لطفا خبرنگاری را خراب نکنید!
تمنا جهش
از خوانندگان برای خوانندگان
سوم می، برابر بود با روز آزادی مطبوعات. این روز در تمام جهان گرامی داشته شد و از خبرنگاران و مجریان برنامههای اساسی، مانند واحد خبر و سیاسی که در حقیقت ستون فقرات رسانهها هستند، تقدیر میشود.
اما کمی این طرفتر در افغانستان، این کشور جهان سومی که در آن هیچچیز غیر ممکن نیست؛ دیده میشود که وضعیت برخی رسانهها به «مندوی» شباهت دارد. سخن معیار و مسلک خریدار ندارد.
در یک چشم بههم زدن همهچیز تغییر میکند! در جریان یکماه، بچهگگ تدوینگر، مدیر خبر میشود. در یک روز مجری برنامههای موسیقی، خبرنگار میشود. در یکشب دختر فلم، گویندۀ خبر میشود، آن هم در رسانهیی که ادعای درجه اول بودن دارد.
در یک چشم برهم زدن مجری وکیل میشود. همینگونه سخنگوی دولت … و هزاران مثال دیگر که هرکدام شما شاهد آن بودهاید.
از سویی هم تعهد به کار رسانهیی چنان ضعیف است که کارمندان رسانهها با اندک بادی از جای بیجا شده و به مسلک دیگری روی میآورند.
و اما در مورد خود رسانه. در کشوری که اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی میکنند و سطح آگاهی و دانش اکثریت زیر صفر است، تعداد رسانهها آنقدر پیشرفت کرده که این جهش بینظیر رسانهیی را فقط میتوان با کشورهایی همچون امریکا، المان و بریتانیای کبیر مقایسه کرد. با اندکی تفاوت، چون رسانههای آنها رسانههای ملی و مردمی هستند و در شیوۀ کارشان دقت، بیطرفی و توازن را میتوان دید، اما رسانههای افغانستان از کشورهای خاصی تمویل میشوند و شمار دیگری هم به کمک برخی مقامات دولتی، از بودجه دولت افغانستان تغذیه شده و بهنفع یک گروه و یا قوم خاص فعالیت میکنند. شمار دیگری از رسانهها نیز توسط افراد و گروههای خاص ایجاد شدهاند که بدون شک در فعالیتهایشان تنها منافع و اهداف همان افراد و گروهها مدِ نظر است.
رسانههایی که از افراد و اشخاص خاص است؛ چنان چاپلوسی و پابوسی برای صاحب امتیاز دارند که کم است لوگوی رسانه را همرنگ لباس او انتخاب کنند و با مشورت دادن روی نام رسانه حاضرند که نام زن، دختر و پدرکلان پدر خود یا قوم و قبیله خود را بگذارند که گذاشتند.
در هر تبلیغ و تیتر برنامه، هفت، هشت عکس صاحب امتیاز پایین و بالا میشود که اصلا اثری از معیار و مسلکی بودن در کار آنها به نظر نمیرسد.
در مجموع در رسانههای افغانستان قرارداد کاری یکطرفه بوده و خبرنگاران هرگز از حقوق قانونی خود بهرهمند نیستند. هر زمان که کارفرما دلش خواست، میتواند خبرنگاران و کارمندان را بدون هیچ دلیلی از کار برکنار کند. در بعضی از رسانهها حتی حق استخدام و اخراج بهدست رییس رسانه است.
اگر خبرنگار به پیشنهادهای معقول و غیرمعقول رییس بلی گفت که خوب وگرنه، کارش تمام و معاشش هم داده نمیشود. مثل من که درست در شب عید از کارم برکنار شدم. دیدم بهجای من کسی را آوردند که قبل از آن خودم روزانه از تمریندادن او خسته میشدم. هدفم هرگز این نیست که ما خیلی بهتریم، نی! او بسیار بیتجربه و غیر مسلکی بود.
اگر اکنون هم از من سوال شود که آیا خبرنگار شدی؟ جواب من این است: نی! من در تلاش هستم تا بتوانم یک خبرنگار خوب شوم. در حالیکه ۱۰سال میشود که در رسانههای مختلف در بخشهای خبر و برنامههای سیاسی کار کردهام. ورکشاپها، درس، تحقیق و سفرهای کاری زیادی در این عرصه داشتهام. با این وجود، هنوز وقتی گزارشی را مینویسم، قبل از نشرکردن، آن را به دوستان و افراد باتجربه روان میکنم تا از نظریاتشان استفاده شود.
بحث این است که وقتی دختران و پسران بیتجربه و بدون داشتن هیچ تحصیل و تجربهیی، مجری برنامههای رادیو و تلویزیون شوند، پس ما چه انتظاری از تاثیرات مثبت فعالیت رسانهها داشته باشیم؟
یک مجری برنامه موسیقی را میشناسم که به خبرنگاری دست زده و بعد از مدتی بدون آنکه خبرنگار شده باشد، شده مجری خبر و برنامههای سیاسی. بسیار تعجبآور است که چنین فردی، گفتگوهای ویژه را نیز پیش میبرد، آنهم با چه افتضاحی.
اینگونه است که افراد مسلکی جای خود را در رسانهها نمیبینند و از این مسلک مقدس خسته میشوند. خبرنگار شدن و دکتور شدن آسان نیست. از کسانی که واسطه دارند و در رسانهها کار میکنند خواهش میکنم: لطفا حرفه مقدس خبرنگاری را خراب نکنید.
در انتظار چنین روز و چنین فردی بودم که بیاید و بگوید.
هرکی در پرده تلویزیون ظاهر شد خبر نگار نیست.