پروسۀ صلح؛ جنگ آرمانها و ارزشها؟
محمد واعظی؛ استاد دانشگاه
در عرصۀ سیاست افغانستان در دو دهه اخیر، افت و خیزهای متعددی در زمینه ایجاد صلح در با طالبان صورت گرفته است، اما آنچه در یک سال اخیر به وقوع پیوسته، وضعیت سیاسی و امنیتی را در افغانستان دچار تغییرات اساسی کرده است که در این مقاله به بررسی رویکردهای دوطرف به موضوع صلح پرداخته میشود.
گروه طالبان از زمان امارت اسلامی، روزگار بسیار بدی را به این سو تجربه میکند و کماکان به دنبال ایجاد پایگاههای سیاسی و اجتماعی در داخل کشور است.
با باز شدن دفتر قطر و شروع گفتگوهای صلح در یک سال اخیر به رهبری ایالات متحده امریکا، وضعیت و نوعیت گفتگو میان طالبان و امریکا از زوایای مختلف قابل بررسی است، اما دو دیدگاه عمده در روند کلی پروسه صلح به خوبی قابل مشاهده است که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد.
گروه طالبان بهعنوان یک نیروی سنتی و دینی نگاهی ایدیالوژیک به عرصه سیاست دارد. طالبان با تاثیرپذیری از افکار محمد بن عبدالوهاب به شدت به بنیادگرایی دینی باورمند هستند. در طول حاکمیتشان تلاش کردند با تطبیق دیدگاه آن یک امارت اسلامی مطابق احکام شریعت و با تاکید بر دوران طلایی صدر اسلام در مدینه پیاده کنند. عملا مخالفت این دیدگاه با پدیدههای مدرن و عصری، ضعف در هماهنگی با جهان پیرامون و محیط سیاسی جهان، حمایت از تروریزم بینالمللی اسلامی و عدم تجربه سیاسی با شکست مواجه شد.
فروپاشی امارت اسلامی منجر به نابودی تشکیلات سیاسی، نظامی و تشکیلاتی طالبان به مدت چند سال شد، اما به دلیل وجود ریشههای عمیق عقیدتی در میان جامعه سنتی و قومی، بار دیگر طالبان توانستند با تاکید بر عقاید و باورهای خود عسگرگیری از جامعه سنتی را تقویت کنند.
تلاش طالبان برای مبارزه با دولت مرکزی و حامیان بینالمللی با تاکید بر ارزشهای اسلامی چون جهاد با کفار، مبارزه با اشغالگران و حامیان آنها و برقراری حکومت اسلامی ادامه پیدا کرد. این ارزشها در واقع آرمانهای طالبان در طول حضور آنها به عنوان یک نیروی سیاسی- نظامی محسوب میشد.
عدم موفقیت طالبان در مبارزه نظامی با دولت مرکزی و همچنین افزایش هزینههای مالی، انسانی و کشته شدن رهبران متعدد طالبان در بدترین حالت ممکن و همچنین استقرار تیم رهبری آنها در کشورهای همسایه باعث شد تا تغییراتی در رویکردهای نظامی و سیاسی خود ایجاد کنند.
دولت مرکزی افغانستان با تدویر قانون اساسی متعهد به ارزشهای حقوق بشری و انسانی توانست سامان سیاسی نوپایی را در قالب نظام دموکراسی تجربه کند. دولت مرکزی با حمایت متحدان بینالمللی نتوانست طالبان را به صورت کامل سرکوب کند و با بالا رفتن هزینههای جنگ و کاهش تعهد حامیان بینالمللی افغانستان و تغییرات منطقهیی در حوزه کشورهای همسایه و پیدا شدن داعش وضعیت را برای دولت افغانستان به شدت سخت کرد.
دولت از آرمانهایی چون جمهوریت، آزادیخواهی و ارزشهای حقوق بشری، حاکمیت قانون و شهروندمحوری در راستای مبارزه با طالبان دفاع کرده و در یک سال اخیر بارها خود را مدافع جمهوریت قلمداد و از آن در مواقع مختلف استفاده کرده است.
اما جنگ آرمانها در حوزه نظامی و جنگ رو در رو آهسته آهسته با واقعیت نیز گره میخورد و ناچار است تا با قدرت و ظرفیت واقعی خود و طرف مقابل نیز وضعیت موجود را بررسی کند. هرچند هر دو طرف حاضر نیستند دست از آرمانهای خود بردارند و به بخشی از آرمانهای طرف مقابل تن بدهند، ولی مصالحه آنها را مجبور به دست برداشتن از بعضی از آرمانهایشان خواهند کرد.
در چند روز اخیر طالبان بارها بعد از امضای موافقتنامه با امریکا ابراز شادمانی و موفقیت کردند، ولی آنها به خوبی میدانند که امضای این موافقتنامه در واقع پذیرش شکست آرمانهای آنها نیز به حساب میآید. آرمانهایی که نتوانست در دورن جامعه افغانستان به موفقیت دست پیدا کند و حالا ناچار است بهعنوان بخشی از قدرت سیاسی به مذاکره با دولت مرکزی، احزاب و جریانهای سیاسی بپردازد.
دولت مرکزی نیز دریافت که تنها از طریق مبارزه مسلحانه و نظامی نمیتواند تحریک طالبان را شکست دهد، ولی کماکان از آرمانهای سیاسی و اجتماعی که در بیست سال اخیر تجربه شده، کوتاه نمیآید و آنها را خط قرمز صلح با طالبان میداند.
مصالحه طالبان به معنای دست برداشتن از بسیاری از آرمانهایی است که سالها برای جنگجویان و طالبان جوان مدارس دینی تبلیغ میکردند، ولی ناچار هستند تا واقعیت موجود قدرت سیاسی و نظامی کشور را بپذیرند و به گرفتن سهمی از قدرت سیاسی موجود قناعت کنند.
در شرایطی که به پای میز مذاکره صلح میرویم، لازم است تا نیروهای سیاسی که در جبهه مخالف طالبان قرار دارند به برداشت و تصامیم مشخصی دست پیدا کنند. اگر نیروهای سیاسی موجود نتوانند به یک تصمیم مشخص و واحد دست پیدا کنند، نمیتوانند موضع سیاسی درستی در زمان مذاکره با طالبان اتخاذ کنند.
دولت مرکزی با توجه به برتری قدرت نظامی، حمایت اجتماعی، حمایت متحدان منطقهیی و بینالمللی میتواند از موضع بسیار بالا با طالبان وارد مذاکره شوند، ولی اگر حمایت اجتماعی را از دست بدهد و اختلافات قومی، منطقهیی و حزبی دامنگیرشان شوند به راحتی موضع قدرت به موضع ضعف تبدیل خواهد شد.
طالبان هم با حمایتهای سیاسی منطقهیی که دارند تلاش میکنند تا از ارزشهای خود کوتاه نیایند، ولی همین که آنها به مذاکره با امریکا و حامیان نظام سیاسی نوین مجبور شدند، به اندازه کافی نشانه ضعف آنها به حساب میآید.
حمایتهای منطقهیی طالبان به شدت نسبت به گذشته کاهش یافته است، هزینههای جنگ آنها را مجبور به حمایت از قاچاق مواد مخدر و قاچاق اسلحه و انسان کرده است، ولی روحیه طالبان به دلیل امضای موافقتنامه با امریکا تا حدی بالاست و این روحیه میتواند نقش مهمی در فرایند مذاکرات بینالافغانی ایفا کند.
آرمانگرایی در هر دو جبهه طالبان و حامیان نظام سیاسی جدید نتوانست وضعیت کشور را به ثبات نسبی هدایت کند. این روند آنها را مجبور به رویارویی با واقعیتهای سیاست در کشور کرده است.
جنگ آرمانها و ارزشها در پروسۀ صلح بسیار پررنگ خواهد بود و طرفین تلاش میکنند از موضع خود عقبنشینی نکنند، ولی هر دو طرف به توان و ظرفیت واقعی خود و محدودیتهای خویش آگاهی کامل دارند.
واقعگرایی باعث خواهد شد تا دولت مرکزی و حامیان نظام از بعضی از آرمانهایشان دست بردارند تا امکان برقراری صلح را فراهم کنند، ولی اینکه کدام آرمانها باقی خواهد ماند برای مردم و آیندۀ نظام سیاسی مهم است.