به سوی جهانی بیرنگ
پیروزی بایدن و یار رنگینپوستش امیدها برای کم شدن نژادپرستی را جان تازه بخشیده است
الهه موسوی
بعد از برگزاری انتخابات در امریکا، راه پیدا کردن اولین زن به کاخ سفید (کاملا هریس) که سیاهپوست است، واکنشهای بسیاری را در جهان به همراه داشت. او رکوردهای بسیاری را به نام خود در تاریخ امریکا ثبت نمود (اولین معاون اولِ زن، عالیرتبهترین سیاستمدارِ زن و اولین معاون اول غیرسفیدپوست در تاریخ امریکا.) قطعا چنین اتفاقی باعث تضعیف مقولۀ نژادپرستی خواهد شد. تیوری بدترکیبی که سالیان سال نهتنها کشور امریکا، بل اکثر کشورهای جهان را درگیر نموده است.
سراسر تاریخ بشر آکنده از نژادپرستی است. یونانیان باستان، هندیان و چینیها علیرغم خدمات زیادی که به بشریت کردهاند، در پست شمردن نژادهای دیگر، سابقۀ زیادی دارند. نژادپرستی نقش عمدهیی در تاریخ معاصر امریکا بازی کرده است. مردم سفیدپوست امریکا، نژادپرستی را به مثابه توجیهی برای بردهداری و یا تحقیر سیاهپوستان به کار میبرند. اغلب در جامعهیی که نژادپرستی در آن رایج است، گروه مسلط، نژادپرستی را چنین توجیه میکند که اعضای گروه دیگر از لحاظ هوش پستترند.
« نژادپرستی باوری است که بر حسب آن یک گروه نژادی، خود را برتر از گروههای نژادی دیگر میداند و یکی از قدرتمندترین و مخربترین اشکال تبعیض است.»
«فرهنگ علوم اجتماعی» نژادپرستی مدرن امروزی را به دوگوبینو نسبت داده و مینویسد: «این نظری رسمی است که مفهومهای عقلی معاصر آن را از نوشته دوگوبینو به نام «رسالهیی دربارۀ نژادهای انسانی» منتشره در ۱۸۵۳ سرچشمه میگیرد. مهمترین شخص در انتقال این نظر به قرن بیستم هـ.س چمبرلن، سیاسینویس آلمانی انگلیسی الاصل (۱۹۲۷- ۱۸۵۵) میباشد. کنت ژوزف آرتور دوگوبینو که گاه «پدر نژادپرستی امروزی» نامیده شده، اندیشههایی را مطرح کرد که در بسیاری از محافل علمی هم نفوذ پیدا کرد. بنابر نظر وی، سه نژاد وجود دارد: سفید، سیاه و زرد. نژاد سفید از هوش، اخلاق و نیروی ارادۀ برتری نسبت به نژادهای دیگر برخوردار است و این صفات موروثی، زیربنای گسترش نفوذ غرب در سراسر جهان را تشکیل میدهند.»
« سیاهان کماستعدادترین این سه نژاد هستند و با طبیعت حیوانی، فقدان اخلاق و ناپایداری عاطفی مشخص میشوند. نژادپرستی چیزی بیش از تعصب نژادی است. اندیشههای دوگوبینو بهعنوان نظریههای ظاهرا علمی مطرح گردید و حتی آدولف هیتلر را تحت تاثیر قرار داد و هیتلر این اندیشهها را بهعنوان بخشی از ایدیالوژی حزب نازی مورد استفاده قرار داد. دلیل دیگر ظهور نژادپرستی، روابط استثمارگرانهیی است که اروپاییان با اقوام غیرسفیدپوست برقرار کردند.»
کاربردهای نژادپرستی
از نژادپرستی همچون سایر مفاهیم علوم انسانی، تعابیر مختلفی شده. آنگونه که تا آخر دهۀ ۱۹۶۰، نژادپرستی را بهعنوان ایدیالوژی و یا مجموعهیی از باورها تعریف میکردند. «عنصر اساسی این ایدیالوژی آن بود که نژاد، تعیینکنندۀ فرهنگ است و ادعای برتری نژادی نیز از همین اندیشه ناشی شد.
از نگاه دیگر، این واژه معنای گستردهتری یافت که شامل رویهها و نگرشها، علاوه بر باورها نیز میشد. نژادپرستی در این معنا به تمام عواملی اشاره دارد که موجب تبعیض نژادی میشود و گاهی اوقات با مسامحه، عواملی را شامل میشود که محرومیت نژادی ایجاد میکند.»
سومین کاربرد وسیع نژادپرستی در نوشتههای آکادمیک است که نژادپرستی را در همه گروهبندیهای غیرزیستی، نظیر فرقههای مذهبی، ملتها، گروههای زبانی و گروههای فرهنگی مورد بررسی قرار میدهد. بنابراین، میتوان آن را شکل فوقالعاده کینهتوزانه از قوممداری تلقی کرد.
چهارمین کاربرد نژادپرستی، استعمال آن در رنگ پوست است که دوگوبینو آن را بنیان نهاد.
نژاد، محدود به تفاوت رنگ پوست نبود، بلکه نژادپرستی، مدعی نوعی رابطۀ جبری بین گروه و خصوصیات فرضی آن گروه است. چنین برداشتی از نژادپرستی کاربرد آن را وسعت میبخشد؛ تا جایی که نقش آن را از لحاظ تحلیلی متکثر میکند. « به عنوان مثال حذف زنان از دامنۀ وسیعی از فعالیتها، غالبا با نسبت دادن جبری چنین خصوصیات فرضشدهیی مانند: ضعف جسمانی زنان یا احساساتی بودن آنها توجیه میشود.»
پیامدهای نژادپرستی
اگر اروپاییان معتقد نبودند که سیاهان نژادی پستتر هستند، شاید هیچگاه، تجارت برده وجود نمیداشت. نژادپرستی به توجیه حکومت استعماری بر اقوام غیرسفیدپوست و انکار حق مشارکت سیاسی برای آنها، کمک میکرد. برای مثال در امریکای شمالی حتی سیاهان را پستتر از سرخپوستان میدانستند؛ این در حالی است که سرخپوستان را غیرمتمدن در نظر میگرفتند و اصطلاح نژادِ پست را در موردشان به کار نمیبردند.
«گر چه امروزه به دلیل مبارزات مساواتطلبانۀ اجتماعی و بالارفتن سطح فرهنگ و آگاهی مردم، نژادپرستی تقلیل چشمگیری یافته، اما هنوز به صورتهای پنهان و آشکار (در سراسر جهان، به ویژه کشورهای صنعتی پیشرفته) باعث تحقیر و پست شمردن گروههای نژادی غیر سفیدپوست میشود و آنها را از مزایا و فرصتهای اجتماعی محروم میکند.»
سخن آخر
پس از قتل «جورج فلوید» شهروند سیاهپوست، به دست پلیس امریکا و آغاز اعتراضات گسترده و سراسری در این کشور، درخواستها از «بایدن» نامزد ریاست جمهوری ایالات متحده، برای انتخاب یک زنِ سیاهپوست بهعنوان شریک انتخاباتی بیشتر شد. «هریس» عملا تنها گزینۀ افریقایی-امریکایییی بود که تجربیات لازم برای عهدهداری معاون اولی را داشت.
«بایدن» رییس جمهور منتخب مردم با انتخاب «کاملا هریس» بهعنوان معاون اولش در روزهایی که اعتراضات گسترده در امریکا علیه نژادپرستی جریان داشت، نشان داد که علیه این تبعیضات نژادی و جنسیتی ایستادگی کرده، چنانچه او در زمان اعتراضات همراه با ماسک سیاه که نشانۀ مخالفت با نژادپرستی بود حاضر میگردید تا مردم نیز به برابری و تحقق عدالت توسط وی باورمند گردند.
هر چند انتخاب « کاملا هریس» در روند پیروزی وی بسیار تاثیرگذار بود و به باور بسیاری یک پلان سیاسی محسوب میشد، اما باز هم این انتخاب میتواند نقطه عطفی باشد برای از بین بردن گذشتهگرایی سفیدپوستان و مردانی که خود را در طول تاریخ امریکا نژادی برتر و جنسیتی داناتر میدانستند.
منابع:
کوئن، بروس؛ مبانی جامعهشناسی، غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران، سمت، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۰، ص۳۴۹٫
عضدانلو، حمید؛ آشنایی با مفاهیم اساسی جامعهشناسی، تهران، نی، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص۶۱۴٫