رستگاری در «آنفلید»
مصطفی هزاره
«لیورپول» پس از سی سال انتظار، قهرمان لیگ برتر شد. شاید بسیاری از طرفداران این تیم که طعم آخرین قهرمانی آن را در سال ۱۹۹۰چشیده بودند، امروز زنده نباشند؛ بهراستی سی سال، عمر بسیاری است.
بهعنوان یک افغان متعصب تصور کنید آخرین باری که از عمق دل خندیده باشید به سی سال گذشته بازگردد! حرفی که بارها از پیرمردان امروزه درباره نوستالژی افغانستان پیش از جنگهای داخلی و گروههای جهادی میشنوید، صحبت از دورهیی است که کابل به قول خودشان کابل بود و آزادی و رهایی؛ پس از همین سال بود که جنگ، گلوله، خشم، ویرانی و نفرت آغاز شد.
اگر از آنها بپرسی «چه میخواهند؟» خواهند گفت هلاک کابل قبل از جنگ هستند؛ با کافههای شهر نو، دریای زلال و هوای پاک آن، آرامش و تساوی طبقاتی و کنسرتهای موسیقیاش؛ آنها تا آخرین لحظات حیات خود در حسرت چنین شهری میسوزند و در هر گوشه جهان نیز بازهم هلاک دیدن دوباره آن هستند.
برای طرفداران لیورپول – تیمی که برای آنها همهچیز است – نیز رویای قهرمانی چیزی شبیه همین است؛ هیچگاه تنهایش نمیگذارند؛ حتی لحظهیی که شکست برای آنها مسجل شده باشد نیز تمام استادیوم ورزشی و چهبسا ساکنان بخش شرقی بندر لیورپول و شاید همه هوادارانش در جهان یک صدا شعار معروف خود را میخوانند که: «تو هیچگاه تنها نخواهی بود!» شعاری که به تیم تقریبا مرده لیورپول درحالشکست جان میدهد و باعث میشود بازی باخته سه – صفر در نیمه نخست را در فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال ۲۰۰۵در برابر غول پیر آن زمان اروپا و خط دفاع فولادینش یعنی آثمیلان و سربازان فرمانده کهنهکار میلان یعنی «پائولو مالدینی» به تساوی بکشاند و با روحیهیی بالا در شلیک ضربات پنالتی قهرمانی را از دستان کسانی مثل «هرنان کرسپوی» ارجنتاینی، «کافوی» فولادی برازیلی، «نستای» وفادار و «پیرلوی» ایتالیایی و «دیدا» سنگربان آهنین آسمیلان بگیرد.
این شعار، بازی باخته چهار بر یک سال گذشته در بندر بارسلون و شهر جداییطلبان باسک را در جهنم آنفلید به پیروزی و مسی و یاران هراسانش را با نخستین تیکت به بارسلون بازگرداند.
بهراستی که سی سال عمر بسیاری است. طرفداران متعصب لیورپول سالها از حوادث مختلف جهان گذشتند؛ ولی از رویای قهرمانی نه! دیدند که چگونه فرو ریختن دیوار برلین، عظمت شوروی از بین برد، جهان به عصر انترنت رسید، برجهای دوقلو از میان رفت؛ اما رویای آنها کشندهتر ماند و از بین نرفت؛ همان رویایی که بسیاری از هواداران را تا پایان لیگ کشت و با امید فصل جدید زنده کرد.
رویایی که حسرت دستان سرداران بزرگی مثل «سامی هیپیا» و «استیون جرارد» را مجبور کرد تا آخرین روز بازی حرفه ایشان بهعنوان فوتبالیست، اسیر هیچ پول و وعده سایر تیمهای جهان نشود و به این امید در آنفلید بجنگند و این افتخار امروز به دستان هندرسون رسید تا در شمار یازده فرمانده آنفلید، تصویرش در تاقچه افتخارات این باشگاه تا ابد بماند.
این تیم ۱۲۸ به نوزدهمین قهرمانی در لیگ انگلستان رسید؛ ۸۶امتیازی که بهعنوان سریعترین رکورد قهرمانی لیگ، قهرمانی آنها را در هفت بازی باقیمانده لیگ تضمین و بازیهای پیشرو را تشریفاتی میکند.
نقش مربی و تئورسین فلسفه تازه لیورپول بدونشک عمدهترین دلیل این قهرمانی است. مردی بهظاهر بیقرار و شیدا؛ ولی در درون آرام آلمانی که سبک و خصلت مدیریت فوتبال آلمانی را به اردوگاه دشمن تاریخی قدیمیاش یعنی انگلستان آورد و توانست غرور کاذب انگلیسی در فوتبال بهعنوان سازندگان آن را با انرژی و مدیریت و انگیزه به فرمولی وحشتناک تبدیل کند؛ فرمولی که سال گذشته توانست اروپا را بهتنهایی فتح و دست قهرمان سنتی این جام یعنی ریال مادرید را برای حداقل یک سال خالی نگه دارد.
استراتژی عمیقی که توانست در سال گذشته ضمن فتح بالانشینان اروپا، چوکی سلاطین اروپا یعنی سوپر کپ اروپا و سپس بر سیطره فوتبال باشگاهی جهان یعنی جام قهرمانی باشگاههای جهان نیز تکیه بزند.
آنچه یورگن کلوپ به لیورپول آورد، ماحصلی از انگیزهها از نقاط مختلف جهان بود. محمد صلاح را از آخرین سنگر تیمهای چپی اروپا یعنی «آ، اس» رُم در کنار یاغی سنگالی یعنی «سادیو مانه» و هر دو را در کنار رقاص سامبای برازیلی فوتبال یعنی «فرمینیو» قرار دارد و مثلثی وحشتناک ساخت؛ این مثلث برمودای فوتبال با کمی انگیزه و حمایت بالقوه طرفداران این تیم، به فورمول پیچیدهیی برای سیستمهای دفاعی فوتبال جهان تبدیل شد.
پس از شکست در فاینل سال ۲۰۱۸ و اشتباه فاحش کاریوس، دروازه بان لیورپول، یورگن کلوپ در نقلوانتقالات تابستانی به آرامی دستکشهای تیم «آ، اس» رم را با مبلغی گزاف به معنای پرداخت تاوان اشتباه به هوادارانش خرید. الیسون بکر با این مبلغ گزاف و غرور به وجود آمده در درونش به سد محکمی در دروازه لیورپول تبدیل شد.
خط دفاعی لیورپول نیز آنقدر آهنین بود که منتقدان فوتبال را برآنداشت تا پس از کاناوارو و بیست سال، جایزه بهترین بازیکن فوتبال اروپا را از سنت دوگانه مسی و رونالدو به بازی یکی از خط دفاع بدهند.
بهعنوان یک هوادار دوآتشه منچستر یونایتد و یک خاطره زنده از دوره طلایی فرگوسن، من نیز به انتظار روزی نشستهام تا فلسفه فوتبال منچستر بهعنوان پرطرفدارترین تیم جهان، دوباره به اولترافورد بازگردد؛ اما اکنون در برابر هواداران سی سال منتظر لیورپول و مربی اعجوبهاش مجبور به تحسین هستم؛ تیمی که هوادارانش هیچگاه آن را تنها نگذاشتهاند و به امید کشنده قهرمانی زنده ماندند.