موعظههای متناقض؛ نقدی بر مولوی عابد
بهروز شادمان؛ دانشآموختۀ زبانوادبیات پارسی دری
این نوشته روی یکی از سخنرانیهای مولوی سلام عابد تمرکز دارد نه از این لحاظ که سخنرانیهای سلام عابد از نظر محتوایی اهمیت تحلیل و پردازش را دارند، بل بیشتر به این منظور گزینش و واکاوی شده تا به گونۀ نمونه نشان دهد که پراکندهگویی، افترا، تهمت، توهین و تهدید در صحبتهای برخی از امامان مساجد در چه حدی است.
وفور و تکرار بیرویۀ چنین سخنرانیهایی سبب شده که مردم لحن تهدیدآمیز امامان را چون امری بدیهی بپذیرند. به همین دلیل، این نوشته نیاز میداند تا با برجستهسازی برخی رکیکگوییها در یکی از سخنرانیهای آقای سلام عابد، آن امر بدیهیشده را زیر پرسش ببرد.
تا اکنون، کمتر پیش آمده، ملایی برای پاسخ به مسایل چالشبرانگیز دینی دستکم به قهر و خشونت لفظی متوسل نشده باشد. با این حال، آنطور که استثنا در هر قاعدۀ دیگری وجود دارد، این قاعده را نیز نمیتوان خالی از استثنا دانست.
به تازگی در واکنش به چاپ و نشر تحقیق «آموزش و سیاست؛ ریشهیابی رادیکالیزم دینی در نصاب معارف افغانستان» اثری از شهیر سیرت، شماری از مبلغان دینی اظهارات تند و در مواردی توهینآمیز داشتند. برای قابل فهم شدن عوامل چنین رفتارهای ناپسندی، در گام نخست لازم است به پرسشهایی از این دست پاسخ داده شود: پیوند خشونتورزی با پیشوایان مذهبی در چیست؟ رابطۀ خشونت با جایگاه اجتماعی و مذهبی ملا امامان چگونه است؟
در پی آن، با توجه به واکاوی صحبتهای مولوی سلام عابد با پرسشهای دیگری نیز مواجه میشویم: چرا تا این زمان برخی از علمای دین به عنوان منابع پخش خشونت مورد انتقاد منتقدان قرار نگرفتهاند؟ چرا نهادهای مسوول دولتی در برابر تهدیدها و توهینهای برخی از امامان کمتر واکنش نشان دادهاند؟ پیامد خشونتورزی از جایگاه پیشوایان مذهبی چه بوده است؟
در جامعۀ امروزی ما با دو نوع خشونت مواجه استیم. نخست خشونت لفظی و دوم خشونت فیزیکی؛ هر دو نوع خشونت یادشده در جامعۀ ما به میزان بسیار گسترده در همۀ ابعاد زندگی مردم وجود دارد.
خشونتهایی چون سرزنش، توهین، هتک حرمت، مسخرهکردن، ترور، کشتار، ضربوشتم، زاندن کردن و گونههای دیگر خشونت، با تغییراتی در میزان اعمال آنها در همۀ جوامع وجود دارد اما مردم افغانستان به عنوان جامعۀ جنگزده و آسیبپذیر، در حال حاضر سطح گستردهیی از این خشونتها را تجربه میکنند.
از گذشتههای دور یکی از عمدهترین مولفههای نظم اجتماعی، الوهیتبخشی و متافزیکالکردن تکیهگاه امر قانونی در هیات ساختار مذهبی بوده است. نظم اجتماعی خود نیز همچون ابزاری همیشه در اختیار اشراف، روحانیان، شاهان و امپراتوران بوده است.
وقتی به طبقهبندیهای موجود در جوامع گذشته نگریسته شود، بیشترشان گروههای اجتماعی را به چهار لایۀ اشراف، روحانیان، ارتشیها و عامۀ مردم دستهبندی کردهاند. اما آنچه به گونۀ مثال در میان جوامع اروپایی قرون وسطی یا دولتشهرهای تمدنهای قدیم بینالنهرین آشکارتر به نظر میرسد، این است که شاهان و امپراتوران برای استحکام بخشیدن به پایههای قوانین و قدرت خویش نیاز داشتند تا خاستگاه قدرت خویش را آسمانی جلوه دهند.
از این لحاظ آنها وارد تعامل و دادوستد با طبقۀ روحانی جامعه میشدند. همین تعاملات سبب منفعت طرفها در طول تاریخ شده است. از یکسو شاه یا امپراتور از وجود اعتبار مردمی روایت مذهبی برای قدرت سیاسیاش سود میبُرد، از سوی دیگر روحانیان به کمک امپراتور برای خود نیز سهمی در قدرت دست و پا میکردند. این روند تا همین اکنون نیز ادامه دارد.
بنابراین، ملاها احساس میکنند در جامعۀ کنونی افغانستان به گونۀ طبیعی میراثدار سودبردن و ادامهدادن به این روند استند.
وقتی به لحن انتقادی یک ملا گوش سپرده شود، او با اعتماد به نفس از جایگاه برتری که برای خویش قایل است به خود اجازه میدهد تا در برابر هر نظر مخالف تا مرز توهین و هتک حرمت نیز پیش برود. نمونۀ خوب چنین برخوردی سخنرانی مولوی سلام عابد است که چند روز پیش در برابر نشر تحقیقی به نام «آموزش و سیاست؛ ریشهیابی رادیکالیزم دینی در نصاب معارف افغانستان» از شهیر سیرت ابراز داشت.
او سخنرانی را با این مقدمه اهانتبار آغاز میکند: «میگرده، میگرده، میگرده که ده کجای اسلام یک غلطی ره پیدا کنه. اسلامه بهعنوان یک دین با خشونت و یک دین به اصطلاح سختگیر معرفی کند. دیروز به نام مرکز مطالعات استراتیژیک -شما نام را میبینید چقدر کلان است- ای رسوا مردم خیستن، نوشته میکنند، تحقیق کردیم میگن! در نصاب معارف پنجاه عنوان اسلامی وجود دارد که مردم ره به طرف خشونت و رادیکالیزم دینی میبرد. پنجاه عنوان! او رذیلا، خو شما امو ره معرفی بکنید که ده کجاست؟ امو ره خو به مه عنوان بتی نی؟ اول تو ای ره بفهم تحقیق چی ره میگویند، شما انسانهای خودفروخته، وطن فروش جاهلی استین، شما ره به تحقیق چه؟ شما اسلوب تحقیقه یاد ندارین شما حرّیت را نمیفهمین، آزادی ره نمیفهمین..»
با آنکه مولوی سلام عابد از جایگاه نمایندۀ دین، اسلام را دین خشونتپرهیز معرفی میکند، اما در همین آغاز سخنرانیاش نشان میدهد که نهتنها از محتوای تحقیق آگاهی ندارد؛ بل نام تحقیق مذکور را نیز به درستی یاد کرده نمیتواند. در عوض او بارها هم به نشانی مرکز مطالعات استراتیژیک و هم به آدرس نویسنده، واژهها و عبارات اهانتبار به کار میبرد.
از لحاظ روانی پیشوایان مذهبی از اعتماد به نفس بسیار قوی برخوردارند. این اعتماد به نفس بنابر نظر یونگ از کهنالگوهای مذهبی میآید که در طی تاریخ دراز انسانهای باورمند به آن مهر تایید زدهاند. بنابرین واضح است وقتی کسی به نمایندگی از جایگاه مذهب و آموزههای مذهبی ابراز نظر کند، گفتههای او با تکیه بر اسطورهها و کهنالگوهای مذهبی نزد مردم بیشتر قابل پذیرش و تایید خواهد بود.
مولوی سلام عابد با آگاهی تجربی از چنین امری در ادامۀ سخنرانیاش از پژوهشگر میخواهد تا پیش از چاپ اثرش از او اجازۀ چاپ آن را بگیرد «… یک بار بیا همرای مه بشین، ای تحقیق ته پیش رویم بگذار و مره قانع بکو که اینجا سبب خشونت است. ایجا به مه نشان بته که ما به طرف (لبخند) رادیکالیزم یعنی چه؟»
آقای عابد در ادامۀ صحبتهایش از همان ترفند همیشگی ارجاع به باورهای مقدس برای مغلوب و سرکوب کردن آرای مخالف خودش سود میبرد. در حالی که در هیچ جایی از سخنرانی یازده دقیقهییاش حتا یک بار هم، بخشی از متن تحقیق را برای اثبات ادعاهایش ذکر نمیکند.
با این حال او خودش را در جای داوری میبیند که از توان بیبدیل امر به معروف و نهی از منکر برخوردار است: «… مه باور دارم به ای که رسول الله صل الله علیه و سلم امر به معروف می کرد، نهی از منکر میکرد، اصحاب کرام این کار را میکردند، تابعین و تبع تابعین ای کار را می کردند. اگر مه بری یک جوانم، بری فرزندم، به دیگرا نگویم که ای صحیح است، ای غلط است، جامعه خو سقوط میکنه….»
مولوی سلام عابد در بخشی از صحبتهایش به بهانه و با پوشش امر به معروف و نهی از منکر، حتا به دشنام نیز متوسل میشود «…هر کسی که هر چتیاتی گفت، او ره بگذارین که بگویه، به نام غیرت و نوامیس چیزی وجود نداره که او سرش چلیپا بکشه که چیزی نیست….»
آقای عابد تعریف مندرآوردی خودش از رادیکالیزم را به عوض منظور نویسنده از رادیکالیزم گذاشته و در ادامه میگوید: «… هر چیزی که سبب نقد غرب شوه او کار را نکنه، هر چیزی که سبب نقد کفر و الحاد شوه او کاره نکنین، هر چیزی سبب وحدت از ای امت شوه او چه است؟ رادیکالیزم است، او بنیادگرایی است….»
روایت دورندینی دربارۀ شرایط امر به معروف و نهی از منکر و در مورد کسانی که امتیاز امر به معروف و نهی از منکر را دارند ویژگیهایی قایل شده است که برخی از آن ویژگیها از این قرار است:
– نخستین و عمدهترین شرط امر به معروف و نهی از منکر شناخت معروف و منکر است: «کسی که معروف و منکر را نشناسد نمیتواند به درستی به آن عمل کند.» (پایگاه اطلاعرسانی حوزه، ۱۳۹۷)
– شرط دوم «این است که یقین بیابیم که فرد خطاکار بر انجام منکر و نادیده گرفتن معروف اصرار دارد.» (همان)
– شرط سوم در برگیرنده اثربخشی سخن آمر و ناهی است، «باید قول و فعل او با هم همآهنگی داشته باشد.» (همان)
– شرط چهارم دربارۀ محتوا و شیوۀ ارایۀ بیان پند و اندرزهاست. «پندهای حکیمانه و امر و نهی دلسوزانه، باید همواره آمیخته با ادب و احترام باشد و با الفاظی دلنشین و محبتآمیز بیان شود.» (همان)
– در نهایت، اقدام ناآگاهانه برای اجرای امر به معروف و نهی از منکر باطل دانسته شده است. «کسی که جاهلانه دست به اقدامی بزند، مفاسد کارش بیشتر از مصالح آن خواهد بود.» (همان)
یکی از شایعترین ترفندهای این نوع ملاها به کارگیری از استعارههای مبهم در رابطه با پدیدههای انتزاعی و پیوندزدن آن به باورهای مردم است. این روش امکان سودجویی از اعتماد و باور مردم به مقدسات را برای آنها فراهم میکند.
«دشمنان از ای دین میخواهند که به ای دهنای بسیار کوچکشان نور خدا ره خاموش بکنن (خنده)». اصطلاح «دشمنان دین» در جملۀ ذکر شده با در نظرداشت ریشههای اجتماعی، سیاسی و تاریخی، ممکن است طیف گستردهیی از آدمها را در بر گیرد. با این حال، وقتی با زمینۀ بحث در نظر گرفته شود، بهخوبی میرساند که مدلول آن نزد سخنران بیشتر از هر کس دیگری محقق است. جملههای بعدی منظور مولوی سلام عابد از «دشمنان دین» را مشخصتر میکند. در حالی که میزان تهمت و توهین در طول سخنرانی او رو به فزونیست: «یعنی خودش چقدر خورد است و دهنش چقدر گنده و خورد باشد و ای میخایه روشنی که خدا برای ما و شما داده و اینی ره به دهنهای مردارشان خاموش بکنند.»
سخنران در این بخش از صحبتهایش با بهکارگیری جملات و واژههای استعاری چون «روشنی که خدا برای ما و شما داده» و خاموش کردن این روشنی، میخواهد با طفره رفتن از مواجۀ مستقیم با متن تحقیق، به پیشفرض خودش مبنی بر نادرست بودن موقف نویسنده مهر تایید بگذارد. به این ترتیب او با داوری غیابی در مورد محقق و تحقیق امکان ادامۀ استدلال مقابل را سلب میکند.
اکنون که مولوی سلام عابد بسیاری از مسایل را تا اینجا بدون هیچ خوانشی به محک داوری گرفته، بیهیچ هراسی به خود اجازه میدهد تا به محکمۀ غیابی – به زعم خودش – مجرم و خاطی بپردازد. او در ادامه میگوید: «ولی رب ما یک گله داره، در یک تعبیر جالب میگویه که اگر مسلمانا از ارزشایشان دفاع نکند و همچو مبتذل انسانای رسوا و خود فروخته ره بمی چپات دمی رویش حواله نکنه و بگویه که چه کنیم دگه خیرس بگویه. رب ما چه میگویه؟ «وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ» الله شما را اوسو میکنه رخصتتان میکنه. کسی دیگری باز میآید از ای دین با شجاعت با هیمنه و با غیرت دفاع میکنه. کسی دیگه میآیه. او شجاعت باز از کی میشود؟ از امو مردمای شجاع، از امو جوانای شجاع! ازو میشود. ازو میشود.»
او حکم سیلی زدن به روی طرف را در حالی صادر میکند که هیچ فرد مسوول یا نهاد رسمی تا هنوز ثابت نساخته است که نهاد مورد نظر او یا محقق اثر مرتکب جرمی شده باشد. لحن کلام در اینجا بیش از حد معمول تندتر شده و آدمهای مورد او نظر به القابی چون مبتذل، رسوا و خودفروخته خطاب میشوند. در حالی که برعکس، سخنران با انگیزه دادن به مردم و استفاده از احساسات تحریکشدۀ آنها میخواهد حس انزجار، نفرت و خشونت شنوندگان را نسبت به کسانی که مخالف رای خویش میپندارد، سمتوسو دهد.
پس از این مولوی سلام عابد به عنوان نمایندۀ خودخواندۀ دین یا شاید دولت با تحکم هرچه بیشتر به تهدید مخالفانش روی آورده میگوید: «اِی مردمی که گستاخ استن، به چپات نیاز دارند. قسم به خداست که یک دانه چپات بزنیش دگه میفامن گپ چه است.» این به طور دقیق نشاندهندۀ امکان بالقوۀ همان وضعیست که فرخنده را در محضر عام به سلاخی کشید.
درست است که سلام عابد و پیروانش در همان حال، امکان ضرب و شتم فرد مورد نظر برایشان فراهم نبود. هرگاه چنین امکانی فراهم شود احتمال آنکه رویداد فرخندهکشی چندین و چندبار تکرار شود، بعید نخواهد بود.
«هر قدر که به اینا فرصت بتی خیالش میآیه که (خنده) کدام گپی نیست. نه، ما از ارزش خود دفاع میکنیم، از جهاد خود حمایت میکنیم، از قربانی خود حمایت میکنیم، از آمدن یک حکومت مسلط، مرکزی، اسلامی حمایت میکنیم.» این در حالیست که حکومت کنونی با تمام نابسامانیهایش، در میان تمام کشورهای اسلامی یکی از سه جمهوریهای اسلامی بوده و تحقیق مورد نظر او نیز هرگز در تقابل با ارزشها و قربانیهای مردم افغانستان نبوده است.
جای تعحب این است که آقای عابد پس این همه آشفتهگویی، توهین و تهدیدی که به نشانی مخالفان فکریاش داشت، به یک بارگی پیشنهاد به مذاکره و گفتگو میدهد: «…آماده مذاکرات و تفاهم با هر انسانی استیم که نقد را در دین ما و ده تراث ما داره. مه آماده استم هرکس، هرکس می-خواهد در اسلام عزیز ما صحبتی داشته باشد لایف کتیش صحبت میکنم. پت هم نی، کتیش میشینم دین را کتی مه به بحث بگیره، عقیده خوده به مه بگویه. اگر گپ، اگر ای رقم آزادی میخایه مه خو آمادستم ده امی مسجد کتیش آماده استم. ده امی مسجد.»
درک این تناقضگویی برای مخاطبان دشوار است؛ زیرا کسی که تا این جا مخالف فکریاش را از گزند هیچ توهین و تحقیری در امان نگذاشته و تهدید به ضرب و شتم میکرد، چگونه به یکبارگی و بدون هیچ دلیلی، در گفتارش تغییر آورد؟ معلوم است که مذاکره در چنین اوضاع و احوالی و با چنین لحنی کار عبث و ناممکن خواهد بود. اما سلام عابد برای نرم جلوه دادن موقفگیری تندوتیزش نزد مخاطبان، ناگزیر میشود پیشنهاد تفاهم و مذاکره را به مثابۀ ترفند و تکنیک به کار برد تا خودش را انسانی با تسامح و مدارا نشان بدهد.
در پیشنهاد بعدی آشکار میشود که دین از نظر آقای عابد به باور و عقیده به مقدسات و امور ویژه محدود نشده؛ بل به عنوان یک بستۀ ایدیالوژیک به هر پرسشی در هر زمینه پاسخ دارد. «پس بیایین بحث بکنیم از نظر تئوری، از نظر اقتصاد، از نظر سیاست، از نظر حکومتداری. از هر بحثی که دارن شما هم بوده باشین [اشاره به شنوندگانش] اینام بیاین چوکی رم برش میمانم عزت شم میکنم.»
این در حالیست که چالش او برای زمینگیر کردن مخالفانش در عرصههای گوناگون، دونکیشوتوار فقط یک قهرمان دارد و آن هم کسی نیست جز خودش. برخی از نظریهپردازان سیاسی شهیر جهان اسلام بر این باورند که در جهان اسلام از همان آغاز تفکیک و تمایز میان امور عقیدتی و امور سیاسی وجود داشت. برای اثبات مدعایشان نیز بر نبود هیچ نوع نظام سیاسی در نصوص دینی اتکا میکنند.
«تاملاتی در باب پروژۀ فکری سید قطب» مقالهیی از صلاحالدین الجورشی یکی از پژوهشگران جهان اسلام است. این مقاله توسط مهران موحد به فارسی برگردان شده است. آقای الجورشی در بخشی از مقاله با انتقاد از اسلامگرایان تندرو مینویسد: «از نظر اسلامگرایان تندرو، هر کوشش تیوریک یا عملی برای تفاوتگذاری میان عقیده و شریعت تلاشی در جهت نابودی اسلام و اعلان جنگ تمامعیار بر ضد آن است. از نظر اینان، به جای اینکه عقیده معیاری باشد برای سنجش ایمان -چه در سطح فردی و چه در سطح گروهی- تطبیق و اجرای احکام ذکرشده در نصوص قرآن کریم و سنت نبوی در ذیل تعریف عقیده جا داده میشود و بدین گونه معادله معکوس میشود. به این معنی که تطبیق احکام به مثابۀ شرط مقدم بر عقیده و نشانۀ عقیدهمند بودن به حساب آورده میشود.
در حال حاضر برخی از این احکام اجرا نمیشود و از نظامهای حقوقی اکثریت کشورهای اسلامی حذف شده و به جای آن، قوانین دیگری بر اساس اجتهادها یا برمبنای عاریتگیری از قوانین دیگر کشورها جایگزین شده و یا بر اثر جهانی شدن کلاً قانونهای رایج جهانی در معرض اجرا گذاشته شده است. از نظر سید قطب، همۀ این اتفاقات به معنای انکار اسلام و سرکشی در برابر فرمانهای خدا و شریک قایل شدن به او و نشانۀ بحران دورنی امت اسلامی و مصداق لگدمال کردن هویت تاریخی و فرهنگی مسلمانان است. (موحد، ۱۳۹۹، ۱۸۰)
به باور برخی از نظریهپردازان جهان اسلام، تمایزگذاری میان دین و علوم طبیعی مانند تمایزگذاری میان سکولاریزم و علوم طبیعی است. یعنی ادیان و برخی دیگر ایدیالوژیها مانند اومانیزم با علوم طبیعی نهتنها سر ستیز ندارند؛ بل هرکدام با حفظ احترام به ساحت جداگانۀ آن، رشتههای گوناگون آن را به رسمیت شناختهاند.
غنوشی سیاستمدار و اسلامگرای تونسی در رسالهیی زیر عنوان «اسلام و سکولاریزم» – ترجمه شده توسط مهران موحد- چنین مینویسد: «اگر سکولاریزم را به معنای تحقیق و تفحص آزادانه و رها از قید و بند برای یافتن حقیقت با استفاده از خرد خدادادی، تحقیق و بررسی و با پایبندی کامل به مبانی و قواعد تحقیق علمی بدانیم، در آن صورت اسلام هیچ ضدیتی با آن ندارد. مشروط بر این که انسانیت انسان را احترام بگذارد و آن را به باد فراموشی نسپارد.
این برداشت از سکولاریزم مترادف است با ملاک و معیار قرار دادن عقل و آزمایش و تجربه در گشودن گره مشکلات عملی جامعه. با این حساب، اسلام هیچ ضدیتی با این گونه سکولاریزم ندارد.» (موحد، ۱۳۹۹، ۲۵۵).
هرچند آزادی علوم تجربی نه مطابق به سکولاریزم؛ بل موازی به آن بوده و هردو اجزایی از بستۀ بزرگتری به نام لیبرالیزماند. با این حال، هرگاه سکولایزم یا اسلام سیاسی برای محدودیت یا انحصار علوم تجربه متوصل شده و خود را به عنوان یک اندیشه و منظومۀ فکری کامل عرضه کنند، از حالت حداقلی خود بیرون آمده و به عنوان بستههای سیاسی تمامیتخواه راه خود را به جلو باز میکند.
نمونهیی از این گونه فکر تمامیتخواه را در ادامۀ صحبتهای آقای عابد میتوان شاهد بود: «نام شم بگذار ما محققین استیم، در حالی که محققه از پیشش پرسان بکن که مسلمان استی یا کافر؟ میگه مسلمان استم. باور به خدا بکن اگه ده نماز ازش پرسان بکنی فرض و واجب شه تفاوت آورده نمیتانه. چه رقم تحقیق میکنی؟ از کجا ای تحقیقه یاد گرفتی؟»
میتوان فهمید، منظور از این پرسشها چیزی مگر تفتیش عقاید نیست. دستکم اکنون قابل فهم میشود که دلیل اصلی توجه کمتر منتقدان به اظهارات همیشگی تندروانۀ پیشوایان دینی این است که خود منتقد نیز نهتنها مورد تفتیش عقاید واقع خواهد شد؛ بل مورد تهدید نیز قرار خواهد گرفت.
تناقضگویی در گفتار مولوی سلام عابد تا آخر سخنرانی ادامه پیدا میکند و در بخش آخر سخنرانی، بار دیگر مرزهای گفتگو و پرخاش نزد او درهم شده، چنین میگوید: «ایجه بحث بکنن چقه خوب است. در تلویزیون بحث میکنید بسمالله، ولی افترا کردن، توهین کردن و زدن امت اسلامی و اسلام و ارزشای ما ره به کسی اجازه نمیتم. بعد از او به ای مردم گفتم همی چپات زیرا ایا خو به ای چیز باور ندارند. چپات بهترین چیزی است که ده رخشان حواله شود. تا به جای خود بنشینند.»
اینجا یکبار دیگر لازم میشود یادآور شوم که هیچ توهینی در تحقیق مورد نظر آقای عابد نسبت به اسلام و ارزشهای اسلامی وجود ندارد. تصور نادرست توهین به ارزشهای اسلامی از آنجا به آقای عابد دست داده که او زحمت خواندن اثر را نکشیده، خودش را مُلزم به سخنرانی دانسته است. در نهایت، پیشنهاد به بحث نیز از سوی آقای سلام عابد دوباره به مسیر پیشیناش -که همانا سیلی زدن و شمشیرکشی باشد- میافتد.
پیامد تهدید مخالفان فکری، ترغیب به خشونت و خشونتورزی لفظی، سبب فراهمسازی بستر خشونتپرور در فضای اجتماعی شده و در نهایت منجر به رشد بیشتر افراطگرایی در میان لایههای گوناگون اجتماعی خواهد شد. هرچه میزان خشونتورزی بیشتر شود، امکان شکلگیری مذاکره و گفتگو به عوض نزاع کمتر خواهد شد. بدین ترتیب محافظهکاری، واپسگرایی و درجازدگی در جامعه استمرار خواهد یافت.
بینادگرایان دینی بیشتر به این سبب نقد به ساحت اندیشهها و رفتارشان را برنمیتابند، تا بتوانند با استفاده از سنتهای حاکم جامعه موقعیت برتر-شان را در نظام سیاسی و اجتماعی حاکم حفظ کنند.
برای برخی از پیشوایان دینی هچ فرقی نمیکند که پیامد مستقیم یا غیرمستقیم فعالیتهایشان سبب سلاخی و پارچه پارچه شدن آدمها در روی خیابانها شود؛ زیرا آنها از سهولتهای رفاهی زیادی برخوردارند که حاضر نیستند با هیچ قیمتی آنها را از دست بدهند.
این در حالیست که دکتور احمد الریسونی، رییس اتحادیۀ علمای مسلمانان در مقالۀ «رهبران سیاسی، ملتها و آیندۀ اسلام» با انتقاد از واپسگرایی و عقبماندگی جوامع اسلامی استدلال میکند: «وجوب برپاسازی حکومت از قبیل وجوب وسایل است نه مقاصد.» (موحد، ۱۳۹۹، ۲۸۰). از این نظر میتوان چنین استنباط کرد که اگر نهادها و امتیازات حکومتی در خدمت ایدیالوژی یا جریان خاصی چون اسلام سیاسی نباشد؛ امکان توسعه و پیشرفت برای همۀ اقشار اجتماعی فراهم باشد؛ حضور اندیشهها و افکار متضاد در زیر چتر هرگونه نظامی که در جامعه حاکم باشد، نه آسیب بلکه موهبتی خواهد بود.
«هرگاه مسایلی که تحقق آنها وابسته به حکومت اسلامی به شمار میرود، بدون حکومت اسلامی هم امکان تحقق آنها وجود داشته باشد، وسیله -حکومت اسلامی باشد- از اعتبار ساقط میشود و اهمیتش را از دست میدهد.» (موحد، ۱۳۹۹، ۲۹۰).
با این حال سالهاست که نهادهای دولتی با نهادهای دینی بنا بر عوامل فروان تاریخی-اجتماعی-فرهنگی که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست، تبانی و سازگاری دارند.
از همین رو روایت دینی مدام بخشی از روایت حاکم بوده است. بنابراین ملاامامان، مبلغان مذهبی، خطیبان و دیگر اقشار مذهبی از لحاظ سیاسی مصونیت بسیار بیشتری از دیگر لایههای اجتماعی دارند. با این حال در میان پیشوایان دینی نمونههای اندکی بودهاند که پس از اثبات همکاریشان با گروههای تبهکار و دهشتافگن محاکمه شده یا به زندان رفتهاند.
در نتیجه مطابق نظر هراری میتوان چنین استنباط کرد که داستانها و خیالبافیهای بشر در طول تاریخ برای انسجام و نظم آنها نقش مهم و ارزنده داشته و هر دوره، یک داستان حاکم را در خود پرورده است. بسیاری از کلان روایتهای بشری داستانهای خیالی استند که در زمانۀ خاصی حاکم بودهاند.
بخشی از داستان حاکم امروزی ما کلان روایت اسلام سیاسی است. هم حاکمیت اسلام سیاسی در دولت و هم ذهنیت بستۀ جامعه سبب شده تا زمینه برای شماری از استفادهجویان برای بهرهبرداری از نشانی دین و باور دینی فراهم شود. اما آنچه بیرون از این محاسبه میماند، ارزش معنوی انسانهاست. این ارزشها ربط زیادی به نوع حکومتها در طول تاریخ نداشته؛ بل بیشتر باورها و گرایشات فردی استند.
این درست است که ایجاد و برقراری نظم امر مهم و حیاتی برای تمام جوامع بشری است، اما مهم تر از آن قوانین و شیوههای اعمال و اجرای قوانینیست که نظم بر بنیاد آنها شکل میگیرد. «شبکههای همکاری انسانی به طور معمول خود را با معیارهای ابداعی خودشان میسنجند و تعجبی ندارد که اغلب به خود نمرۀ بالایی هم میدهند. بهویژه شبکههای انسانی پا گرفته زیر لوای موجودات خیالی، نظیر خدایان و ملتها و شرکتها که دربارۀ موفقیتشان از منظر همان موجود خیالی به قضاوت مینشینند.
هر دینی، هنگامی موفق است که دستورهای الهی را موبهمو اجرا کند؛ هر ملت زمانی افتخار میآفریند که منافع ملی را بهپیش برد و هر شرکتی وقتی رونق مییابد که پول زیادی به دست آورد.» (هراری، ۱۳۹۷، ۲۱۰)
موجودات خیالی مورد نظر هراری که مبنای نظم اجتماعی دانسته میشوند؛ با توجه به این که از منظر خویش خود را میبینند، بیعیب و نقص به نظر میرسند. این امر در نخست سبب ایجاد انگیزۀ کمالپنداری نزد افراد شبکه مورد نظر شده و به تعقیب آن نهتنها از نقد پذیری سر باز میزنند؛ بل به منتقد درونی خویش و شبکههای غیر از خویش با پرخاشگری و خشونت پاسخ میدهند.
برای چنین شبکههای انسانی موفقیت برابر است با سودمندی. آنها به عوض این که آزادی کیفی افراد را در نظر داشته باشند، بیشتر به میزان سلطهپذیری تودهها و افزایش کمیت طرفدارانشان توجه میکنند. اینکه پیروان و طرفداران شبکهها و نظامهای خیالی -در این مورد خاص، جریانهای مذهبی- چقدر دچار رنج و عذاب میشوند، برای پیشوایانشان اهمیت چندانی ندارد.
«بنابراین هنگام بررسی تاریخ هر شبکۀ انسانی، بهتر است گاهی درنگ کنیم و از منظر چیزی واقعی به امور بنگریم. بدانیم چیزی واقعی است یا نه؟ ساده است. کافی است دربارهاش از خود بپرسیم: آیا متحمل رنج و عذاب میشود؟» (هراری، ۱۳۹۷، ۲۱۰)
منابع:
۱- عابد، سلام. (۱۳۹۹). سخنرانی در واکنش به نشر تحقیق «آموزش و سیاست؛ ریشهیابی رادیکالیسم دینی در نصاب معارف افغانستان». برگرفته از: فیسبوک
۲-هراری، یووال نوح. (۱۳۹۷). انسان خداگونه. ترجمۀ زهرا عالمی. چاپ چهارم، تهران: فرهنگ نشر نو؛
۳-موحد، مهران. (۱۳۹۹). کاوشی انتقادی در باب اسلام سیاسی. کابل: انتشارات سعید و انتشارات کابلستان.
۴-پایگاه اطلاعرسانی حوزه. (۱۳۹۷، ۶، ۱). پیام امر به معروف و نهی از منکر.