کودکان؛ قربانی کجاندیشی «بزرگان»
برای درست کردن اُبروی نامتناسب معارف، چشمش را کور نکنید!
الهه موسی، جامعهشناس
دو سال پیش در مقطع کارشناسی ارشد، مضمونی به نام جامعهشناسیِ آموزش و پرورش داشتیم. من نظر به تجربه و خاطراتم که برای مدت هفت سال از تدریس به کودکان داشتم؛ علاقه زیادی به این صنف داشتم. استاد تلاش میکرد ما را با اهمیت آموزش و پرورش و نقش آن در توسعه اجتماعی و اقتصادی کشورها آشنا کند.
برای کار صنفی که به ما سپرده بود، هر کدام از ما باید به بررسی نظام آموزشی یک کشور پیشرفته میپرداختیم تا با فرصتها و ساختار آنها آشنا میشدیم. من که موضوعم نظام آموزشی کشور انگلستان بود تصمیم گرفتم آن را تغییر دهم و روی تغییراتی که در آموزش و پرورش ما از زمان طالبان تاکنون ایجاد شده، کار کنم.
در تمام طول سمستر که همصنفیهایم نظام آموزشی کشورها را یک به یک ارایه میدادند، هر لحظه بیشتر متوجه خالیگاههایی که در کشورمان در قسمت تدریس و یادگیری وجود داشت، میشدم و از خود میپرسیدم که ما چقدر باید تلاش کنیم و چند قرن باید خون دل بخوریم تا بتوانیم به چنین امکانات، ساختار و موثریتی برسیم؟
نوبت به ارایه من رسید و آن روز از اینکه برخلاف زمان حکومت طالبان، دختران حالا درس میخوانند، زنان معلم و مدیر میشوند، هزاران مکاتب ساخته شده و حالا وزارتی به نام معارف وجود دارد، صحبت کردم. تفاوتها و تغییرات آنقدر برایشان جذاب بود که اکثرشان که از جریانات و اصلاحات در کشورمان باخبر نبودند، حرفهایم را باور نمیکردند.
متاسفانه امروز به دلیل بیثباتی سیاسی و باز شدن پای طالبان بر میز مذاکرات، شاهد تصمیمگیریهای عجولانه، افراطی و بنیادگرایانه از سوی مقامات دولتی هستیم که نشاندهنده اجرای شرطها و همقدم شدن آنان با افکار طالبانیزم است.
دو سال پیش، رنگین دادفر سپنتا، در نشست امنیتی که میان افغانستان و هند از سوی انستیتوت مطالعات استراتژیک دو کشور در کابل راه اندازی شده بود، آمدن چنین روزهایی را خبر داده بود. آقای سپنتا گفته بود افغانستان و منطقه در حال تغییر بوده و این کشور به سوی سیاست طالبانیزم در حرکت است.
اهمیت آموزش و پروش برای همگان معلوم است، اینکه چرا وزارت محترم معارف تصمیمی مبنی بر بیرون کردن کودکان از محیط اصلی علم و آموزش و انتقال آنها به مساجد گرفته است یک بحث، و اینکه از تصمیم خود بعد از انتقادات شدید مردمی صرفنظر نمود و فقط آشنایی با محیط اسلامی و مساجد را سهم کودکان مناطق محروم دانست، بحثی دیگر است.
چرا باید کودکان فضای درست و منطقی آموزش را که مکتب نام دارد و جایی برای درسخواندن است ترک و به مکانی به نام مسجد که کارکرد دیگری دارد و برای عبادت و یادگیری دروس قرانی است بروند؟! آیا به نظر وزارت معارف این درست نیست که هر چیز سر جای خودش باشد؟ در کدام کشور اسلامی چنین اقدامی صورت گرفته است؟ آیا ما برای اثبات اهمیت دین اسلام، تنها کشور مسلمان در جهان هستیم؟ اینها سوالاتی است که باید وزارت معارف از خود بپرسد و جوابی قانع کننده برایشان داشته باشد.
بحث دیگر در این است که چرا باید به جای اینکه برای کودکان مناطق محروم به جای اینکه امکانات آموزشی داده شود و مکتب ساخته شود پای مساجد پیش کشیده شود؟ به جای مسوولیتپذیری و حل مشکل محرومیت چرا باید صورت مساله پاک گردد؟
در تمام کشورهای جهان هزینه های هنگفتی در قسمت آموزش مصرف میشود.
هزینه های آموزشی در تمام کشورهای جهان به شدّت افزایش یافته، بهطوری که متوسط حدود ۱درصد از درآمد ملی ناخالص جهان صرف تعلیم و تربیت رسمی میشود ، این رقم در کشورهای پیشرفته صنعتی حدود ۷درصد و در کشورهای در حال توسعه حدود ۵درصد است.
طبق آمار سازمان یونسکو ، متوسط هزینههای تعلیمی امریکا در ده سال اخیر، هرساله۷درصد درآمد ناخالص ملّی آن کشور، متوسط این هزینهها در کشور کانادا هر ساله ۵/۸درصد درآمد ناخالص ملّی آن کشور بوده است.
به عبارت دیگر درصد هزینه های آموزشی کشورها رقمی معادل ده تا بیست درصد کل بودجه هر کشور را تشکیل میدهد، این هزینهها شامل هزینههای اداری، حقوق کارکنان و معلمان، کتابهای درسی و مواد کمک درسی ، تجهیزات، ایجاد و نگهداری ساختمانهای آموزشی و سایر بودجههای جاری است.
چرا ما نباید از این همه پول و کمکی که به کشورمان سرازیر میشود مقداری را صرف کودکان وطن و وقف تعلیم و تربیت نماییم و به جای اینکه روی آنان سرمایه گذاری کنیم، تصمیمات نابهجا و نادرست گیریم که مورد تمسخر نه تنها کشورهای توسعه یافته، بل حتی کشورهای مسلمان گردیم.
خوب است که دولت نظارت مستقیم و کامل بر تصامیم و عملکرد وزارتخانهها داشته باشد و با توجه به اینکه هر مکان کارکرد خاص خود را دارد، برای حل مشکل، به تقویت و تجهیز امکانات آموزشی کودکان محروم در کشور بپردازد.