آنقدر به سیاستمداران اطمینان داشته باشند که دیگر شاهد نیاز به بحث سیاسی در بین مردم نباشیم و هرکس در حیطۀ مشغلۀ خود تفکر نماید.