فرهنگ در حاشیه
(سلسلهمقالات ویژۀ نقد عملکرد معاونت دوم ریاستجمهوری/ شماره ۵)
*مصطفی هزاره
عمری سوختیم و تنها پناهمان تاریخ و ادبیات ازیادرفتهمان بود؛ تکههای ازبینرفته پازلی که به غیر از حسرت برایمان چیزی نداشت و هرچه بر سرمان آمد را با آن تکههای گمشده مقایسه میکردیم.
فرهنگ و ادبیات بهمثابه دو فکتوری که همیشه در بیان روزگاران پرشکوه گذشته بهعنوان زیربنایی برای یک جامعه و دولت قدرتمند یاد میشود؛ شکوه دورههای عظیم تاریخی این سرزمین با آن گره خورده است.
در دوره نهچندان دور نیز صحبت روی همین بود. دولت آقای کرزی و لیست وزیران اکثر بیسواد و بیفرهنگ؛ هرچه میآمد بر حسب زر، زور و قدرت بود و آنچه در حاشیه میماند افراد کاربلد، متخصص و فرهنگ و فرهنگی!
در دوره کنونی، وقتی آقای دانش بهعنوان معاون دوم ریاست جمهوری به کار آغاز کرد، مخالفان شدیدالحن، بیطرفان و چه موافقانش بر یک مورد توافقنظر داشتند که ورود وی میتواند پلی برای تغییر منش، ادبیات و رفتار سیاسی در سیاست امروز افغانستان باشد.
فردی هرچند با کارنامهیی با سابقه جهاد و جنگهای داخلی؛ اما به همان میزان نیز پروندهیی با پیشینۀ فعالیتهای بیشمار فرهنگی و حقوقی به همراه داشت.
ایجاد موسسه «درّ دری» در سالهای گذشته که سکویی برای معرفی بسیاری از چهرههای درخشان ادبی دو دهه گذشته در افغانستان بود، فعالیتهای بسیار در عرصه روزنامه و روزنامهنگاری، مطالعات و مقالات بیشمار و یک عمر فعالیت بهعنوان یک فرهنگی باسواد از مواردی است که آقای دانش آن را با خود یدک میکشد؛ فردی که قانون امروز افغانستان گویی در پوست، خون و کلماتش جریان دارد؛ زیرا او خود از بانیان آن بوده است.
این کارنامه در سابقه فردی بهعنوان یکی از سه مهره اصلی تصمیمگیرنده افغانستان، باعث دلگرمی بسیاری برای تغییر روند و ادبیات سیاسی و رفتاری در افغانستان بود؛ اما متاسفانه حضور آقای دانش در عرصه دولت و دولتداری، اکنون نقشی منفعلانه به خود گرفته است.
دانش با دو وظیفه اصلی روبرو بود؛ نمایندگی از قوم هزاره و همچنین نمایندگی از فرهنگیان افغانستان. شاید کمتر سیاستمدار فعالی در افغانستان باشد که بتواند از دو عنصر نمایندگی کند که آقای دانش یکی از آنهاست.
در موضع هزارهها، ماموریت آقای دانش، بیرون کشیدن هزارهها بهعنوان قومی ستمدیده و قربانی در حداقل صدسال اخیر از انزوای تاریخیشان بود. همهچیز تقریبا در دست آقای دانش بود؛ قانون، رتبه حکومتی قدرتمند و اعتبار؛ اما نتیجهیی که فعالیت آقای دانش درباره هزارهها با خود دارد نتیجهیی چندان مطلوب نیست.
جنجالهای سیاسی سالهای اخیر درباره هزارهها، نهتنها اقبال مدیریت و ایجاد بحث باز در جامعه را نیافت، بل امروزه جامعهیی چندپارچه و از هر زمان متلاشیتر را به همراه دارد. مسایلی که بهجای گفتگو به استمرار کشیده شد، بهجای راهگشایی به نفرتسازی و بهجای نتیجه به انزوا تبدیل شد. گروههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پشت دروازه استاد دانش، کتابها خواندند و فرصت دیدار پیدا نکردند؛ حالآنکه برای آنها دیدار با رییسجمهور آنقدر زمانگیر نبود.
برخی اعضای تیم کاری دفتر استاد دانش هم در این سالها به بوکسرهایی در فضای مجازی تبدیل شدهاند. پهلوانپنبههایی که افتخارشان بحثهای مخرب زرگری برای تخریب مخالفان آقای دانش است و البته افتخار دیگری که در منطقهگرایی خویش دارند. طوریکه امروزه دفتر معاونت دوم بیشتر شباهت به دفتر والی دایکندی دارد تا معاونت ریاست جمهوری. بدبختانه حتی ولایت دایکندی نیز از این منظر اقبالی ندارد و روزگارش مشابه ایام تلخ گذشتهاش!
در عرصه فرهنگی نیز، فعالیت استاد دانش عقبگرد بسیاری داشته است. از شکوه مردی که «درّ دری» با همت او به وجود آمده بود، امروز هیچ نشانی برجای نمانده است.
«بنیاد اندیشه» که توسط استاد دانش در روزگار معاونتش تشکیل شد، از همان ابتدا و تا امروز از محدودۀ دفتر کارته چهار فراتر نرفته است و مطالب داخلیاش نیز از تعریف و تمجید کارمندان از یکدیگر بیشتر نیست. کسانی که بهصورت مستقیم از همسایگی به افغانستان آمدهاند و شناخت و تصویری درست از این سرزمین ندارند و تصورشان از فرهنگ، نوشتههای ملایی است و محدوده افغانستان برای آنها جایی بزرگتر از دفتر کارته چهار نیست و همچنان یدِ طولایی در علم جدل و البته بهتازگی در انتخاب نکتایی! و البته دیزاین رنگ هر شماره مجله با تفاوت سلیقهیی و انصافاً بسیار زیبا!
مجله بنیاد اندیشه که قرار بود برای نسل امروز اندیشه تولید کند، در این راستا توفیقی به دست نیاورد. این مجله نهتنها نتوانسته بهعنوان مرجعی ادبی برای فرهنگیان و ادیبان افغانستان و معرفی وضعیت و تولید اندیشه باشد که هیچ به یاد نمیآورم در شمارهیی به معرفی فرهنگیان سایر اقوام پرداخته باشد، حتی نتوانسته بهعنوان یکی از مراجع معرفی آثار و نقد فرهنگیان هزاره باشد. الا در شماره اخیر مجله ادبیات معاصر که بعد از مدتها اندکی تغییر در رخاش دیده میشود. رسانههای نشراتی دیگر نیز که از سوی آقای دانش حمایت میشوند هم جز انزوای بیشتر بحثهای فرهنگی و ترویج هزارهگرایی افراطی دستاورد دیگری نداشتهاند.
این رویکرد منفعلانه نشان میدهد که چگونه است که طی چهار سال گذشته، دفتر معاونت دوم پس از سپردهشدن شورای عالی فرهنگ توسط رییسجمهور به آن، حتی نتوانسته است یک دبیرخانه به وجود آورد.
شورای عالی فرهنگ که به ریاست استاد دانش و با عضویت چهار وزارت فرهنگساز مثل وزارت اطلاعات و فرهنگ، تحصیلات، معارف و عدلیه توسط فرمان رییسجمهور طی چهار سال گذشته ماموریت فرهنگسازی در افغانستان را با خود داشت، حتی یک جلسه درست و دوامدار برگزار نتوانست.
طبیعی است که شاهد شرایط امروز افتضاح و ابتذال در موسیقی و ادبیات و ترویج فرهنگ فحاشی باشیم. مثالهای دیگری مثل کتابخانه ملی افغانستان که نقشۀ آن سالها روی میز معاونت دوم خاک میخورد. انتظار ایجاد یک گالری در شهر کابل بهعنوان سایهبانی برای هنرمندان داخلی هم که توقع بسیار زیادی است.
باری دو سال پیش قرار بود بنا به اصرار چند شاعر و نویسنده فرهنگی غیرهزاره و با ایجاد چند طرح جامع به دیدار استاد دانش برویم. استدلال چند شاعر و نویسنده مشهور دوست من این بود که استاد دانش بهعنوان سردمدار فرهنگیان در جامعه امروز فردی فراملیتی و فراقومی است.
از آن روز تا همین لحظه دوستانم به شوخی از من میپرسند: «هنوز استاد فرصت نکرده ما را ببیند؟» بهشخصه بارها به کارمندانش سپردم و تاهنوز فرصت دیدار را پیدا نکردهایم و حتی یکی از دوستانم هنگام خروج از افغانستان در میدان هوایی به قصد تحصیل دکتورا به شوخی به من گفت: «اگر استاد دانش فرصت پیدا کرد حتما به من بگو؛ از امریکا بالبال زده پس میآیم.»
این مثال میتواند دلیلی بر انزوای امروزه دفتر استاد دانش و تقلیل کارهای این ریاست عظیم به فعالیتهای حقیر ساختۀ کارمندان اطرافش باشد.
دفتری که میتوانست بهعنوان حلقه وصلی برای فرهنگیان کشور و نهادهای حکومتی و کارمندان آن، نمایندگان فرهنگیان در اقلیت باشد و فرصتی تاریخی برای احیای خردهفرهنگهای غنی افغانستان بهعنوان گذرگاه تمدنهای ازیادرفته شرق؛ اما نهتنها این دفتر جایی برای فرهنگیانی مثل بلوچ، ایماق و نورستانی نشد، حتی جایی برای فرهنگیان مستقل هزاره هم نبود. فرصت دیگری که میتوانست به «هزاره» مفهوم «فرهنگی بودن» را بدهد و آن را با توجه به میزان بیشمار نسل جوان هنردوست و فعالش، تبدیل به دایرهیی بزرگ کند.
دایرهیی که امروزه و باتوجه به فعالیتهای اطرافیان استاد دانش تبدیل به نقطهیی کوچک، کور و منفعل شده که عمده وظایفش را ایجاد تفرقه و جدایی تشکیل داده است.
دهها تن از فرهنگیان را میشناسم که در همین سالهای اخیر مهاجر شدند و رفتند؛ کسانی که با بیمهری بسیاری در رابطه با حمایت و حتی شنیده شدن صدایشان مواجه شدند و هیچکسی پروای آنان را نداشت.
البته نمیتوان تمام مشکلات را به شخص استاد دانش واگذار کرد. نقش تیم اطرافیان استاد دانش که تمام قرارها، ملاقاتها و مشورهها را به استاد دانش میرسانند، نقش اساسی است که به او میگوید چه تعداد با تو هستند و اصلا کشور چه وضعیتی دارد و مردم چه انتظاری از تو دارند.
حالا جا دارد از استاد دانش بهعنوان نماینده روی ورق فرهنگیان افغانستان بپرسیم که «وضعیت اقلیتی به نام فرهنگیان در افغانستان چگونه است؟ آیا در فیصدیهای دیگر به شمار میآیند؟ نقش آنان در فعالیتهای شما نیاز به چند صفر پیش از اعشاریه دارد؟ ۱/۰۰۰ درصد، صفر یا بیشتر؟» «آیا بهعنوان یک فرهنگی، فرصتی برای دیدار با استاد حیدری وجودی فقید که عمری در سادگی زیست، داشتید؟ شرایطی برای او آماده کردید؟» انتظار جامعه چیز دیگری بود، شنیدهایم که حتی پس از مرگ نیز به دیدارش نرفتید. انتظار ما دریابیدن پیش از وقوع بود، ورنه رسم غمشریکی مرگ را که هر تازه به دوران رسیده سیاستی در افغانستان ازبر است و صدها صفحه تسلیتنامه آماده در چنته دارند! آیا فرصت کردهاید که به دیدار حسین فخری و رهنورد زریاب بروید؟ حوصلهیی داشتید که روزی آصف سلطانزاده، واصف باختری، شریف غزل و دیگران را به وطن بخواهید؟ فرصتی برای «فرهنگ» در جدول برنامههای ساختهشده کاریتان وجود دارد؟ تابهحال به موزیم ملی و کتابخانه عامه سر زدهاید؟
در پایان باید بیفزایم که هدفی برای انتقاد نه، بل بهعنوان تلنگری برای بازنگری پالیسیها، رفتارها و ایجاد چشمانتظاری تازهیی برای ترمیم پایههای فرهنگی این سرزمین در رویکرد تازه حکومت، متن حاضر بهعنوان بخش اول بهصورت کلی نوشته شده است. در بخشهای بعدی بهصورت جزییتر در این باره خواهیم نوشت.
پینوشت:
«*مصطفی هزاره» از شاعران معاصر افغانستان است. او سالها در عرصه رسانه کار کرده و اکنون همکار لوی سارنوالی است. تلویزیون میترا و تلویزیون الجزیره مستندی درباره فعالیتهای وی تولید کردهاند.
لینک مقالات مرتبط:
نقد بسیار خوبی بود، البته در اینخصوص که با روزها انتظار نتوانستید به دیدار دانش دست پیدا کنید قابلقبول چندانی به نظر نمیرسد. بسیاری را دیدهام -که نه مسئول بودن و نه وکیل و…- اما به راحتی به ملاقات و دیدار دست یافتند و گفتند و شنیدند.
در قسمت اینکه کارهای فرهنگی چندانی که به چشم بخورد نتوانستهاند بکنند؛ باور شخص من اینست که ضعف در فرهنگیان و قشر تحصیلکرده هم هست تنها مشکل در دانش هم نمیتواند باشد.