«دختران کابل»؛ خوب یا بد؟
بهبهانۀ فلم «دختران کابل»
جامعهیی که یک دختر تنها را قربانی بالقوه میپندارد، خود را محق میداند که او را از کرامت انسانی تهی بداند و مجوز ورود به حریم خصوصی او را صادر کند
زهرا بهرهمندی؛ استاد دانشگاه
فلم سینمایی دختران کابل روز چهارشنبه، ۲۸عقرب در سالون دانشکده هنر پوهنتون کابل به نمایش درآمد.
این فلم روایتگر زندگی و دغدغههای چهار دختر تنها و مجرد در شهر کابل است. همچون اکثر فلمهای سینمایی دیگر، تلاش شده که روی سیاه و ناملایم زندگی این افراد در مرکز توجه قرار بگیرد.
روابط خانوادگی از همگسیخته و گاهی ویرانگر بنمایه اصلی فلم و دلیل اصلی کرکترها برای انتخاب این سبک زندگی عنوان شده است. هر چهار کرکتر محوری فلم درگیر مشکلاتی در خانواده خود هستند و برای حل یا گریز از آن تقلا میکنند.
سرنوشت نهایی آنها نیز چیزی جز تجاوز، تنفروشی، دزدی، تنهایی و در نهایت سرگردانی بیشتر نیست. میتوان نتیجه گرفت که از دید کارگردان و نویسنده فلم، این سبک زندگی، نه محصول یک انتخاب، بل نوعی اجبار بوده و در نهایت قرار است به آیندهیی شوم ختم شود.
به نظر میرسد در پرداخت به زندگی «دختران کابل» دو مقوله مهم از دید همگان پنهان میماند یا کمتر به آن اعتنا میشود. نخست، نادیدهانگاشتن پیشرفت در تحصیل، کار و رشد فردی بهعنوان انگیزههای برخی از مهاجرتها از ولایات به مرکز و لاجرم زندگی مجردی برخی از دختران در شهر کابل است.
تمامی کسانی که به تنهایی مهاجرت میکنند لزوما از سایه آسایش خانواده نگریختهاند. درصد زیادی از دخترانی که در این شهر بهتنهایی زندگی میکنند محصل دانشگاههای دولتی یا خصوصی یا مراکز آموزشی فراوان در این شهر هستند و بیشتر آنها روابط عادی مناسب با فامیل خود دارند.
برخی از آنان همزمان با تحصیل یا بعد از اتمام آن کار میکنند و با تجربهاندوزی، سرمایهیی برای آینده خود مهیا میکنند؛ همانند پسران و مردان زیادی که خانه و فامیل خود در ولایات را ترک کرده و رهسپار کابل میشوند. دغدغه اصلی این افراد فراهم نمودن وسایل رشد و تکامل و بهدست آوردن امکانات برای یک زندگی بهتر است.
آنچه در فلمهای سینمای افغانستان به آن پرداخته نمیشود، به تصویر کشیدن این کوشش و تقلای جمعی افراد برای به دست آوردن جایگاه شغلی و اجتماعی بهتر است که در آن زنان و مردان شرایط یکسانی تجربه میکنند. به تصویر کشیدن تلاش یک دختر در این زمینه (ولو در قالب طنز) با چاشنی مسایل فرهنگی جامعه میتواند سوژۀ قابل تأمل برای یک فلمساز خوشذوق و البته فمنیست باشد.
اما مساله دوم، فراگیرتر، خشنتر و بهزعم من مهمتر است. در سالهای اخیر، زن و دغدغههای زنانه، سوژه بسیاری از هنرمندان افغان بهخصوص فلمسازان بوده؛ اما از آنجا که «از قضا [گاهی] سرکنگبین، صفرا» میفزاید، برخی اوقات پرداخت زیاد به یک مساله، در جهت عکس عمل کرده و اهمیت موضوع و نیز حساسیت به آن را از بین میبرد.
سوژه کردن زندگی زنان و پرداخت به آنها به مثابه موجوداتی ضعیف، قابل ترحم و ناکارا در جامعه که به سختی از پس مسایل زندگی خود برمیآیند و همیشه تا حد زیادی در معرض آسیبهای بیشتر هستند، نه تنها کمکی به حل مشکلات آنان نمیکند، بل به بازتولید خشونت و تبعیض علیه زنان منجر خواهد شد.
در کشور ما همه افراد جامعه به نوعی قربانی خشونت تلقی میشوند. واضح است که زنان سهم بیشتری از این متاع دارند، اما میشود در جشنواره فلم زنان، به جای بازتاب چندباره و بیهوده این مساله، راههای برونرفت از این وضعیت و شرایط اجتماعی را بررسی کرد. میشود از دولتمردان و دولتزنان در مورد میلیاردها دالر بودجه و پروژههایی که به نام کمک به وضعیت زنان در نظر گرفته شده سوال کرد و اثر سیاستهای دولت بر زندگی عادی و روزمره زنان را به تصویر کشید.
سخن آخر
در فلم «دختران کابل» صحنهیی است که در آن دو کارکتر اصلی فلم به منزل جدید نقل مکان کردهاند. شبهنگام است و زن جوان صاحبخانه برای آنها چای میآورد. نگاهی به زندگی و وسایل آنها میاندازد و میپرسد که چرا برای پنجره اتاق خود، پردهیی وصل نمیکنند. همه زندگی آنها از بیرون مشخص است و سپس پیشنهاد میدهد که پرده اضافهیی که در خانه دارد، به آنها بدهد. این سکانس از بهترین سکانسهای این فلم است؛ اشارهیی آشکار به عریان بودن و نداشتن حریم خصوصی دختران کابل. بلافاصله بعد از این سکانس امیدوار بودم دوربین از فضای بیرون و از چشمدید یک فرد بیرونی به این پنجره خیره شود.
در بیشتر فلم جای چنین نگاهی خالی است. چشمی که از بیرون و فاصلهیی نسبتاً دور به زندگی این دختران نگاه کند، آنگونه که جامعه این دختران را میبیند و قضاوت میکند.
امیدوار بودم با تلفیق زیرکانه نماهای دور و نزدیک، به تعارض میان آنچه مردم از زندگی این دختران میبینند و آنچه در فضای بسته آنها اتفاق میافتد، پرداخته شود. لانگشاتهایی که دختران را در کافه، رستورانت، خیابان و یا در حین قدم زدن با مردی نشان بدهد و همان لحظه که ذهن مخاطب عادی شروع به داستانسرایی و قضاوت میکند، آهسته آهسته فاصله را کم کند و نشان بدهد که این دختران در قدم اول، انسانهایی هستند با دغدغههای هر انسان کابلی دیگر؛ در تقلا برای زنده ماندن و امرار معاش، در تلاش برای باز کردن گره کوری از زندگی و مسیری را میروند که دیگران.
نهیبی زده شود که هر فرد تنها، بهمثابه یک فامیل یکنفره، حریم خصوصی دارد که باید رعایت شود. نباید با زومکردن در کار، زندگی و روابط خصوصی آنان سوژه خبر زرد تهیه کرد و آنها را آماج تهمتها قرار داد. میشود نمونههایی از زنانی را برشمرد که نه به سبب موفقیتهای شغلی و یا اجتماعی، بل به دلیل حاشیههای زندگیشان بیشتر شناختهشده هستند.
جامعهیی که یک دختر تنها را قربانی بالقوه میپندارد، خود را محق میداند که او را از کرامت انسانی تهی بداند و مجوز ورود به حریم خصوصی او را صادر کند. در عین حال که با ذرهبین، کوچکترین حرکات او را زیر نظر میگیرد، نسبت به سرنوشت او و تلاشهایش برای رشد فردی و اجتماعی بیتفاوت باشد.
نگاشته دختران کابل خوب یا بد، دقیق و عالی است. متاسفانه به این مهم کم تر پرداخته می شود.