مقاله

زنان قدرتمند و تضاد جنسیتی

تمنا توانگر

قبل از فمینیست زنان ظلم را نیز مانند درد طبیعی زایمان پذیرفته بودند! امروزه جنبش فمینیست به‌عنوان یک اصل به رسمیت شناخته شده است که در ممالک غربی حتی جواز ازدواج جنس با جنس نیز صادر شده و پاس شده است.

زنان می‌توانند تصمیم‌گیرنده‌های قانونی باشند. حق رأی، حق انتخاب همسر و حقوق اجتماعی و سیاسی همه از مزایایی‌ست که جنبش فمینیست به‌عنوان یکی از رشته‌های اصلی پست‌مدرنیسم به وجود آورد. اما فمینیسم بستری را برای کشورهای بزرگ پروژه‌بگیر  هموار نموده است که به نام زن پول می‌گیرند. از سویی تساوی جنسیتی سبب شده که مردان در کنج خانه‌ها بنشینند و سنگین‌ترین کارهای شاقه را زنان به عهده بگیرند.

جنبش فمینیست برای زنان بدل به عقده‌یی شده است، شاید هم یک مبارزۀ خودخواهانه برای قدرت‌طلبی و شهرت.

فمینیست مردانه

اگر مردان نمی‌بودند هیچ گاه پایه‌های ابتدایی و سست فمینیست شکل نمی‌گرفت. مردانی که برای احقاق حقوق زنان زیر سایۀ فمینیست فعالیت می‌کنند سه دسته هستند که به دو دستۀ آن اشاره می‌کنم.

۱- مردانی که برای حقوق زنان کار می‌کنند

آن دسته از مردان هستند که مانند فرشته‌های بی‌بال با اوصاف انسانی و بشردوست، در سال‌های ابتدایی فمینیست که برای انسانیت و تساوی انسانی کار می‌کرد پا به عرصه نهادند؛ اما در سال‌هایی که موج فمینیست جایش را با عقده‌های زنانه عوض کرد اثری از آن مردان نماند.

۲-  مردانی که برای منافع خود کار کردند و می‌کنند

 سیر تک‌تاز و تندرو فمینست زمینه‌ساز نهادها، انجوها و مؤسساتی شد که با شعار کار برای زن و احقاق حقوق زنان و نجات زنان ستم‌دیده پا به عرصۀ وجود گذاشتند؛ اما آنچه کاملاٌ مشخص است تلاش برای احقاق حقوق زنان و هزاران شعار شیک و طلایی پوش دیگر فقط یک شعار بوده و بس، در این مؤسسات مردانی گماشته شده‌اند که علاقۀ شدیدی به ماهی‌گیری دارند. آن‌ها آب را گل‌آلود می‌کنند تا به نفع خود ماهی بگیرند.

این مردان شرایط را نابسمان می‌کنند تا به نام زنان پول‌های هنگفتی بگیرند. یکی از دلایلی که فمینیست را به یک جریان عقده مندانه مبدل کرد همین مردان بودند.

در کنار شعارهای شیک هشتم مارچی با یونیفورم نارنجی و شیوع عوام‌زد‌گی فمینیستی دسته‌یی از زنان به‌عنوان «زنان قدرتمند» شناخته شدند که این نام نیز چون شعارهای سیاسی عوام‌زده و کوچه‌بازاری شد. صفت زن قدرتمند چنان کلیشۀ نخ‌نمایی است که امروزه اگر زنی مثل تمام آدم‌های عادی چند قدم راه هم برود برایش لقب زن قدرتمند داده می‌شود.

با وجود اینکه شعارها در حد شعار باقی ماندند و زن‌دوست و زن‌ستیز به راه خودشان رفتند، در این میان نه تنها دردی از درد زنان درمان نشد که لقب زن قدرتمند مشکلات فراوانی را نیز به بار آورد. چه آنکه اجتماع آنچه شنید باور کرد بدون آنکه شعار و واقعیت را از هم تفکیک کند.

بار مسؤولیت‌های سنگینی که حقوق بشر و جریان فمینیست تندرو به زنان سپرد هم‌گام با تضاد جنسیتی به میان آمد. بزرگترین چالش فراراه زنان قدرتمند تضاد جنسیتی است که زنان را وا می‌دارد خلاف زنانگی‌شان برخورد کنند، توقعات جامعۀ شعارزده نیز از زنان قدرتمند که توانسته‌اند مانند سایر آدم‌ها چند قدم راه بروند بالاست. هیچ دلسوزی در کار نیست، هیچ فداکاری دست این زنان را نمی‌گیرد که هیچ حتی چالش مواجه شدن با مردان بی‌خاصیت و بی‌هدف نیز در طالع زنانی از این دست است.

امروزه لقب ناجور زن قدرتمند زنان را واداشته تا خلاف ظرافت زنانه که به شدت شکننده است عمل کنند. زنانی که نه به دل‌خواه که به مقتضای جنسیت‌شان به شکل طبیعی نیاز دارند، سایۀ مردی از منظر عاطفی بالای سرشان باشد در بسا مواقع مانند مردان آن‌ها نیز دستگیری شوند ولی این اتفاق نمی‌افتد.

این درحالی است که پیش از شیوع جریان فیمینست و دایه‌های عزیزتر از مادرِ حقوق بشری نیز زنان به علت جنس دوم بودن  و برخورداری از روحیۀ مادرانه ناگزیر به متحمل شدن مسؤولیت‌های سنگین بودند. در عصر حاضر نام نهادن زنان به «زنان مردانه» این مشکل را حادتر ساخته است.

 اجتماع مردسالار لقب زن مردانه را به حسن افتخار برای برخی زنان بخشیده؛ زنانی که دست به کارهای شاقه می‌زنند، زنانی که مدیران خوبی هستند، زنانی که تا کنون ازدواج نکرده‌اند، زنانی که یتیم‌داری می‌کنند و یا شوهر معتادشان را پذیرا شده‌اند.

حقوق بشر و جریان فمینیست کاملاً در تناقض با روند سنتی زند‌گی مردم قرار دارد. قانونی که از غرب آمده و غیرت مردان شرقی را از آن‌ها سلب نموده است، از سویی امکانات شغلی برای زنان گسترده‌تر است. کوچه کوچۀ این سرزمین پر از قدم‌های زنان مردانه‌یی است که عقده‌هایی در گلو دارند: عقده‌هایی در گیسو، عقده‌هایی روی تن‌شان، عقده‌هایی روی لب‌هایی که لک زده برای یک خندۀ مستانه و زنانه که به شهر آشوبی و افسون جهان مشهور است.

زنان قدرتمند محروم از زنانگی و هر نوع عاطفه، زنانی هستند که در عمل انجام‌شده قرار گرفته‌اند یا به اصطلاح عوام «در غیرت گیر مانده‌اند» زنانی که همواره در نقش تکیه‌گاه ظاهر شدند و هربار که به هزار دل و نا دل خواستند تکیه کنند به جرم قدرتمند بودن به شدت از جانب مردان و زنان دیگر پس زده شدند.

آن‌ها حتی خودشان هم نمی‌دانند این دردی که دارند می‌کشند چیست. فقط حس می‌کنند که آخرین نفر بودن سخت است و وحشتناک است هربار که پشت سر نگاه می‌کنند کسی پشت سرشان نباشد.

جریان ناموزون و نامأنوس غربی نتواست به اجتماع متوقع یاد بدهد که گاهی زنان قدرتمند نیز نیاز دارند دوشادوش مردی راه بروند، دست زنی روی شانه‌شان باشد، برای عشقی عشوه کنند، زیبا شوند، افسون کنند. کودک شوند آنان که از کودکی تا پیری کودک‌داری کرده‌اند!

نوشته‌های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا