«طاعون عاطفی»
هادی میران
فقر و محرومیت جنسی – که از آن به «طاعون عاطفی» یاد شده است – یکی از معضلات پردردسر جوامع انسانی شناخته میشود که درباره آن فراوان سخن رفته است.
مطالعات روانشناختی نشان میدهد که سرکوب خواهشهای جنسی سبب بروز اختلالات متعدد روانی و شخصیتی و درنهایت موجب استقرار نظامهای دیکتاتوری و ظهور جامعه بیمار میشود.
جمعی از روانشناسان خشونتهای رفتاری گروهی و فردی را متاثر از سرکوب امیال جنسی میدانند که رابطه متقابلی با اطاعتپذیری و استیلای نظم دیکتاتوری در جامعه دارد.
ویلهلم رایش (Wilhelm Reich) روانشناس معروف آلمانی – که با کتاب «روانشناسی تودهیی فاشیسم» به شهرت رسید – میگوید از تودههای گمنامی که غرایض طبیعی آنها سرکوب شده است بهسادگی توسط سیاستمداران عوامفریب استفاده میشود؛ آنها افزون بر آزار و اذیت مردم، سرانجام در میدانهای جنگ به «گوشت دَمتوپ» تبدیل میشوند.
به باور «رایش» سرکوب میل جنسی موجب پرورش افراد مطیع برای نظامهای دیکتاتوری میشود. به همین دلیل، او علت اصلی ظهور نازیسم در آلمان را محرومیتهای جنسی طبقه کارگر و تودههای مردم این کشور میدانست که با اطاعت بیچونوچرا از «پیشوا» درنهایت بزرگترین قتلعام تاریخ بشر را رقم زدند.
به گفته رایش، کارکرد نیروی فراگیر و نافد در انسان با جنسیت و لذت جنسی پیوند مستقیم دارد و از همینرو ارضای تمایلات جنسی را درمان انواع گوناگون روان رنجور میدانست.
وی معتقد بود که شکلگیری ساختار اقتدارگرا در جامعه، نخست از طریق سرکوب امیال جنسی و معنویت دسترسی به جنس مخالف صورت میگیرد و به همین علت «طاعون عاطفی» عرصه مطلوب همه اقتدارگراییها تعریف میشود.
رایش معتقد بود که فقر و فلاکت جنسی رابطه بنیادینی با ازخودبیگانگی اقتصادی و اجتماعی دارد؛ او خوشبختی جنسی را مستلزم تخریب نظم اجتماعی پدرسالار میدانست.
آنچه را رایش به آن تاکید میکرد، حاصل مطالعات او در روانشناسی و بهویژه روانشناسی جنسی بود که مصداق عملی آن را در جوامع و فرهنگهای مختلف میتوان نشانهگذاری کرد.
چشمانداز رایش به محرومیت جنسی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی افغانستان نیز مصداق عملی دارد و زیرساختهای مناسبات حاکم و هنجارهای کارآمد اجتماعی نیز بر همین محرومیت بنا نهاده شده است که به رغم فرازوفرود بسیار تاریخی همچنان تلطیفناپذیر باقی مانده است.
تاکید آموزههای دینی مبنی بر سرکوب امیال جنسی نیز از همین چشمانداز قابل تفسیر است که استمرار این فرایند میتواند به استقرار اقتدارگرایی دینی و اطاعت مطلق از فرامین آن منجر شود.
توضیحات رایش میتواند چشمانداز مناسب برای تحلیل و تفسیر استمرار نظام دیکتاتوری در افغانستان و روانرنجوری جمعی در این کشور باشد که امکان هرگونه گسست مبتنی بر ثبات را غیرممکن کرده است.
محرومیت جنسی یا طاعون عاطفی بهعنوان یک پارادایم ذهنی و رفتاری سبب بروز اختلالات بسیار پرهزینه در زمینههای امنیتی، بهداشت روانی، اخلاق عمومی و توسعه شده که قرائت آموزههای دینی دلایل آن را فراهم کرده است.
هنجارهای غالب اخلاقی برخاسته از خوانش آموزههای دینی؛ رابطه جنسی دو جنس مخالف را خارج از دایره حکم شرعی، حرام دانسته و ارتکاب آن را افزون بر ننگ اجتماعی، گناه سنگین میشمارد و مرتکبین آن را بهسختی توبیخ میکند.
وضع این قیود اما نهتنها که سبب تزکیه اخلاق عمومی و کاهش خشونت نشده؛ بل ضمن خلق آشفتگیهای روانی و شخصیتی، روسپیگری را بهعنوان یک صنعت قاچاق در اختیار طبقه ثروتمند گذاشته است که تودههای فقیر جامعه از آن محروم هستند.
این وضعیت افزون بر شیوع و تسری بیماریهای مزمن، طاعون عاطفی را در شکل فرایندی مستمر در مناسبات جمعی تولید و بازتولید میکند که عوارض ناشی از آن، جنگ و خشونت را در راستای تحقق و تحکیم دیکتاتوری مشروعیت بخشیده است.
خشونتهای تاریخی در افغانستان که اغلب بستر تحولات سیاسی و استحکام دیکتاتوری شده نیز از همین چشمانداز قابل تفسیر و تحلیل است که تودههای گمنام با غرایض سرکوبشده جنسی بهعنوان ابزار دست یافتن به قدرت در خدمت شاهان دیکتاتور عمل کردهاند.
علیرغم دگردیسیهای تاریخی، گردش این چرخه تاریخی تاکنون ادامه دارد و کارکرد چندبعدی آن در عصر ما از مجاهدین آغاز و در آیینه طالبان به نمایش درآمده است.
جنگجویان و فرماندهان طالبان اغلب تودههای مذهبی- سنتیاند که سرکوب امیال جنسی بهصورت فرایندی تاریخی، بخشی از آموزههای مذهبی و اخلاقی آنها قرار گرفته است؛ آنها از چشمانداز این آموزهها ماهیت وجودی خود و پدیدههای پیرامون خود را تفسیر و تاویل میکنند.
تاکید آموزههای مذهبی بر چشمپوشی از ارضای غرایض جنسی در زندگی و تلاش برای دستیابی نامحدود پس از مرگ به حوران بهشتی، بهعنوان قویترین انگیزه ادامه جنگ در خدمت طالبان قرار گرفته است؛ درواقع همین انگیزه سرنوشت عملیاتهای جنگی این گروه را تعیین میکند.
اتوپیای مجاهدین با تخیلات دسترسی نامحدود پس از مرگ به حوارن هوسبرانگیز بهشتی، بزرگترین انگیزهِیی بود که تودههای مذهبی را با علایق رمانتیک به کشته شدن (شهادت) علیه نظام کمونیست افغانستان به سنگرهای جنگ کشانید.
اساسیترین انگیزه جهاد تامین زندگی پس از مرگ بود که بخش مهم آن در محور ارضای نامحدود غرایض جنسی با زیبارویان متعدد بهشتی تعریف شده بود؛ روایتآفرینیهای رمانتیک از مناظر دلانگیز بهشت با باغهای پرمیوه، جویهای عسل، جامهای در گردش شراب در دستان دختران باکره با جلوهگریهای هوسبرانگیز، ارضای خواهشهای جنسی با لشکری از دختران چشمنواز بهشتی و بیمه زندگی ابدی، تصویر و تصوری است که به سادگی دل از دست تودههای سرکوبشده و محروم از آسایش زندگی میرباید و آنها را با تبدیل به جماعت اطاعتپذیر تا مرز انتحار نیز میکشاند.
در جوامع معاصر جنگهایی که در محور روایتآفرینیها و داستانپردازیهای بهشتی اتفاق میافتد، اغلب در پشت آن سازمانهای استخباراتی با هدایت سیاستپردازان هدفمند و عوامفریب قرار دارند که جنگ را وسیله تامین اهداف استراتژیک خود تعریف کردهاند و در آن سوی دیگر قضیه، تودههای محروم و سرکوبشده به قول رایش، گوشت دمتوپ تعریف شدهاند.
تودههایی که امیال جنسی آنها سرکوب شده با آرزوی دسترسی به لذت و آسایش بهشتی میجنگند که در زندگی امکان دسترسی به آن را نداشتهاند؛ درست همینجاست که طاعون عاطفی مصداق عملی یافته و پیامد آن شرایط اقتدار و تسلط نظامهای ظالم و سرکوبگر را فراهم میکند.
البته مجاهدین و طالبان تنها نمونه بارز طاعون عاطفی در تاریخ افغانستان نیستند؛ بلکه نمونههای فراوانی از این طاعون را در پیشانی تاریخ افغانستان میتوان نشانهگذاری کرد که دلایل روان رنجور مردم و شرایط تسلط نظامهای سرکوبگر را فراهم کرده است.
نبردهای افغانها علیه انگلیس و نابودی شانزدههزار تن از نیروهای این کشور توسط مجاهدین افغان در مسیر کابل تا جلالآباد برخلاف توافق انجامشده، ورود عبدالرحمن خان از تاشکنت به افغانستان با ادعای جهاد علیه انگلیسها و همینگونه جنگ وی برای سرکوب هزارهها – که عبدالرحمن آن را جهاد میخواند – از جمله موارد تاریخیاند که طاعون عاطفی را بهعنوان بزرگترین وسیله تحقق و استحکام پایههای نظام دیکتاتوری و سرکوبگر این کشور به نمایش میگذارد.
طاعون عاطفی در افغانستان فرایندی تاریخی است که در اشکال و ابعاد مختلف زمینه پریشانرفتاری مردم و تسلط و اقتدار نظامهای دیکتاتور و سرکوبگر را فراهم و مسیر توسعه و تحول دموکراتیک را در این کشور مسدود کرده است.
رفعودفع این طاعون چندان ساده نیست؛ زیرا نظام ارزشی حاکم بر مناسبات اجتماعی برآمده از دل این طاعون عاطفی به استمرار آن کمک میکند.
طاعون عاطفی عارضه زندگیبراندازی است که توان هرگونه تحرک جمعی را معطوف به ایجاد تغییر و تحول سازنده زایل و به اطاعتورزی بیچونوچرا با نظم دیکتاتوری استحکام میبخشد. متاسفانه تولید و بازتولید این طاعون به فرایندی حقوقی تبدیل شده است که برچیدن آن بدون گسست سیاسی امکانپذیر نیست.
آقای میران ! سلام
درین مقاله نه دانستم که شما دنبال چه هستید؟ و چه را می خواهید ثابت کنید ؟ محرومیت عاطفی را با محرومیت جنسی دو بحث مجزا را با هم خلط کرده ای که فهمیده نه شد ازین آب گل آلود می خواهی چگونه ماهی بگیرید ؟!
ازین بحث چنان فهمیده شد که وجدان و افکار شما نیز بیمار است. و نیاز به تداوی دارد. تا فرق کاه را با کوه نموده و آن گاه قلم فرسایی نمائید.به نظرم آسیاب شما هر چیز را آرد می کند. این مقاله شما قابل نقد است که در فرصت لازم به آن خواهم پرداخت. چرا که شما همه چیز را زیر سوال برده اید. با استناد به گفته گفته بی بنیاد رایش بر همه چیز بدون سنجش تاخته اید. دین، مذهب، آزادی خواهی، رون شناسی، جرم انگاری خلاصه همه را درهم و برهم آمیخته ای و خواسته ای چیزی را ثابت کنی که شاید خودت هم نه می دانی چه می گوئی؟!
بحث آزادی خواهی یک بحث حقوقی است که هیچ ملت آزاده یی اسارت را نه می پذیرند و اشک ریختن شما برای کشته شدن سربازان متجاوز بریتانیا به نظرم خیلی شرم آور است که حق مسلم یک ملت را به خاطر دفاع از حریم و حرم شان را نامشروع قلم داده کرده و آن را برچسپ جنسی می زنید. اگر بحث محرومیت جنسی مطرح بود، سربازان امریکایی بعد از اشغال کویت توسط صدام چرا بیش از ۱۵۰ هزار سرباز عراقی را در دشت نینوا قتل عام کرد. آن ها که محرومیت جنسی یا به قول شما دچار طاعون جنسی نبودند.
آقای میران بحث محرومیت جنسی چیز دیگر است و بحث محرومیت عاطفی چیز دیگر و آموزه های دینی چیز دیگر و در تاریخ هیچ دینی منکر رستاخیز نیست. به جز ملحدین که انسان را طبیعی می دانند. دیگر تمام بشر به مرگ ناپذیری روح ایمان دارند.
شما حریم خانواده را مورد تعرض قرار داده بر بی بند و باری فتوا صادر کرده اید. در حالی در غیر از اسلام در هیچ دینی و ائینی به صورت صریح بر رابطه غیر قانونی فتوا نداده اند. همه دین و آئین حریم خانواده را محترم شمرده و اسلام بیشتر.
شما جهاد و مبارزات آزادی خواهی را زیر سوال برده و توقع دارید که مردم از حق حاکمیت خود دست بکشد و پیش روی دشمن فرش قرمز پهن کنند.
لطف کرده شما جوامع اسلامی را با جامعه غرب اشتباه نگیرید. این جا حساب کتابی است. این جا همجنس گرایی ف رابطه نامشروع و … حرام و ممنوع است.
اگر شما آن را تجویز می دهید ملیون ها آدم های حرامزاده یا نامشروع که در غرب تولد یافته اند چه حساب می آورید. مسئله میراث و حق شهروندی و دیگر مسایل حقوق شخصیه اش چه می شود.
به نظرم شما به جای طرح یک مسئله یا بحران به ماجراجویی پرداخته اید. به این در و آن در زده یک مقاله بی سرو ته را ترتیب و آن چه را که من از مطالعه آن فهمیدم فقط ارزش ستیزی بود و بس.. خواسته اید به نحوی به تخریب فرهنگ اسلام و آزادی خواهی تاخت و تاز کرده این جامعه را با جامعه غرب منحل سازید.
این مقاله نیاز به کند و کاو بیشتر دارد که باید به آن پرداخته شود و صاحب نظران باید درین مورد بیشتر کار کنند
با پوزش