رابطۀ تنگاتنگ طالبان با جمعیتالعلما
رابطۀ این دو گروه از چند جهت قابل بررسی و تعمق است. محور این رابطه بر اساس تفسیر سخت و دشوار از اسلام، قرآن و شریعت است که این دو گروه را بههم پیوند زده است. درک و فهم سطحی و ظاهری از اسلام، مخالفت با اجتهاد، استدلال و برهان، عدم تطبیق اسلام با مقتضیات زمان و لوازم آن، افراطگرایی در قوانین، مبارزه با نوآوریهای زمان، گرایش و نگرش ضد غربی و موارد دیگر محورهایی هستند که این دو گروه را بههم وصل کرده و روابط تنگاتنگی بین آنها برقرار نموده است.
اما چگونگی و پیشینۀ روابط اولیه طالبان با جمعیتالعلما برمیگردد به زمان اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی وقت که در آن زمان مردم ناگزیر ترک دیار و کاشانه کردند و به کشور همسایه یعنی پاکستان پناهنده شدند. مهاجران افغانستان در اردوگاههای آنجا زندگی نوی را شروع کردند و در روزگار مهاجرت و غربت، ضعف نظام آموزشی دولتی از یکطرف و فقر و تنگدستی خانوادههای مهاجر از سوی دیگر سبب شد که فرزندان مهاجر به تحصیل سنتی و علوم دینی رو آورند.
در این برهه از زمان جمعیتالعلمای پاکستان که صدها مدرسه در منطقۀ پشتوننشین ایالت سرحد بلوچستان در اختیار داشت، برای استفاده در خدمت جوانان افغان قرار گرفت. اغلب این مدارس در مناطق روستایی و در اردوگاههای مهاجران افغانستان قرار داشت. امکاناتی که محصلان از آن برخوردار بودند عبارت بودند از تحصیل رایگان، تغذیه، خوابگاه و آموزش نظامی. تدریس این جوانان توسط ملاهای کمسواد اجرا میشد که با تفکر دیوبندیهای اولیه فاصلۀ زیادی داشتند. تفسیر آنان از شریعت بهشدت متاثر از رسم «پختونوالی» یا مقررات قبیلهای پشتونها بود نه شریعت. تامین مالی این مدارس توسط عربستان سعودی و احزاب طرفدار وهابیت انجام میشد که جمعیتالعلما نیز از جملۀ آنان بود. این مساله باعث شد تا از میان آنها جوانان ستیزهجویی بیرون آید که عمیقا نسبت به«مجاهدین دوران اشغال شوروی» بدبین بودند. (رشید، احمد، طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید ص، ۱۴۵و۱۴۶)
افراد گروه طالبان اکثر توفیق آشنایی با قرآن و اسلام را با تعریف همین مدارس پیدا کردند و جمعیتالعلما را در همینجا شناختند. تاثیر ایدیولوژیکی و مذهبی را از همین جا گرفتند و خلاصۀ سخن اینکه راه و رسم دینداری و شیوۀ مبارزه را در همین مدارس آموختند.
در این محیط قبیلهای بسته و تاریک بود که طالبان تربیت شدند و راه جزمگرایی و افراطیگرایی در پیش گرفتند. راه تعقل و تفکر را بستند و هر نوع بحث و استدلال را بدعت و گناه میدانستند. طالبان نسبت به زمان و مسایل آن کاملا بیگانهاند و نسبت بهتاریخ افغانستان و اسلام کدام دیدگاه تحلیلی ندارند. آنان از تحلیل و تفسیر علمی قرآن عاجزند. عدم درک و تحلیل منطقی از جامعه و تاریخ و مسایل زمان، طالبان را به سرحد افراطیت و خشونت رسانده است.
طالبان با وارد شدن در مدرسههای دینی جمعیتالعلمای پاکستان و فراگیری علوم دینی از نزد ملاهای بیسواد و تنگنظر بهزودی به انسانهای متعصب و متحجر تبدیل شدند و در افراطگرایی و تندروی از همه پیشی گرفتند. دیوبندیهای اولیه که میخواستند از طریق آموزش و آگاهی، متون دینی را با واقعیتهای زمان سازگار سازند و با عقل به تمام معنا مخالفت نمیکردند، اما طالبان نسبت به این موضوعات اعتنایی نکرده و نمیکنند. حتی طالبان از جنبش جمعیتالعلما بهرهبری مولانا فضلالرحمن در تندروی نیز سبقت گرفتهاند؛ زیرا جمعیتالعلما زنان را از تحصیل منع میکند، اما طالبان برای زنان و دختران نه اجازۀ تحصیل و نه حق کار میدهد.
بههرحال طالبان بهلحاظ فکری و مذهبی دنبالهرو و پیرو جمعیتالعلماست. بهخاطر همین دنبالهروی فکری و افراطگرایی در مسایل مذهبی است که در روزهای جنگ طالبان با «مجاهدین»، جمعیتالعلما با تمام شاخههایش در پشت طالبان ایستاد و از کمکهای مالی گرفته تا نیروی انسانی و فتوای دینی و مذهبی بهنفع طالبان کار کرد. مولانا فضلالرحمن پس از۱۹۹۴ از واشنگتن و پایتختهای اروپایی دیدار کرد و جهت جلب و جذب حمایت سیاسی و کمکهای مالی برای طالبان و مهمتر اینکه اغلب به عربستان سعودی و کشورهای حوزۀ حوزه خلیج فارس مسافرت میکرد تا از آنها برای طالبان کمک مالی و نظامی بگیرد.
جمعیتالعلما حتی پس از سقوط دولت بوتو در نوامبر۱۹۹۶ نیز به طرفداری و وفاداری خود نسبت به طالبان ثابت ماند. آنان نواز شریف؛ نخستوزیر وقت را تحت فشار قرار دادند که طالبان را بهعنوان دولت قانونی افغانستان بهرسمیت بشناسد. البته جمعیتالعلما نیز بهنوبۀ خود از طالبان استفاده برد. آموزشگاههای نظامی مجاهدین غیر افغان در داخل افغانستان که توسط جماعت اسلامی پاکستان یا حکمتیار اداره میشد توسط طالبان اشغال شد و بعدتر به گروههای حاشیهای جمعیتالعلما داده شد. اردوگاه بدر در نزدیکی خوست در مرز پاکستان و افغانستان به «حرکتالانصار» به رهبری «فضلالرحمن خلیلی» داده شد که از متحدان جمعیتالعلما بود و یک گروه مهم نظامی در پاکستان بهشمار میرفت و از این اردوگاه به کشمیر، چچن و یوگسلاوی سرباز فرستاده میشد.(افغانستان، طالبان و سیاستهای جهانی ص، ۱۱۳و۱۱۴)
احمد فهیم محسنی