سهم فعال «اجتماع اول و دوم» در رشد سالم کودکان
نویسنده: خاتول مهمند
کودکان آیندهسازان فردای هر جامعه هستند که به پرستاری و تعلیم و تربیت خاص از جانب بزرگان ضرورت دارند. در جوامع پیشرفته این سه اصل تنها منحصر به اجتماع اولیه (خانواده) نمیباشد، بل در این راستا اجتماع دوم (جامعه) نیز سهم فعال و چشمگیر دارد.
برونفن برنر، روانشناس امریکایی متولد روسیه که بیشتر به پخش تیوری سیستمهای اکولوژیک مشهور است، در نظریه سیستمهای زیستمحیطی خود پنج سیستم محیطی را که فرد با آنها در تعامل است، شناسایی میکند.
نظریه سیستمهای اکولوژیک او (اجتماع اول و اجتماع دوم) خانه و محیط را که متأثر از همدیگر مىداند، معرفی میکند. او معتقد است هیچگاه عضو یک خانوادۀ ناامن نمیتواند در بیرون از خانه فعالیتهای مثبت داشته باشد و ناراحتیهای روانی وی تأثیرات منفی بر جامعه اشتراکی یعنی محیط دوم میگذارد. همچنان اجتماع ناامن هرگز خانهها و اعضای آنها را راحت نمیگذارد؛ یعنی مشکلات محیطی میتواند بر صحت و بقای فامیل تاثیرهای سوء بگذارد.
اجتماع اولیه (خانواده) ضامن تربیت، صحت و پرورش کودکانِ هستند. همچنان اجتماع دوم (جامعه) که در برگیرنده کودکستان، مکاتب و مراکز تعلیمی میباشد در پیشبرد ذهنی و تعلیمی کودک فعالانه عمل میکنند.
در غرب اجتماع اولیه کودک با اجتماع دوم همکاری تنگاتنگ دارند که این همکاریها باعث استحکام زیربناهاى آیندۀ سالم کودک میگردد. برای کودکان که از داشتن والدین و یا والدین سالم محروم هستند، مراکز حمایت و مراقبت میسر میباشد. براى این دسته کودکان سهمی همانند دیگران در اجتماع را مساعد میسازند.
غرب معتقد بدین است که ستون فقرات فعلى هر اجتماع را نسلهاى جدید آن در آینده حفظ میکنند. بنابراین تمام توجه آنها به نسل نو معطوف میباشد و از هیچ نوع سرمایهگذاری برای رشد آنها فروگذاری نمیکنند. چنانچه در سال ٢٠١٠ سازمان ملل برنامۀ را تحت عنوان «سازمان ملل و سرمایهگذاری برای جوانان» راه انداخت که هدف اصلی این برنامه تشویق کشورها به سطح جهان در سرمایهگذارى روی اطفال و جوانان بود.
در متن اعلامیۀ آن چنین آمده: «انباشت سرمایۀ انسانی و اجتماعی باید از سنین جوانی آغاز شود؛ زیرا مغز در اوایل کودکی و بزرگسالی به سرعت رشد میکند. علاوه بر این، مهارتهای شناختی و غیرشناختی اولیه و تواناییهای بهداشتی منجر به افزایش اثربخشی سرمایهگذاریهای بعدی میشود. در نتیجه با ایجاد یک پایه و اساس قوی، سرمایهگذاری در برنامههای متناسب با کودکان و جوانان پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی را پیش میبرد. عدم سرمایهگذاری برای کودکان و جوانان هزینههای قابل توجه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را ناشی از پیامدهای منفی مانند ترک تحصیل در اوایل مکتب، ورود نامناسب به بازار کار، رفتارهای پرخطر جنسی، سوء مصرف مواد، جرم و خشونت ایجاد میکند. سیستم سازمان ملل متحد کشورها را در سطح جهان تشویق میکند تا منابع عمومی را به کودکان و جوانان سرمایهگذاری نمایند و از دولتها در تدوین و اجرای سیاستهای مناسب حمایت کنند.»
با این حال اگر به اجتماع افغانى ما دقت کنیم، از این اعلامیه اصلا حمایت نمیکنند و در پرورش کودک صددرصد مسوولیت بر دوش والدین است که میتوان آن را خلاف موازین بینالمللی برشمرد. این اصل باعث میشود تا بیشتر کودکان ما در اوضاع بد محیطی و اقتصادی بهسر ببرند؛ زیرا در اجتماع ما بسیاری از خانوادهها زیر خط فقر زندگی میکنند. در افغانستان خلاف غرب حکومت به کودکان حقوق ماهانه تادیه نمیکند تا باشد که والدین مستمند از آن در پرورش کودکان خویش استفاده کنند.
با تاسف جنگهای سه دهۀ اخیر ضربۀ جبرانناپذیری بر پیکر اجتماع ما نیز وارد کرده که پسلرزههای آن کودکان ما را صددرصد متضرر میسازد.
تاثیرات تلخ جنگ و اقتصاد زیر صفر، کودکان جنگهاى دیروز که بسیارشان والدین امروز هستند و ناامنیهای فعلی همه در کنار هم، جامعه متزلزل امروز ما را تشکیل میدهد. یادگارهای جنگهای داخلی آمیخته با فقر و ناامنیهای اجتماعی خالق هستههایی تلخ در اجتماع و بهخصوص خانوادههای متضرر میباشد.
حال اگر برای یک لحظه مشکلات بزرگان، جنگها و افسردگىها را کنار بگذاریم و بهطرز برخورد بزرگسالان و والدین با کودکانشان دقت کنیم، درمییابیم که کودکان در اجتماع چی دشواریهای را تجربه میکنند و چگونه قربانی محرومیتهای والدین خویش میشوند.
ذهن و روان کودکان ما مانند صفحات یک دفتر نو، پاک و خالى از تشوشها و درگیریهاست. با تاسف گاهی بزرگسالان و والدین با گفتن یک جمله ساده به کودکان خویش غم، رنج، افسردگى و محرومیتهاى خویش را انتقال میدهند که این حرف ممکن است بیش از آنکه مفید باشد، به روان آنها لطمه دایمالعمر وارد میکند.
نتایج یک تحقیق نشان میدهد، نباید این جملات را به کودکانتان بگویید چون اعتماد به نفسشان را از بین میبرد و روی آینده آنها اثر منفى میگذارد، چى رسد به حرفهاى منفىتر:
-پسر/ دختر بیتربیت و پوچ
– چند بار برایت تکرار گفتم؟
– نمىشرمى که این کار غلط را انجام دادى؟ با وجود همه زحمات و قربانىهای که در راهتان مىدهم اصلاح نمیشود!
– بگذار مهمانها بروند برایت خوب سبق میدهم!
– شوخى نکن!
– اگر حکایت فلان را تا من برسانى برایت چاکلیت میدهم.
– بىمغز، بىشعور، اولاد فلان (دشنام منفى)
این نوع جملات و محاورهها اطفال را ترسو، ناامن، بىاعتماد به بزرگان و دودل بار میآورد. کودکان را با لحن ملایم باید فهماند؛ مثلا:
- من ایمان دارم تو دختر/ پسر با تربیت هستى.
- تکرار میکنم اگر متوجه نیستی، باز هم بپرس من کنار تو هستم.
- ببین کارهاى که کردى مرا کمى متاثر ساخته، من براى تو زندگى میکنم و تو عزیزترین من استى.
- وقتى مهمانها رفتند من و تو باید صحبت کنیم.
- بازى کن مگر وقتى ختم شد بازیچههایت را جمع کن.
- عزیز مادر سخنچینى درست نیست، این گونه اعتماد خویش را نزد دوستان و همبازیهایت از دست میدهی.
- میبینى اشتباه از انسان سر میزند، من هم اشتباه میکنم و در حفظ درسها مشکل داشتم.
- مگر هر بار کوشیدم، کوشش کن عزیز مادر.
بیان یک جمله بهویژه هنگام صحبت با کودکان خردسال بسیار مهم است. هر کلمه ما برای کودکان میتواند شخصیتساز باشد و اگر تلخ بگوییم میتواند آنها را از درون بشکند.
والدین مربیان نخست کودکان خویش هستند و این مربیان بایست دیوارهاى محکم اعتماد بهنفس مثبت را در اطراف کودکان خویش تعمیر کنند؛ زیرا اعتماد به نفس پایین، فن آموختن در کودک را میکشد. به قول داکتر روانشناس روسى؛ لو ویگوتسکی: «اعتماد به نفس ضعیف قاتل آموختن است.» صحبتهاى مثبت موثرتر از سختگیری و زشتگفتن است. پس بر این باید قانع بود که روش ملایم در تربیت کودک نقش بهسزایی دارد.
مربیان خوب کودکان خویش را حق آموختن، اشتباه، “نه” گفتن و بازى در دایره کودکانهشان را میدهند. آنها موفقیتهاى کودکان را ستایش میکنند. نکوهش کودک اشتباه محض بزرگان است که این را میتوان سوء استفاده از موقف سنی آنها تلقی کرد.
حنى هامر شو در کتاب «مسیر موسیقی کودک» مینویسد: آغاز استقلال کودک از “نه” گفتن شروع میشود. از اینجاست که کودک مستقلشدن را مىآموزد. کودک فطرتاً متجسس میباشد. دوست دارد همه چیز را بررسی کند و همهچیز را در حد بازى امتحان کند. کودکان بیوقفه و بدون فلتر صحبت میکنند و در خیلی چیزها اشتباه میکنند. بنابراین هرگاه کودکان در کاری موفقیت پیدا کنند، سزاوار ستایش هستند. ستایش کودکان را خوشحال و مفتخر مىسازد و زمینهیی میشود تا بیشتر از پیش تلاش کند.
از این مبحث چنین نتیجهگیری میکنیم که اگر کودکان ما در محیط فقر اقتصادى بهسر میبرند، نباید در محیط خانه با فقر محبت مواجه گردند. نباید آنها را مانند شى قضاوت کرد. آنها انسانهاى آینده هستند که بایست براى داشتن آینده درخشان شیرینیها را تجربه کنند، ولو با محرومیتهاى محیطى. اجتماع اول متضمن شادى کودکان میباشد و آنها بایست وظیفه خویش را بهدرستى انجام دهند، ولو که اجتماع دوم ما در دود جنگ و اختناقهاى سیاسى غرق میباشد.