فمنیزم؛ برابری یا مردستیزی؟
زهرا یزدانشناس، کارشناسی ارشد حقوق بشر
زن بودن در یک جامعه مردسالار، با همه تلخیهایش میتواند حس نابی باشد؛ آنگاه که دختر پدر و مادری است که حتی با وجود آنکه بر اساس سنت و فرهنگ، پسر را عزیزتر میدارند اما بی شک دخترشان را بهترین دلسوز و غمخوار خویش می دانند. حس زیبایی است وقتی شریک لحظههای مردی میشود که با همه غرور مردانهاش با آنکه همیشه به او آموختهاند که مرد گریه نمیکند، در خلوت خانه، اشک دردش از ناملایمات روزگار، بر شانه همسرش میچکد و نهایت حس زیبای زنانگی است روزی که زندگی را به انسان دیگری هدیه میکند.
امروزه در جوامعی که سالها و شاید قرنها و حتی به اندازه تاریخ بشریت مردسالار بودهاند، زن بودن، تنها یک جنسیت نیست، آغاز یک مبارزه است؛ مبارزهای برای بودن، برای برابر بودن، برای حق داشتن، برای توانستن.
در کنار فعالیتهای سازمان های بین المللی مرتبط با ساختار جهانی حقوق بشر در زمینه حقوق زنان، گروهها و جنبشهای بسیاری هم در این زمینه فعالیت دارند که با توجه به نیاز وسیع فعالیت در حوزه حقوق زنان، فعالیت این گروهها عمدتا نه تنها ضدیتی با موارد حقوق بشری ندارد که گاه مکمل و هم جهت هم به شمار میآیند. البته در هر فعالیت و جنبش اجتماعی، امکان افراط و تفریط و زیاده روی بعضی طرفداران یا عناد ورزیدن بیجهت مخالفان وجود دارد و رفتار عدهای یا نظرات عده دیگری را نباید تنها ملاک قضاوت اندیشههای آن گروه یا جنبش قرار داد.
جنبش فمنیزم از جمله جنبشهایی است که در زمینه برابری خواهی برای زنان، فعال و شناخته شده است. در این نوشتار در کنار مرور اجمالی تاریخچه این جنبش قصد داریم به باور و نگاه مردم به اندیشههای آن و راه و بیراه طرفداران آن بپردازیم.
تا قبل از انقلاب صنعتی، حضور و کار زنان، عمدتا در خانه و شامل نگهداری خانه و فرزندان بود. حتی در زندگی روستایی که زنان حضور پررنگ و موثری در کارهای کشاورزی و دامداری داشتند نقش آنها مورد توجه قرار نمیگرفت و در نگاه و بارور جامعه، حقی برای آنها به عنوان دستمزد یا مالکیت ایجاد نمیکرد.
با انقلاب صنعتی و ماشینی شدن کارگاهها، کارخانهها و صنایع، بسیاری از کارهایی که قبلا به صورت سنتی و با دست انجام میشد و غالبا نیاز به قدرت مردانه داشت با ماشین و به صورت سبکتری قابل انجام شد. با تغییر در ساختار اقتصادی جامعه، خانوادهها برای تامین زندگی خود، نیازمند حضور زنان در فعالیتهای اقتصادی خارج از خانه شدند و به خاطر دستگاهها و ماشینها، تولیدات افزایش یافته بود و نیاز به نیروی کار بیشتری بود. این مسائل زمینه ساز حضور زنان در چرخه اقتصادی شد. صاحبان صنایع و مشاغل در جهت کم کردن هزینههای خود، تقریبا به یک روش و طبق یک قانون نانوشته و توافق انجام نشده، شروع به استخدام زنان با حقوق کمتری نسبت به مردان کردند. در ابتدا، چون زنان عمدتا نیروی اصلی تامین کننده خانواده نبودند و درآمد آنها هر چند که کمتر از مردان بود می توانست کمکی برای خانواده باشد، این تبعیض، به طور ضمنی مورد پذیرش آنها قرار گرفت.
زنان در جامعه در حالی پابهپای مردان کار میکردند که همچنان وظیفه فرزند پروری به طور سنتی بر عهده آنان بود و مدیریت امور خانه و خانواده را در کنار کار طاقت فرسای بیرون انجام میدادند. از همین رو، کم کم، پذیرش برخی قواعد جامعه که ذاتی مردسالارانه داشت و برای مدتهای مدیدی هم مورد پذیرش جامعه بود از نگاه آنها، بی عدالتی و نابرابری تلقی میشد. مواردی چون حق رای، حق مالکیت، حضانت فرزندان، حق طلاق و حقوق برابر برای کار یکسان، از جمله اولین خواستههای زنانی شد که به دنبال نقش پررنگ خود در زمینههای اقتصادی، خواهان حقوق سیاسی و اجتماعی خود نیز بودند.
در چنین فضایی جنبش اول فمنیزم شکل گرفت که طرفداران آن عمدتا به دنبال حق رای برای زنان بودند. از نگاه آنها برای داشتن حقوق برابر با مردان، ابتدا باید معادله تسلط مردان بر ساختارهای قانونگذاری و اجرا به هم میخورد. حق رای، اولین قدم تغییر اجتماع و قواعد مردانه آن بود. خصوصا بعد از جنگ جهانی اول و با کشته و ناتوان شدن تعداد زیادی از مردان، حضور و نقش زنان در بازسازی کشورها و گرداندن چرخ اقتصاد بعد از جنگ، جدیتر و پررنگتر شد.
پس از تحقق این خواسته و شروع پذیرش حق رای زنان از طرف کشورهای مختلف، فعالیت جنبش فمنیزم آرام آرام وارد موج دوم خود شد. با اینکه فعالین این موج، خواستههای زیادی در زمینه حقهای مدنی، سیاسی داشتند اما تمرکز ویژه آنها بر حق دستمزد برابر برای کار برابر، بوده و هست.
با افزایش فعالیتها و طرفداران این موج در سراسر دنیا، عدهای راه افراط را در پیش گرفته و به جای تمرکز بر رفع نابرابریهای جنسیتی در جوامع، پرچم مرد ستیزی به دست گرفتهاند. این رفتار باعث شده است به جای اینکه کلمه فمنیزم تداعی کننده یک جنبش برابری خواهی باشد عمدتا در نگاه مردم و حتی عدهای از طرفداران افراطی آن، این جنبش را راهی برای تلافی و انتقام مردسالاری در جامعه بدانند. به نظر می رسد طرفداران افراطی انتظار دارند اگر قرنها، حق زنان به دست مردان یا به دلیل قوانین و سنتهای مرد سالارانه تضییع شده است اکنون باید سمت کفه زنانه ترازوی عدالت بی هیچ چون و چرایی سنگینتر باشد.
عده دیگری از طرفدارن افراطی این موج، بیراهه دیگری را پیش گرفتهاند و برابر بودن را تنها در عین مردها بودن معنا کردهاند. این گروه با نفی بروز خصوصیات زنانه در اجتماع، حتی در جنبه ظاهری هم سعی میکنند با کسوتی مردانه در جامعه حضور پیدا کنند. این رفتارها این فکر را به ذهن متبادر میکند که گویی این افراد، “زن بودن” را مشکل میدانند و سعی دارند در حد امکان مردانه رفتار کنند.
عمدتا رفتار های افراطی نمود بیشتری در اجتماع پیدا میکنند. در مورد فمنیزم هم، بسیاری از افراد، این جنبش را با این نمود افراطی میشناسند. چنین رفتارهایی از طرفی باعث میشود تا طرفداری و پذیرش اندیشههای فمنیستی، تا حد زیادی، خصوصیت و امری زنانه باشد و راه را برای فعالیت مردان در این عرصه ببندد و از طرف دیگر باعث شده است تا طرفداران و صاحبان اندیشههای دیگر، از جمله گروههای مذهبی و یا حتی طرفداران حقوق بشر ، نگاه مثبتی به تفکرات این جنبش نداشته باشند.
با ظهور موج سوم فمنیزم و نگاه ویژه و تکیه آن بر خصوصیات و ویژگیهای زنانه، تا حدی از جلوه افراطی موج دوم در جوامع کم شده است. این موج به دنبال درک تفاوتها و لحاظ کردن آنها در قواعد و قوانین برای رسیدن به برابری جنسیتی می باشد. تئوری پردازان موج سوم، نه تنها به دنبال همسانی با مردها نیستند که بر تفاوتها تکیه ویژه دارند و با شعار “متفاوت، اما برابر” خواستار برابری فرصتها برای زنان بر اساس تفاوتهایشان و در جهت بهرهمندی آنان از حقوقشان میباشند. اندیشه موج سوم فمنیزم، تا اندازهای راه را برای همه، اعم از زن و مرد، در طرفداری و همراهی با این جنبش باز کرده است.
برای دستیابی به عدالت اجتماعی و تامین حقوق همه خصوصا برقراری برابری زنان و مردان، به همکاری همدلانه همه نیاز است. نزاع، رقابت و انتقام، راه رسیدن به منافع نیست بل باعث از بین رفتن صلح و همبستگی اجتماعی میشود. راه بهتر، تغییر مثبت فرهنگ و آموزش باور برابری به همه و خصوصا به کودکان به عنوان نسل آینده است.