نقد شعر سواد میخواهد
اویس حکمت
روز جمعه، ۱۳ جدی سال روان، جلسه خوبی در نقد و بررسی «شکفتن در آتش»، اثری از هادی میران، در آموزشگاه ستاره، واقع در پل سرخ برگزار شد.
این برنامه با حضور شماری از شاعران، منتقدان، فرهنگیان و جوانان، با گردانندگی خوبِ آقای رضوانی، جلسهیی بهغایت گرم در فضای سرد زمستان بود.
در این برنامه، قنبرعلی تابش و استاد افسر رهبین، بهعنوان منتقد و هادی میران سراینده اثر، سخنرانی کردند. چند تن از شاعران جوان شعر دکلمه کردند و آقای داوود هدایت دمبوره نواخت و آواز خواند و بهاینترتیب برنامه به پایان رسید.
نگارنده بهعنوان یکی از شرکتکنندگان در این برنامه، در باب آنچه آقای قنبرعلی تابش، تحت عنوان «نقد سختگیرانه» و به دور از تعارفات دوستانه بیان کرد، نکاتی را یادآور میشوم.
البته با ذکر این نکته که من نه شاعرم و نه چیزی از فنون ادبی و نقد ادبی و امثال اینها میدانم. آنچه در ذیل بیان میشود، صرف حاصل برداشت من بهعنوان یک مخاطب در این جلسه و کسی که علاقۀ جدی به شعرخوانی، بهویژه شعرهای شاعران معاصر دارم، به شمار میرود، نه چیزی فراتر از آن و یا فیالمثل دفاع از «شکفتن در آتش».
آقای قنبرعلی تابش، در ابتدا یادآور شد که این اثر، پنجمین اثر شعری آقای هادی میران است و این ایجاب میکند که آثار آقای میران و از جمله «شکفتن در آتش» میبایست بهصورت جدی و «سختگیرانه» و به دور از دایره تنگ تعارفات دوستانه، بررسی و نقد شود؛ برخلاف اینکه با شاعرانی نوکار و تازهکار، بیشتر نقد تشویقآمیز صورت میگیرد.
آقای قنبرعلی تابش، به دستاندرکاران انتشارات دانشگاه که چاپ و نشر «شکفتن در آتش» را به عهده داشته است نیز انتقادی داشت مبنی بر اینکه کیفیت چاپ و صحافت و جلد کتاب، واقعاً پایین است و این مسئله، بیاعتنایی به کتاب را نشان میدهد و درعینحال اعتبار یک موسسه نشراتی را جداً صدمه میزند.
صحبتهایی را که آقای تابش در مورد «شکفتن در آتش» ارائه کرد، بیشتر انتقادی بود و اشاراتی در محاسن کتاب هم داشت از جمله بیان شد که در هیچکدام از اشعار و غزلهایی که در این مجموعه آمده، مشکل قافیهیی وجود ندارد؛ برخی از تصویرپردازیها عالی و امروزی است و از نقطهنظر وزنی هم اشکالی دیده نمیشود.
آقای تابش عمدهترین اشکالات «شکفتن در آتش» را شامل مواردی چون رویکرد ترکیبسازانه، زیادهروی در تلمیحات، وجود واژهها و عبارات حشوی، تصویرسازیهای گنگ و بیشازحد غیرملموس، عدمپیوستگی و پیوند مستحکم بین جورههای مصرعهای هر بیت، ضعف مطلعها و سرانجام پرداخت ضعیف در غزلهای روایی، برشمرد.
اینک ببینیم که دید و داوری آقای تابش تا چه اندازه برای یک مخاطب میتواند قابلقبول و موجه باشد.
یک: آقای تابش رویکرد ترکیبسازانۀ آقای میران را یک اشکال جدی در «شکفتن در آتش» برمیشمارد بهخصوص ازاینجهت که این رویکرد، جای نگاه استعاری در غزلها را تنگ کرده است و این در شعر معاصر قابل قبول نیست. حالا نمیدانم واقعاً چه اشکالی در ترکیبسازی وجود دارد که آقای تابش بهعنوان یک «منتقد سختگیر» آن را غیرقابل قبول میداند؟
چند نمونه از ترکیبسازیهای آقای میران را ذکر میکنم و خواننده با مراجعه به اصل کتاب، خود داوری کند که چه اشکالی در این ترکیبسازی وجود دارد.
«اندوهپرداز»، «تقویم حضور»، «سریال شعر»، «گل گیسو»، «فرش گلهای خیال»، «چرخ عاشقی»، «کعبۀ چشمش»، «گلوپرداز»، «برگهای زرد شب»، «دست باورهای من»، «کتاب زخمهایم»، «فریاد خونین» و …
اکنون چند پرسش میتواند مطرح شود که آقای تابش باید پاسخ دهد:
- در زبانی که سقف مفاهیم آن از مرز دههزار مفهوم عبور نمیکند، برای بیان تغزلات و تخیلات شاعرانه، چه راه دیگری میتواند وجود داشته باشد در صورتی که ترکیبسازی رفتار غیرشاعرانه پنداشته شود؟
- آیا همین ترکیبسازی و عبارتسازی، خود اوج کمال استعاره نیست؟ از چه وقت به بعد، ترکیبسازی و عبارتسازی در شعر و شاعری اشکال فنی برشمرده شده است که شاعران دیگر دست از این کار برداشتهاند و میران خبر ندارد؟
دو: آقای تابش، استفادۀ آقای میران از صنعت تلمیح را زیادهروی میداند؛ البته این در حالی است که آقای تابش «جواهر لعل نهرُو» را «نهرَو» میفهمد و میخواند و نمیداند که عشق لعل نهرو، نسبت به هند و استقلال آن، نقطۀ عطفی در تاریخ معاصر هند به شمار میرود.
سواد تاریخی آقای تابش (با تأسف!) به حدی پایین است که هنوز در مورد جلالالدین اکبر و شیرشاه سوری که نامشان در تاریخ دهلی قرونوسطی و جدید، بخش جداییناپذیری از تمدن و سرگذشت سیاسی این سرزمین است، چیزی نمیداند و جلالالدین، حاکم فرهنگدوست گرگانیهای مغولی هند را با جلالالدین محمد بلخی اشتباه میگیرد؛ وانگهی بر آقای میران خُرده میگیرد که این چه تلمیح بینمکی است که جلالالدین را به دهلی گره زدهاید؟!
درحالیکه به باور نگارنده بهعنوان یک خوانندۀ شعر میران، تلمیحات میران، بسیار متفاوتتر از شاعران کلاسیک زبان پارسی است. صنعت تلمیحی که آقای میران به کار میبرد، ظرفیت سیاسی و فرهنگی دارد. صرف وجه فنی و صنعتی ندارد و فراتر از یک صنعت ادبی است.
سه: آقای تابش یکی از عیبهای کلان غزلهای «شکفتن در آتش» را تصویرسازیهای گنگ و بیشازحد انتزاعی میداند. من نمیدانم واقعاً اگر قرار باشد تصویرسازیهای به کار رفته در شعر، همانند تصویرسازی داستاننویسان یا ژورنالیستان باشد، پس چه تفاوتی بین زبان متعارف و زبان شعر میتواند وجود داشته باشد؟ آیا یکی از معیارهای اساسی شعر معاصر، «فراواقعگرایی» نیست؟
به طور مثال آقای تابش به این شعر اشاره کرد:
دو گیسویش که میلغزد به روی صورتش گویا/ به دست فلسفه میریزد آوار فقیهان را
حال کجای این تصویر گنگ است؟ آیا کاملاً واضح نیست که شاعر میخواهد زیبایی گیسوی محبوبش را با اغراق هنرمندانه در مقایسه با زیبایی صورتش بیان کند؟
وقتی گیسوان زیبای یار، پایین میریزد، آنچنان زیبا و دلرباست که از زیبایی آن، حسن صورت معشوق از یاد برده میشود و رخسار زیبای معشوق، در برابر زیبایی گیسوانش چنان است که گویا، فقیه را در برابر پرسشهای بنیادبرافکن فلسفی قرار داده باشید.
گناه آقای تابش نیست؛ او شاید هنوز نمیداند که ملاصدرا مشهور به صدرالمتألهین چه نقشی در فلسفه اسلامی دارد.
آقای تابش چه میداند که جدال فقه/ فقها با فلسفه/ فیلسوفان در تاریخ تفکر اسلامی از چه قرار بوده است که حالا جدال حُسن صورت و دلبری گیسوی محبوب را تصویر واضح بداند.
آقای تابش یک بیت دیگر را نیز از آخر یک غزل مثنوی بهعنوان نمونه ضعیف و نارسایی مفهومی شعر میران خواند که آن غزل برای بیان وضعیت هزارهها در افغانستان سروده شده است.
اگرچه یوسف تقدیر ما در چاه افتاده / پلنگ سرنوشت ما به دشت ماه افتاده
به نظر آقای تابش این بیت گنگ، بیمعنا و بهشدت نارساست؛ اما به نظر من مخاطب، این بیت بهشدت بامعنا، رسا و بیان یک واقعیت تلخ اما امیدواری به فرداست. تقدیر هزارهها به دلیل صداقت و احساس وطندوستیشان در چاه تبعیض و عصبیتورزی افتاده است؛ اما فردایی را که شاعر برای هزارهها پیشبین است، پلنگ سرنوشت آنها را نهتنها در قله، یعنی نزدیک ماه؛ بل در دشت ماه میبیند، درست جایی که از چهارسو در حصار ماه قرار گرفته است.
چهار: وجود واژهها و ترکیبهای حشو از معایب دیگری «شکفتن در آتش» از نظر تابش است. آقای تابش واژههای «نازنینم» و «عروس شعر» را در بیت «عروس شعرهای شرقی من، دختر هندو/ قدم برچین رها کن نازنینم اخم از ابرو» حشو میداند.
حالا خواننده بسنجد که واژه نازنین و عبارت «عروس شعرهای شرقی» کجایش حشو است. حداقل اینقدر باید روشن میکرد که به دلیل حضور فلان واژه، ضرور نیست این واژه یا عبارت به کار برود!
پنج: آقای تابش مدعیوار، اظهار داشت که تمام مطلعها در «شکفتن در آتش» ضعیف هستند؛ اما اصلاً نگفت یک مطلع قوی باید چه معیارهایی داشته باشد یا چه چیزی در یک مطلع باید لحاظ شود تا آن را قوی بدانیم؟
بههرروی، برخی از تذکرات آقای تابش ممکن است وارد و بهجا باشد که بعید نیست و چیزی از اهمیت اثر هم نمیکاهد؛ اما انتظار من از آقای تابش بهعنوان یک شاعر با نام و نشان، این نبود که با بیتابی و سطحینگری، چند ادعا را مطرح کند و سپس بهرغم خود بخواهد آن را مستند کند؛ اما در خوانش شعر مشکل داشته باشد!
یکی از وجوه تمایز میران از دیگر شاعران این است که میتواند در اشعار خود پردازشهای فلسفی داشته باشد. وی مفاهیم تاریخی- سیاسی را به گونۀ هنرمندانه وارد شعر کرده است. تلمیح میران دیگر از حدود داستانهای ابراهیم و اسماعیل، مریم و عیسی، یوسف و زلیخا، فرهاد و شیرین، نوح و طوفان و … عبور کرده است. مفاهیم جدی تاریخ سیاسی به طرز ظریف و هنرمندانه وارد ساختار شعر شده است و وزنه و جذبۀ خاصی به آن بخشیده است.
آقای تابش نسبت به شعر، نگاه تکبعدی و خطی دارد؛ به این معنا که جادۀ شعر را همان جادهیی میداند که شاعران کلاسیک رفتهاند. تمام امکانهای زبان شعر را هم به زلف و لب و دندان و گلوبلبل و دریا و آبشار و برگ و … محدود میداند و یا دستکم نمیتواند افقی فراختر از این را رؤیت کند.
بههرروی، برای شعر و ادب این سرزمین و در مجموع برای فرهنگ و سواد و اندیشه در این ملک، رونق و رخشندگی تمنا دارم.
ممکن یکی از مشکلات در بیان اقای تابش عدم امادگی کامل برای نقد این اثر بوده باشد؟ متاسفانه در برخی موارد ما ایراد سخن (چه در قالب نقد و یا هم یک سخنرانی عادی) را دست کم می گیریم و به ان اهمیت نمی دهیم.