سنگفرش هر خیابان از طلاست!
محمود دولتآبادی در سپهر ادبیات و نویسندگی، معلم سختکوشی، ممارست پیوسته و آفرینشگری وصفناپذیر است. در گفتگویی گفته است که همهچیز از کف خیابان شروع میشود و نگاه ارجمند و ویژهیی به مساله «کار» دارد. او بهعنوان یک روستاییزاده، ریاضت را از دوران کودکی با خود داشته و انواع کار فیزیکی را تجربه کرده است.
هر از گاهی که به رمان بلند کلیدر، جای خالی سلوچ، بابا سبحان و… سر میزنم؛ روح عرقریز و تلاشمند دولتآبادی را میبینم و احساس میکنم که خودش را وقف کار نوشتن و اندیشیدن در ساحت ادبیات کرده است.
این روزها کتاب «سنگفرش هر خیابان از طلاست» اثر کیم وو چونگ را ورق میزنم. کتابی که تجربه، استعداد و سختکوشی تاجر خلاق کوریایی را به نمایش میگذارد؛ یاد دولتآبادی افتادم و تعهد و پاسداشت او از کار و کار و باز هم کار.
کتاب «سنگفرش هر خیابان از طلاست» اثر کیم وو چونگ، مدیر و موسس شرکت بینالمللی و بزرگ دوو است. این کتاب مجموعهیی از یادداشتهای کیم وو چونگ خطاب به کشورش است که بعد از گردآوری به شکل یک کتاب درآمده است. این کتاب در کوریای جنوبی تبدیل به پرفروشترین کتاب شد و به دلیل پیامهای جهانیاش یکی از موفقترین کتابهای جهان نیز لقب گرفته است.
کیموو چونگ پس از جنگ کوریای جنوبی، با دستان خالی یکی از بزرگترین شرکتهای دنیا را تاسیس کرد. شرکت او با کشتی به چکاسلواکی موتر صادر میکند، در ایرلند ویدیو تولید میکند و در «سیلیکون ولی» در کلیفورنیا مدیریت بخش طراحی ریزتراشههای کمپیوتر را به عهده دارد. دیگر محصولات شرکت او مانند «پونتیاک لومان» لیفت تراکهای «کاتر پیلار» و قطعات مختلف هواپیماهای «بویینگ» و نیز قطعات کمپیوتری «لیدینگ ادج» بازار امریکا را اشباع کرده است.
در پشت کتاب آمده است: شما باید با کیموو چونگ آشنا شوید، نه تنها به این دلیل که پسر فقیری بود که با تلاش و کوششی وصفناپذیر، گروه صنعتی دوو را با بیش از ۲۵میلیارد دالر فروش سالیانه تاسیس کرد و یا به این دلیل که رهبران جهان، نبوغ افسانهیی او را در کار و تجارت ستودهاند؛ شما میبایست با وی آشنا شوید، زیرا سرگذشت وی مجموعهیی از راهنماییهای خلاقانه و کاربردی در راه رسیدن به موفقیت در کار و زندگیست.
کتاب در دسته کتابهای انگیزشی-مدیریتی است. راهکارهای مدیریتی در این کتاب آورده شده اما بحث اصلی کیموو چونگ در این کتاب انگیزه دادن به جوانان است. کیموو چونگ از جوانان کوریا و از جوانان سراسر دنیا میخواهد که خودشان را باور داشته باشند و برای پیشرفت خودشان و کشورشان تلاش کنند.
کیم میگوید انسان باید رویاپرداز باشد و اهداف بزرگ داشته باشد: در ایام نوجوانی حتا یک سکه هم در جیبم نبود، اما رویاهای بزرگی در سر داشتم، من هنوز به خوبی احساساتم در آن زمان را به خاطر میآورم، مانند حسی که در نیمهشب به هنگام ترک کتابخانه و یا بازگشت به خانه پس از یک روز سخت کاری داشتم، به آسمان نگاه میکردم و آن را مال خودم میدیدم، میتوانستم آن را در آغوش بگیرم، هیچچیز در آن زمان برای من غیرممکن نبود، طراوت و نشاط جوانی در من موج میزد و قلبم را با آرزوهای بزرگ پر کرده بود، هیچچیز نمیتوانست من را از حرکت باز دارد. (ص۳۵)
نگاه کیم به تجارت و محاسبۀ آن منحصر بهفرد است: در یک تجارت هیچگاه نمیتوانی ۱ و ۱ را جمع کنی و حاصل آن ۲ باشد، باید ۱ و ۱ را تبدیل به ۱۰ کنی و سپس آن را تبدیل به ۵۰ کنی، این روش درست در حسابوکتاب تجارت است. (ص ۴۰)
کیم آرزومند این نبوده که پس از مرگ از او بهعنوان تاجر و ثروتمند بزرگ یاد کنند، بل آرزویش این بوده که بهعنوان بنیانگذار مورد احترام شناخته شود. در جای دیگری از کتابش آورده است: چرا داکترها همیشه مورد احترام هستند؟ به عقیده من تنها دلیل این موضوع این است که آنها در امری خاص متخصص هستند که دیگران از آن بیاطلاعند. چرا یاد نویسندگانی چون «داستایوفسکی»، «کامو» و «کافکا» همچنان زنده است؟ به دلیل این که آنها توانستند به بالاترین سطح دانش ادبیات برسند و در آن تخصص داشته باشند، مرتبهیی که دیگران به آن نرسیدند. پس مهم نیست که رشته شما چه باشد، سعی کنید در رشته خود بهترین باشید و اگر میخواهید بدانید از کجا باید شروع کنید، میتوانم به شما بگویم خودتان را غرق کارتان کنید، عقاید نو، درک و دانش به کسانی میرسد که فکرشان تنها معطوف به آن کار است.(ص ۱۵۷)
کیم به استعداد در زمینههای خاص تاکید میکند، طوری که هر فرد در عرصهیی صاحب تبحر و لیاقت است و باید به آن جهت هدایت داده شود و ترغیب گردد. به عقیده کیم این مهم نیست که چه کاری انجام میشود، مهم این است که شخصی آن کار را انجام دهد که استعداد آ ن کار را دارد. شخصی که استعداد ورزشی دارد باید ورزشکار شود، کودکی که استعداد موسیقی دارد نباید توسط پدر و مادرش مجبور به ادامه تحصیل در رشته مهندسی شود به دلیل این که او در آینده فقط تبدیل به یک مهندس بیاستعداد خواهد شد.
کیموو چونگ از جمله سرمایهگذارانی بهحساب میرود که اکثر شرکتهای ورشکسته را خریده و به موفقیت رسانده است. وقتی از او میپرسند چطور به چنین سکوی موفقیت تکیه زدهیی؟ جوابش این است: «وقتی آدمها ناممکنها را فهرست میکنند، من شدنیها را شمارش میکنم.»
کیم با تلاش و سختکوشی که میگوید هرگز به خاطر ندارم که با زن و فرزندم به ساحلی و به پارکی رفته باشم. کار و قرارداد و نوآوری تفریح و لذت من است و هیچوقت از کار مانده نمیشوم. وقتی ناممکنها را ممکن میسازم تفریح و لحظات شادمانی من کلید میخورند.
حقیقت این است که در دنیای امروز کتابهای موفقیت و حرفهایی از این دست، قدرت خود را از دست دادهاند. اما نباید فراموش کنیم که این کتاب توسط چه کسی نوشته شده است. کیموو چونگ کسی است که میگوید: همه خیابانها از طلا پوشیده شدهاند پس خودم هم به سراغ آن رفتم. او مرد عمل است و با تاسیس شرکت جهانی دوو این موضوع را ثابت کرده است.
مطالعه این کتاب را برای جوانان عزیز پیشنهاد میکنم، کتاب انگیزهبخش و بیدارکنندهیی است. نسل من و جامعۀ من، بیشتر از هر چیزی به بیداری، خلاقیت و تنبلزدایی نیازمند است. این روزها که فرصت مطالعه بیشتر است، کتابهای خوب بخوانیم، کتابی که به روح و ذهن ما تکانی بدهد.
نبشتهٔ آقای موسوی را جالب یافتم. به پندار بنده، آنچه ایشان از “کار” در آغاز نبشته بیان داشته اند، و سپس از آثار محمود دولت آبادی یاد ورزیده اند، توهمی بیش نیست. دیدگاه دولت آبادی از “کار” در رمان های ماندگارش درست در نقطهٔ مخالف دیدگاه های سرمایه داری قرار دارد. مناسبات سرمایه داری انسان را از انسانهای دیگر دور و بیگانه می سازد. افزون بر آن، انسان را از خودش بیگانه می سازد و از هستی انسانی اش تهی می کند. مناسبات اقتصادی که در رمان “جای خالی سلوچ” یا رمان “کلیدر” بدان پرداخته شده است، بر اساس تقابل طبقاتی بورژوازی تازه پا با فیودالیسم از رمق افتاده بنا شده است، و جامعه در کل دستخوش تغییر و تحول بنیادین گردیده است. قهرمانان این رمان ها نماد های زنده یی از فعالیت و کار انسانی در جامعه یی در حال گذار ترسیم شده اند. کار برای دولت آبادی از تعریف مخدوش کننده یی که آقای کیم وو چونگ از کار دارد، خیلی متفاوت است. دولت آبادی خیلی بهتر از بسیاری دیگر می داند که جمع ۱ و ۱ هیچگاه ۱۰ (و سپس ۵۰) نمی شود، و نمی تواند بشود، مگر اینکه افراد بسیار دیگری در این وسط چوب سوخت سرمایه دارانی چون آقای کیم شوند، تا باشد که آقای کیم از جمع ۱ و ۱ بپرد به ۱۰. سرمایه دار که به نیروی بازوی خود سرمایه نمی اندوزد. هر دالری که سرمایه دار به دست می آورد، به معنای اینست که یک نفر دیگر که نیروی کار خود را در جامعهٔ طبقاتی از سر اجبار به فروش می رساند، وسیله یی برای استثمار سرمایه دار شده است. کوریای جنوبی که امروز از کشورهای غنی جهان محسوب می شود، ثمرهٔ عرق ریزی آقایانی همچون کیم نه، بل که نتیجهٔ کار انبوه عضیم کارگرانی بوده است که واقعا عرق ریخته اند و کار کرده اند. باید از نظر دور نداریم که برای این کارگران، مجموعه ۱ و ۱ همواره ۲ بوده است. ولی سرمایه دارانی چون کیم، با زرنگی که در سرشت سرمایه داری است، کار ۱۰ نفر را به واسطهٔ ۲ نفر انجام می دهند، و در نهایت با افتخار شعار می دهند که: ببینید ما سرمایه داران چه آدم های نخبه و نابغه یی هستیم که می توانیم از جمع ۱ و ۱، به جای ۲ دالر، ۱۰ دالر نفع ببریم. جالب این است که این آقایان کتاب هایی نیز در وصف این نبوغ بیرحم و استثمارگر خود می نویسند و خوانندهٔ کم تجربهٔ جهان سومی مجذوب ذکاوت این آقایان می گردد. زهی سعادت سرمایه داری! من به نویسندهٔ خوش قریحهٔ جوان، آقای موسوی، پیشنهاد می کنم که کتاب کیم را به کناری بگذارند و “جای خالی سلوچ” را مثلا دوباره بخوانند و این بار مفهوم “کار” را از دیدگاهی متفاوت نگاه ورزند. “کار” مرگان یا عباس یا ابراو (شخصیت های اصلی این رمان ماندگار) با کار کیم و همزادان طماعش از ریشه فرق دارد. شاد باشید و ماندگار.