سرنوشت نامعلوم دو میلیون کودک سرگردان
سعادتشاه موسوی
دوازدهم جنوری هر سال روز جهانی منع کار کودکان است. سازمان بینالمللی کار (ILO) سال ۱۹۹۹ کنوانسیون مربوط به منع و اقدام فوری علیه کار کودکان را تصویب کرد. به گفته این سازمان، با ضوابط موجود میزان کار کودکان در ده سال گذشته حدود ۳۰درصد کاهش یافته است. ممکن در سطح جهان کاهش در کار کودکان رخ داده باشد و شرکتها و فروشگاهها کار کودکان را در زنجیره تأمین محصولاتشان متوقف کنند؛ اما حکایت کار کودکان و کودکان خیابانی افغانستان معضل بسیار پیچیدهتری است.
«کودکان کار» به کودکان کارگری گفته میشود که بهصورت مداوم و پایدار به خدمت گرفته میشوند بهطوریکه این امر آنها را در بیشتر اوقات از رفتن به مکتب و تجربه دوره کودکی بیبهره میکند و سلامت روحی و جسمی آنها را آسیب میرساند و درواقع در سنوسال کودکی بسان بزرگان کار میکنند و از لذتهای دوره شیرین کودکی محروم میمانند.
کودکان کار براساس دو فکتور «نوع کار» و «حداقل سن مناسب برای آن کار» بهصورت رسمی در کشورهای مختلف تعریف میشوند. عموما به کودکی، کودک کار گفته میشود که مشغول به فعالیتی باشد که برای سلامت فیزیکی، روانی، اجتماعی، اخلاقی و شخصیتی او مضر باشد و با تحصیل کودک تداخل پیدا کند.
سن مناسب برای هر شغل و کاری براساس آثار آن کار بر سلامت و رشد کودک تعیین میشود. بر این اساس، قرارداد شماره ۱۳۸ سازمان بینالمللی کار برای مشاغل مختلف یک حداقل سن را تعیین کرده است که اگر کودکی که سنش پایینتر از آن باشد مشغول به فعالیت در آن شغل باشد، به آن کودک، کودک کار گفته میشود. این سنین عبارتند از ۱۸سال برای مشاغل پرخطر (مشاغلی که سلامت جسمی، روانی یا اخلاقی کودک را به خطر میاندازند)، ۱۳-۱۵ سال برای مشاغل سبک (مشاغلی که سلامت و امنیت کودک را تهدید نمیکند و کودک را از تحصیل بازنمیدارد)، البته سن ۱۲-۱۴ سال ممکن است که تحت شرایط خاصی در کشوهای فقیر پذیرفتنی باشد.
براساس تعریف دیگری که توسط برنامه اطلاعات آماری و نظارت بر کودک کار در سازمان بینالمللی کار ارائه شدهت، فردی کودک کار نامیده میشود که مشغول به یک فعالیت اقتصادی باشد و سنش کمتر از ۱۲باشد و یک ساعت در هفته یا بیشتر کار کند یا سنش ۱۴یا کمتر باشد و حداقل ۱۴ساعت در هفته کار کند و یا سنش ۱۴یا کمتر باشد و حداقل یک ساعت در هفته در یکی از مشاغل پرخطر مشغول به کار باشد و همچنین سنش ۱۷یا کمتر باشد و در مشاغل بدترین شکلهای کار کودکان مشغول به کار باشد.
کار کودک در درجات مختلف در طول تاریخ وجود داشته است؛ اما با آغاز سوادآموزی همگانی و تغییراتی که در شرایط کار طی صنعتی شدن به وجود آمد، مفاهیم حقوق کارگر و حقوق کودکان موردنقد و بحث عمومی قرار گرفت. کار کودکان همچنان در جاهایی که سن ترک مکتب پایین است، شیوع دارد. موضوع کودکان کار موضوع نسبتاً پیچیده و عوامل گوناگونی در آن اثرگذار است؛ از جمله ساختار خانواده، فقر، تغییرات اقتصادی ناگهانی ناشی از جنگ و… – که منجر به مهاجرت به کشورهای همسایه برای کار با دستمزد بیشتر میشود- و هزینه تحصیل و نظام آموزشی نادرست.
کودکان کار در شرایط بسیار نامطلوب از نظر تغذیه، بهداشت و انجام کارهای خطرناک و حاد بسر میبرند. این کودکان میتوانند بهراحتی بازیچه دست تبهکاران حرفهیی اعم از سارقان یا باندهای توزیع مواد مخدر، عوامل ایجاد خانههای فساد و… شوند. همچنین عدم بهرهگیری از آموزش و تحصیل علم و فن، قدرت رقابت با سایر کودکان در ایجاد یک زندگی سالم را هر چه بیشتر از این کودکان سلب میکند.
براساس آمار سازمان جهانی کار (ILO)، سالانه ۲۵۰میلیون کودک ۵تا ۱۴سال در جهان محروم از کودکی میشوند. طبق این آمار ۱۲۰میلیون نفر از آنها وارد بازار کار شده و مشغول به کار تماموقت هستند. ۶۱درصد این کودکان در آسیا، ۳۲درصد در آفریقا و ۷درصد در آمریکای لاتین زندگی میکنند. قاچاق انسان از راههای اصلی وارد کردن این کودکان به بازار است. به جز کارگری بردهوار، روسپیگری و فروش اعضای بدن کودکان، از دیگر سرنوشتهای کودکان قاچاق است.
در افغانستان مطابق آمارهای موجود – اگر بتوان به آن اعتماد کرد- بیش از ۱٫۹میلیون کودک کار وجود دارد. کودکان کارگر در افغانستان نیز در وضعیت نگرانکنندهیی هستند. آنها در کارخانههای نجاری، مستریخانهها، کورههای خشتپزی، نانوایی و فروشندگی در بازار کار میکنند. بسیاری این کودکان از حقوق اساسیشان محروماند و مجبورند صبح تا شام برای پیدا کردن معیشت خانواده زحمت بکشند. بسیاری این کودکان با خشونت در محل کار، آزار و اذیت جنسی، کار بالاتر از حد توان و بدرفتاری روبرو هستند. از سوی دیگر این کودکان از رفتن به مکتب و فرصتهای آموزشی نیز محروماند.
اگر بهعوامل افزایش سالبهسال کودکان کار در افغانستان اشاره کنیم، دیده میشود که نگرشهای نادرست فرهنگی و قومی بیاثر نبودهاند. بهعنوانمثال بعضی از فرهنگها اعتقاد دارند که پسر باید کار کند تا مرد شود یا دختر نیازی به تحصیل ندارد چون باید زود ازواج کند و در نتیجه به جای تحصیل در مکتب کارهای خانه را انجام میدهد تا برای ازدواج آماده شود؛ اما این بخشی از ماجرا و قصه است. عامل سنگینتری که پای کودکان را به خیابان، تکدیگری و یا کار شاق میکشاند جنگ و فقر تمامنشدنی است. حداقل در ۲۰سال اخیر که جنگ با گروه طالبان جریان داشته است/ دارد صدها خانواده متلاشی شدهاند. کودکی که پدر را از دست داده یا در کنار پدر معیوب زندگی میکند، در کشور فقرزدهیی چون افغانستان که «حکومت برنامهیی مدون برای رفع این معضل ندارد» باید مکتب و مکتبخانه را فراموش کند و برای زنده ماندن تن به کارهای یدی، سنگین و شکنجهآور بدهد. وقتی فقر فرهنگی و جنسی هم وجود داشته باشد، بعید نیست که کارفرمایان از کودکان کارگر بهرهکشی جنسی کنند.
پرواضح است همه کودکانی که روی خیابانها کار شاق میکنند، به گونهیی از رهگذر روانی و جسمی آزار و اذیت شده و حیاتیتر از آن، از رفتن به مکتب و فرصتهای آموزشی محروم میشوند. دو میلیون کودک سرگردان در جادهها که معلوم نیست چه آیندهیی خواهند داشت با محرومیت از مکتب و دانشگاه، چه تضمینی وجود دارد که فردا هرکدام عضو باندهای مافیایی و سارقان سازمانیافته و تبهکارن بزرگ نشوند؟
اگر این تهدید بالقوه جدی گرفته نشود، در آینده دایره نظمشکنان اجتماعی فراختر خواهد شد.