وحید بکتاش؛ پناهنده در معنا
یعقوب یسنا
فعالیت فرهنگی
وحید بکتاش، اهل ولایت تخار، حقوق و علوم سیاسی را در دانشگاه کابل خوانده است. وی فعالیت فرهنگی را با تأسیس هفتهنامه «پگاه» آغاز کرد. این هفتهنامه، نشریۀ مستقل و غیروابستۀ دانشجویی بود که به صاحب امتیازی بکتاش و به هیئت تحریری تعدادی از دانشجویان فعالیت میکرد. هفتهنامۀ پگاه در عرصۀ فعالیتهای فرهنگی دانشجویی یکی از نشریههای خوب و تأثیرگذار در دانشگاه کابل بود.
وحید بکتاش در دورۀ دانشجویی سیاسی بود؛ اما پس از فراغتِ دانشگاه، درگیر ادبیات شد و شروع به سرایش کرد. او «نهاد ادبی جزیره» را نیز تأسیس کرد. بکتاش سرایش شعر را از شعر کوتاه آغاز کرد. یک مجموعه شعر کوتاه منتشر کرد و سپس وارد شعر سپید شد و در آن خود را تثبیت کرد. بکتاش از آغاز شعر منثور گفته و تاکنون شعر منثور میسراید.
از وحید بکتاش مجموعهشعرهای «چپکوچه»، «پرندۀ بیمورد»، «به سپیدی این شعرها شک کنید»، «آلپرازولام»، «ما برای زنها به دنیا میآییم» و «عقبنشینی به باغهای انار» منتشر شده است. فکر میکنم یک مجموعهشعر کوتاه به نام «دو پانزده یک سی» را مشترکاً با یاسین جان منتشر کرده است.
هر شاعر اشتباهی دارد «دو پانزده یک سی» را به دلیل مشترک کاری با یاسین جان میتوان اشتباه بکتاش دانست؛ زیرا چیزهایی را که یاسین جان در «دو پانزده یک سی» گفته شعر نیست، بل بر صورت شعر است؛ بنابراین جایگاه شعری شعرهای بکتاش نیز در آن مشترک کاری نقشبرآب شده است. امید که بکتاش در آستانه چهلسالگی، دیگر این اشتباه را تکرار نکند.
رویکرد شاعری بکتاش
بکتاش شعر را از گزینگویهها آغاز کرد. تفاوت گزینگویههای بکتاش با جملههای قصار و حکیمانه در این بود که گزینگویههای بکتاش، جنبۀ تخیلی داشت.
به نظر من بکتاش شعر کوتاه را به سبک گزینگویه به این دلیل آغاز کرد که درگیر چیستی معنا و مفهوم زندگی بود؛ بنابراین در سرایش شعرهای کوتاه میخواست معنا و مفهومهای معمول و مروج زندگی را به چالش بکشد و نسبت به معنا و مفهومهای معمول اعتراض کند.
شعرهای چپکوچه، همه گزینگویههای شاعرانه هستند که میخواهند مفهوم و معنای زندگی، آدم و عالم را به چالش بکشند و دچار تمسخر کنند: «چه اتفاق قشنگی/ من/ آدم نیستم». «من از ترکیب انسان خطر دارم/ در خاک نوشتند/ آدم…». «برای زندگی/ میدود/ سگ یا آدم».
این درگیری معنایی در مجموعهشعر پرندۀ بیمورد به اوج خود میرسد. شاعر در «چپکوچه» و در شعرهای «پرندۀ بیمورد» نیز درگیریهای معنایی دارد؛ اما با این تفاوت که فورم شعرهای پرندۀ بیمورد کوتاه نیست، بل سپید است و مهمتر از همه اینکه شاعر در شعرهای پرندۀ بیمورد مانند چپکوچه فقط معنا و مفهوم را به چالش نمیطلبد، بل میخواهد در شعرها معناسازی کند؛ بنابراین شعرهای پرندۀ بیمورد شعرهای معناگرا هستند.
بکتاش با انتشار مجموعهشعر «به سپیدی این شعرها شک کنید» از مرحلۀ نخست تجربۀ شاعری به مرحلۀ دوم تجربۀ شاعری عبور میکند.
در این مجموعهشعر، رویکرد شعرها معناگرا نه، بل زبانگرا هستند. معنا، تخیل و زبانگرایی در شعرهای «به سپیدی این شعرها شک کنید» به هم میرسند؛ اما زبانگرایی نسبت به معنا و تخیل، شاخصتر است. بنا به رویکرد شاخص بودن زبان در این شعرها، این مجموعهشعر را میتوان مجموعهشعر زبان گرا و آوانگارد دانست.
توجۀ این یادداشت نیز معطوف به همین مجموعه است؛ زیرا منظور از این یادداشتها بررسی جنبههای پستمدرنیستی و پساساختاری در شعرهای تعدادی از شاعران است که مدعی سرایش شعر متفاوت هستند. این مجموعهشعر بکتاش از جمعِ مجموعهشعرهای متفاوت و زبانگرا در دورۀ انتشار خود است.
رد شدی از ردپای آمدن
میآیی گفتی/ آمدنت را گرگها/ بردهاند
این شعر چرا شعر نمیشود
پاکت انگار سیگارها را بلعیده
دروازه را ببند/ باد میدود از در روی نفسها/ برف میبارد از سردی
حوصله نیست که دهانم را جمع کنم
در سنگفرش اتاق/ موشهای لعنتی!
رد شدی از ردپای آمدن
ردپای آمدنت را بادها/ رُفتند/ گم شد
نمیدانم گلوی این شعر در کجا گیر کرده/ که گلوگیر کرده/ کاغذ را (به سپیدی این شعرها شک کنید، ۵۷)
شاعر پیهم خواننده را در شعر دچار تردید میکند. این تردید بنا به مناسبات زبانی ایجاد میشود. زاویه دید و چشماندازها از یک سطر تا سطر دیگر و از یک بند تا بند دیگر عوض میشوند. بازیهای زبانی از نظر آوایی در شعر کم اتفاق میافتد؛ اما بازیهای همحروفی بیشتر اتفاق میافتد. عوض شدن لحظهبهلحظۀ چشماندازها در شعر، مناسبات تخیلی سورئال، چندصدایی و رویکرد واسازانۀ شعر نسبت به فورم، کمبود بازیهای آوایی زبان را رفع میکند.
شعر بنا به مناسبات سورئال در کلیت خویش یک متناقضنما (پارادوکسیال) زبانی را میسازد. در این متناقضنما ردپا، گرگ، پاکت سیگاری که دهان باز کرده، دروازه، دویدن باد، برف، دهان باز یک فرد بیحوصله، موش روی سنگفرش و کاغذی که در گلویش شعر (این پارادوکسیال) گیر کرده است را میبینیم؛ اما این همه جدا از هم نیستند، بل در یک کلیت سورئال متناقضنما ارائه شده است که چشماندازی مشخص را دچار چالش میکند.
شاعر در سراسر این مجموعه از نظر زبانی و مناسبات فورمیکی میخواهد فورم و مناسبات زبانی شعر سپید را به چالش بکشد و با ابن به چالش کشیدن از شعر سپید عبور کند.
گذر شاعر از مناسبات و فورم شعر سپید در این شعر موفقانه صورت میگیرد. تجربههای چندصدایی، کثرت زاویۀ دید، مناسبات همحروفی، برخورد واسازانه به فورم، چگونگی استفاده از زبان و تخیل سورئال در شعرها اتفاق میافتد. این اتفاقها امکانی میشود که به سپیدی این شعرها شک کنیم.
شاعر در این مجموعه از فورم شعر سپید یا شاملویی و از معناگرایی محض به رویکردِ مناسباتِ زبانی چشماندازها، فورم واسازانه و مناسبات تخیلی سورئال گذر میکند.
این ویژگی در مجموعهشعر آلپرازولام بیشتر جنبۀ تکاملی پیدا میکند. اگر مجموعهشعر به سپیدی این شعرها شک کنید را کارهای تجربی در عرصۀ شعر آوانگارد بدانیم، اما در مجموعهشعر آلپرازولام این کارهای تجربی بیشتر جنبه و عمق ادبی و شعری پیدا میکنند: «… دراز میشود/ زبانم ریسمانی که روی آن پیرهنِ سرخت را آویزان میکنی/…» و «…/ چشم دوختم به کوچهیی که کوچیده/ در زدم به دری که ورودش زخم خورده/ این دل با من سرِ دلداری ندارد/ دل که نه/ خریطهیی از خاطرهها گریخته/ …».
اما بعد از مجموعهشعر «به سپیدی این شعرها شک کنید» نگاهِ عاشقانۀ رمانتیک در شعرهای وحید بکتاش جا باز میکند.
این نگاهِ عاشقانه را از نظر معنایی میتوان مثبتنگری در شعرهای وحید بکتاش دانست. پیش از مجموعهشعر «به سپیدی این شعرها شک کنید» رویکرد معنایی شعرهای بکتاش منفینگری، نهلیسم و پوچانگاری است.
از مجموعهشعر «آلپرازولام» به بعد نگاه عاشقانه، آنهم عشق رمانتیک در دلبستگی به طبیعت و روستا رویکردمحوری در مناسبات معنایی و خیالی شعرها میشود.
تحول در نام مجموعهشعرها نیز بیانگر این رویکرد معنای عاشقانه است. شاعر در شعرها دلبسته به عشق میشود و میگوید ما برای زنها به دنیا میآییم. در مجموعهشعر «ما برای زنها به دنیا میآییم» مردی به دنیا میآید که چشماندازهای دلبستگیاش از مرد مجموعهشعرهای «چپکوچه»، «پرندۀ بیمورد»، «به سپیدی این شعرها شک کنید» و «آلپرازولام» تفاوت میکند.
مرد آن مجموعهشعرها جهانگریز است؛ اما مرد این مجموعهشعرها دلبستۀ زن و عشق است. او برای زنها به دنیا میآید و در «باغهای انار» عقبنشینی میکند. انار و باغهای انار در نامگذاری این مجموعه، نمادین و چندمعناست؛ بهگونهیی تکمیلکنندۀ معنای «ما برای زنها به دنیا میآییم» است.
شاعر بعد از مجموعهشعری ما برای زنها به دنیا میآییم، از رویکردهای شعری خود نیز عقبنشینی میکند. رویکرد زبان گرا، سورئال و واسازانه از نظر فرم را که در سرایش شعر پیش گرفته بود، نسبتاً برای رویکرد سرایش شعرهای عاشقانۀ رمانتیک، معنا-تصویرگرا، واقعگرا و شعر سپید کنار میگذارد.
عشق بهویژۀ عشق رمانتیک آنهم در دلبستگی با کوه، طبیعت و روستا گونهیی از معناگرایی در شعر است؛ بنابراین شاعر در آغاز از معنا گریخت، پس از گریختن از معنا درگیر مناسبات زبان شد، سپس از درگیری مناسبات زبان به معنا پناه برد. از این نگاه، بکتاش شاعر پناهنده در معناست.
آنچه میتواند در دو مجموعهشعر آخر بکتاش جنبه و شاخصه باشد، تصویرگرایی متحرکِ عاشقانۀ رمانتیک است. تخیل شاعر در تصویرگرایی متحرک تکامل یافته است؛ اما هنوز اضافههای زبانی بهخصوص در بهکارگیری «حرف اضافه»، چگونگی بهکارگیری «فعل» و دیگر «مناسبات نحوی» در زبان شعرهای بکتاش دیده میشود که در صورت توجهِ شاعر، میتواند قابل رفع باشد.