مقاله

آخرین سلسله‌دار شعر تصوفی در افغانستان

هادی میران

نام و کارهای ادبیاتی حیدری وجودی به‌خصوص بخش مهمی از اشعار وی پاره‌یی از شناسنامه ادبیات و حلقات تصوفی در افغانستان تفسیر می‌گردد که از او به‌عنوان آخرین سرسلسلۀ این حلقه سخن می‌رود.

وجودی بیشتر از صنف ششم مکتب نخوانده بود و سواد رسمی نداشت، اما به‌دلیل عشق مفرطی که در کشت‌زار روح و روان او نسبت به عالم تصوف جوانه بسته بود، سرنوشت او را به درازنای عمر او با شعر و حلقۀ نشست و برخاست تصوفی گره زد و تا روزی که چشم از جهان فرو بست، علم‌بردار نگاه بیدل و مولانای بلخی بود.

وجودی فراوان شعر سرود. محتوای سروده‌های او بیشترینه رنگ و بوی تصوفی دارد که در سال‌های پسین تمام سروده‌هایش از سوی علاقه‌مندان او به نام دیوان وجودی چاپ شد؛ هرچند در میان اشعار او غزل‌های عاشقانه نیز جلوه‌آرایی می‌کنند که از وابستگی‌ها و دلبستگی‌های زمینی سخن می‌گویند و زیبایی و جلوه‌پرادزی‌های معشوق زمینی را به تصویر می‌کشند.

عمر کاری وجودی در کتاب‌خانه عامۀ کابل به سر رسید و بخش مهمی از اوقات او در بیدل‌خوانی برای علاقه‌مندان بیدل و مثنوی‌خوانی و تفسیر آن برای علاقه‌مندان مولانای بلخی گذشت. از همین رو از او به‌عنوان سلسله‌دار آخرین حلقۀ تصوف در کابل سخن می‌رود که با درگذشت او ظاهرا به فرایند عمر این حلقه نیز نقطه پایان گذاشته می‌شود.

به دلیل اشراف او بر مثنوی معنوی و سخن‌سنجی‌های بی‌بدیل، دفتر کاری او پس از اوقات رسمی محل بحث و گفتگو پیرامون اندیشه و اندوخته‌های شعری این دو ابراندیشمند جهان فارسی بود که فراوان علاقه‌مندان از خرمن تفاسیر و تاویل آقای وجودی از جهان فکری و زبانی این دو، گل‌های رنگین چیده و به فیض رسیده‌اند.

البته شاعران ارجمند دیگری نیز قبل از وجودی یا همزمان با او علم‌بردار نشر و پخش اندیشه‌های تصوفی بوده‌اند که به‌دلایل مختلف کمتر از آن سخن رفته و شناسنامه کاری و فکری آنان تقربیا به دست فراموشی سپرده شده است.

حیدری وجودی اما این اقبال را داشت که از یک‌طرف چندسالی پسان‌تر از آن‌ها چشم به‌جهان گشود و از ثبات کاری برخوردار بود و از سوی دیگر سال‌های پسین که صنعت ارتباطات متحول گردید، نشر و پخش آثار او با سهولت‌های بیشتر امکان‌پذیر شد.

زنده‌یاد وجودی به‌رغم اینکه شاگردان و علاقه‌مندان قابل توجه داشت، اما از نظر خواهش‌ها و کشش‌های نفسانی در یک انزوای خودخواسته زیست و در طول و عرض زندگی‌اش نه به سیاست‌گری رو آورد و نه به کدام اهل سیاست و سیاست‌مدار متوسل شد که گره از کار دنیا برای او بگشاید تا مثل خیلی‌های دیگر مالک جایداد و صاحب نان و نوا گردد.

قناعت او به ساده‌زیستی و عزت نفس او در برابر تجملات و مقاومت او در برابر شراره‌های ایمان‌برانداز زرق و برق زندگی، از او صوفی وارسته‌یی ساخته بود که ساختن و پختن چنین شخصیت به جز در کوره اندیشه‌های تصوفی در هیچ بستر دیگر امکان‌پذیر نیست. او خانه و کاشانه شخصی نداشت، اما ثروت معنوی او سنگین‌تر از هر ثروتی بود که به فرایند زندگی آدمی زرق و برق می‌بخشد.

در کنار این صفات و حسنات، سیر و سلوک شعر و سرایش او از جغرافیای زبان و پرداخت کلاسیک فراتر نرفت و از میان سروده‌های فراوان او، راهی گشوده نشد تا به اعتبار یک فرایند ادبی شعر افغانستان را حداقل با شعر معاصر فارسی گره بسته و به شعر بی‌شعور افغانستان هویت و ماهیت ببخشد.

به‌رغم اینکه او دل‌بسته پندار بیدل بود، اما زبان و انگاره‌های بیدل در نگاره‌های شعری و نثری او راه باز نکرد و زبان شعر او همچنان ساده و بی‌آرایه و پیرایه از هنرنمایی‌های مهندسی مدرن زبانی باقی ماند.

او شاعر کلاسیک بود و در اوزان عروضی بسیار نوشت و از عشق و دلبستگی‌های فرازمینی و وحدت وجود سخن گفت، اما هنرنمایی‌های او در زبان آن‌چنان نشگفت که به همت و اعتبار زبان او افق جدیدی از پرداخت زبان در شعر کلاسیک گشوده گردد. این در حالی است که او سخت شیفته بیدل بود و اصولا این شیفتگی می‌بایست در آرایه‌های زبانی او در شعر نیز جلوه‌آرایی می‌کرد که نکرد.

نکته دیگر هم نفس خیال‌پردازی‌ها و چشم‌انداز تصوفی نسبت به زندگی است که تاکید بی‌رویه بر گسترش این چشم‌انداز، جلوه‌پردازی‌های سودمند و ارجمند زندگی را در سطح دلبستگی‌های بی‌مقدار و بی‌ارزش تقلیل بخشیده و فرایند تکاملی آن به خلق الهیات نفرت از زندگی و تلاش برای رستگاری نفس معطوف به زنگی اخروی منجر می‌گردد.

این الهیات گره‌گشای مشکلات و معضلات زندگی نیست که وابستگی و دلبستگی مفرط به آن سبب خلق مشکلات و درد سرهای بسیار گردیده است. زندگی انسان‌ها در هرکجای جهان که باشد صحنه جلوه‌آرایی‌های متکثر و پلورالیزم است که به پدیده‌های پیرامون زندگی و انگاره‌های متکثر انسانی معنی می‌بخشد.

تاکید بر وحدت وجود و نقب‌زدن از دل این انگاره به سوی جهان رستگاری ماوراءالطبیعی و تعمیم آن آن بر زندگی اجتماعی، نوعی انحراف از سعادت عملی در زندگی تعبیر می‌گردد که تبلیغ و ترویج آن تلاش‌ها و اندیشه‌پردازی‌های معطوف به توسعه و دست‌یابی به رفاه اجتماعی و همزیستی فارغ از خشونت را مختل می‌کند.

شادروان وجودی نماد کم‌بدیل زهد و تقوا بود که پارسایی و پرهیزگاری او به آسانی در شناسنامه و رفتار کسانی دیگر تکرار نخواهد شد. این پارسایی اما به اعتبار یک چشم‌انداز عملی نسبت مقتضیات زندگی، نمی‌تواند مسبب فراهم‌آوری تسهیلات زندگی گردیده و مسیر عبور بی‌دردسر آدمی را از گردونه‌های مشکلات و معضلات زندگی هموار نماید. روح وجودی شاد و یاد او گرامی باد.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا