استاد دانش، زیادی مرد است!
(سلسلهمقالات ویژۀ نقد عملکرد معاونت دوم ریاستجمهوری| شماره ۱)
مهتاب ساحل
با سقوط رژیم سیاه طالبان و بازشدن دروازههای مکاتب، تمام مردم افغانستان با شور و شوق برای کسب علم و دانش بسیج شدند. زنان و دختران افغانستان مانند سربازان خط اول جنگ، در این مسیر قربانیهای فراوانی را با این امید متحمل شدند که خودشان و جامعهشان را از زیر بار «سیاهسری» و سیاه سرنوشتی رهایی بخشند.
زنان دیگر اقوام کماکان به این رویایشان دست یافتند. امروز اگر وزیر زن، رییس زن، کمشنر زن، معین زن و… در کابینه دولت ما کار میکنند اکثر غیر هزارهاند، چون هزارهها نه ارتباطات بینالمللی خوبی دارند و نه سیاستمدار موفقی که به این مهم توجه داشته باشد.
با توجه به اینکه استاد دانش روزگاری آموزگار بوده و علم حقوق تدریس کرده، کتابها و مقالات حقوقی نوشته و از رنج و مشقتهایی که سد راه بانوان بوده، از حقوق اساسی زنان که ناعادلانه پایمال شده نیز بهخوبی باخبر است و میداند که در این خرابآباد واسطه بر لیاقت و شایستگی ارجحیت داده میشود، انتظار میرود که بهعنوان معاون رییسجمهور، حامی و پشتیبان جدی زنان و دختران باسواد و تحصیلیافته باشند.
آیا از میان آن همه زنان و دختران شجاع و با شهامتی که با هزاران سنگر از خانواده تا اجتماع تا سیاستهای زنستیز جنگیدند، درس خواندند، ماستری و دکتورا گرفتند، هیچ زن لیاقت و توانایی رسیدن به کرسی وزارت و معینیت را ندارد که از نشانی آقای دانش در چنین پستهای کلیدی و باصلاحیت معرفی شوند؟
اقوام دیگر حتا زنان توانمندشان از کشورهای خارجی به افغانستان آورده شده بهعنوان نیروی پویا و توانا برایشان مسوولیت سپردهاند بهطور مثال: خانم رنگینه حمیدی، مریم سلیمانخیل، نرگس نهان و …. جنرال دوستم کمر دخترش «راحله دوستم» را بسته به مبارزات سیاسی میفرستد. سید منصور نادری دخترش را تا رسیدن به وزارت وکالت حمایت میکند.
اما از شروع دوره جدید، در دفتر معاون سابق رییسجمهور و معاون فعلی، در هجده سال، ده تا زن هم چهره نشدهاند.
اینها قدرت را بهمثابه غنیمت جنگی محسوب میکنند که بعد از رسیدن به حکومت، امتیازات و چوکیها را بین قومندانها، قومندانزادهها و صحابی خود باید تقسیم کنند. در هر دو دوره، در ریاست دفتر هیچ کدامشان زنی نبوده است.
در جمع مشاوران، کارشناسان و دفتر و دستکشان، کندکهای نظامی به شکل دیگر بازسازی شده؛ شکلی که هنوز کشور را صحنۀ جنگ داخلی میداند. برای همین هیچ ارتباطی ارگانیک بین آنها و دیگر اقوام وجود ندارد. چون آدمهایی که آنها برمیگزینند در داخل جامعه زندگی نکردهاند، یا در حلقههای حزبی/ قومی بوده و ماندهاند و یا هم مستقیم از میان ابرهای محصور به زمین سیاست افتادهاند.
آقای دانش امروز در دفتر معاونیت دوم ریاست جمهوری که بیش از ۱۵۰کارمند دارد تنها هشت تن آنان را زنان تشکیل میدهد که یک رییس زن هم در این میان وجود ندارد. من در کمپاینهای اخیر، زنان باسوادی را میشناسم که از امریکا و کشورهای جهان اولی دیگر لیسانس و ماستری گرفتهاند و به دلیل حضور آقای دانش، از تیم دولتساز حمایت کردند و چه خون دلها و فحش و دشنامهایی که از سوی مردم برای این حمایتشان متحمل نشدند، در نهایت مشاور یا معاون در یکی از ریاستهای دفتر آقای دانش، بدون صلاحیت و امکانات مقرر شدند.
آقای دانش مرد نویسنده و دانشمندی است، اما نهتنها از زنان پشتیبانی نمیکند؛ بل دروازهاش به روی زنان فرهنگی نیز بسته است. سال گذشته من و برادرم با تعدادی از جوانان دیگر ماهها شبانهروز تلاش کردیم تا کتابخانهیی با بیش از دههزار عنوان کتاب در منطقه برجگی ولسوالی ناوور ولایت غزنی ایجاد کنیم. من بارها از هر طریق و از جانب هر کدام از مشاوران استاد خواستم با ایشان ملاقات کنم و تقاضای همکاری داشته باشم، اما موفق نشدم.
باز هم خانه تمام دوستان و اهل فرهنگ که کتاب هدیه دادند آباد و سپاسگزاری ویژه دارم از آقای بابر فرهمند، رییس دفتر وقت معاون اول رییسجمهور و معاون نخست فعلی شورای عالی صلح که به نمایندگی از جنرال دوستم مقداری از نیازمندیهای کتابخانه را تمویل کردند.
به جز این هم البته هیچ وقت، هیچ پل ارتباطی میان ما، چه جامعه فرهنگی، چه جامعه زنان با استاد دانش وجود ندارد. البته که ما آن قومندانها و علمای جید را نمیشناسیم، آنها هم ما را نمیشناسند و چه بسا برای خیلی از آنان، زن و اژدها هر دو در خاک به، باشد. من که با دو کتاب چاپشده و نام و نشان، امکان دیدار ایشان را ندارم، دیگران چگونه به او راه پیدا کنند؟!
فکر کنید درخواست من درباره کتاب و کتابخانه نبود و مساله جان و امنیت مطرح بود، یا یک مساله حیاتی دیگر و من همین طور به دفتر استاد دانش تقاضای ملاقات میکردم اما بعد از دو سال انتظار ملاقات، یا من مرده بودم یا مساله حیاتی فوت شده بود.
با حفظ احترام استادی آقای دانش که زمانی در دانشگاه معلمم بوده و از کتابهای ایشان فراوان آموختهام، به سیاستهای سنتی و مردانهشان که زنان را همواره به شیوۀ گذشتهگان به حاشیه رانده و دستکم گرفتهاند انتقاد دارم.
آقای دانش باید زنانی را که میتوانند الگوی نسل خود باشند و در عرصۀ سیاست موثر واقع شوند، شناسایی و در رهبریت سهم دهند. جناب دانش باید نگاهی بیندازد به کارکردهای رهبرش آقای رییسجمهور که همواره دست دختران افغان را گرفته، تعداد زیادشان را بهعنوان سفیر و وزیر و رییس مقرر کرده و باور دارد که نیروی توانا و پویای زن میتواند همدوش مردان در آبادانی آینده افغانستان نقش سازندهیی داشته باشند.
آقای دانش تا چه زمانی چشمانش را در برابر همقطاراتش که حتا زنان توانایشان را از کشورهای دیگر برای کار در افغانستان میآورند میبندد؟
ذهنیت آقای دانش چه زمانی اپدیت خواهد شد که با حذف زنان نمیتواند افغانستان به یک جامعۀ ایدهآل بدل شود؟