زنان افغان و صلح
عادله زمانی
جنگ هیولایی است که در اکثر موارد قدرت گزینش قربانیان را ندارد. وقتی آتش جنگ به خرمن سرزمینی زده میشود، تر و خشک را با هم میسوزاند.
جنگ افغانستان هرگز جنگ عادی نبود. جنگ میتوانست مبارزۀ یک سرزمین در سرحدات با یک دشمن متجاوز خارجی باشد اما در افغانستان دشمن به خانههای مردم رسوخ کرده و وارد عمیقترین لایههای زندگی فردی شده و مردم در نقاط مختلف کشور از حضور جنگ در ابعاد شخصی زندگیشان رنج میبرند.
اگر از من سوال شود جنگ چگونه میتواند سرحدات را پشت سر بگذارد و به درون خانهها نفوذ کند به شما خواهم گفت که به آسانی!!
اگر افغانستان ۴۰سال گذشته کشوری بود که مقصد سفر توریستهای جهانگرد اروپایی بود و امروز مردم خودش به راحتی و در امنیت نمیتوانند از شهری به شهر دیگر سفر کنند، یعنی جنگ سرحدات را پشت سر گذاشته است.
اگر ما نیمقرن پیش دختران تحصیلکرده داشتیم که برای ادامۀ تحصیلات تکمیلی خود با بورسیههای دولتی به خارج از کشور سفر میکردند، ولی امروز نیمی از دختران از تحصیلات ابتدایی محروم هستند، یعنی جنگ به خانهها نفوذ کرده است. اگر ما میلیونها مهاجر داریم که خانه و کاشانهیی ندارند، یعنی جنگ خانههای مردم را هدف گرفته است.
اما جنگ خانه به خانهیی که توانسته بسیاری از اجزای عادی زندگی مردم را تغییر دهد در زندگی زنان بیش از هرکس دیگر اثر گذاشته است.
زنان در طول تاریخ جنگها همواره جزو آسیبپذیرترین اقشار اجتماعی بودهاند که این جنبش زنان به چشم غنیمتهای جنگی نگاه میکردند. طرفهای جنگ در طول تاریخ آسیب زدن به زنان طرف مقابل را راهی برای نشان دادن برتری جنگی خود میدانستند. بسیاری از زنان پشتیبانهای خود مثل پدر، برادر، یا همسر را در جنگها از دست دادهاند.
حس مادرانۀ زنان در حین از دست دادن فرزندانشان در آشوب جنگ بسیار آسیب دیده. خلاصۀ کلام اینکه جنگ آنچنان بر دامن آنها داغ نهاده که شاید هیچکس به قدر آنان طعم جنگ را نچشیده باشند. پس به همانگونه که جنگ زندگی زنان را عوض میکند صلح میتواند بیشترین اثر را بر روند حیات آنان بر جای بگذارد.
صلح واژۀ بسیار زیبایی است. با فکر کردن به آن آرامش به جان آدمی راه پیدا میکند، اما بهای آن و به دست آوردنش به آسانی و به راحتی نامش نیست. میدانیم که صلح معنای بزرگی دارد اما سوال اینجاست که صلح چه تاثیری بر زندگی زنان خواهد گذاشت؟
با آمدن صلح فرصتهای زیادی برای زنان ایجاد خواهد شد. من از فرصت کار، درس خواندن و یا حتی سفر و خیلی از حقوق انسانی حرف نمیزنم؛ بل از حقوق اولیۀ زندگی و زنده ماندن حرف میزنم.
صلح راه تطبیق قانون را در درازمدت فراهم میسازد، چیزی که در طول دو دهۀ گذشته کم و بیش با نبود و یا ضعیف بودنش به علت جنگ روبرو بودیم.
زنان بسیاری در مناطق سنتی کشور از حقوق اولیۀ زندگی محروم هستند. در نبود قوانین اجرایی حمایتکننده و فعالیت سازمانهای حامی به دلیل کمبود امنیت در مناطقشان کسی به کمک آنها نمیشتابد.
صلح به احتمال قوی راه رسیدن به آن را هموارتر خواهد کرد.
حقوق انسانی و اولیهیی مثل جلوگیری از ازدواجهای اجباری، ازدواج زیر سن قانونی، ازدواج در برابر خونبها و بسیاری از موارد نقض حقوق اولیۀ انسانی برای دخترانی که میتوانند در درازمدت به دلیل ورود صلح و تغییر فرهنگهای نادرست به نفع دختران و زنان جوان تغییر کند.
بعد از احقاق حقوق اولیۀ انسانی صلح میتواند باز هم در نقش ناجی برای زنان به میدان بیاید. میتواند زمینۀ تحصیل را برای دختران بیشتری فراهم کند. شاید بعد از این صلح کسانی که مکاتب دخترانه را طی این سالها آتش میزدند به خانه برگردند و دست از آن کار بکشند.
امنیت حاصل از صلح به آن دسته از افرادی که از دل در گرو تغییر شرایط دارند فرصت ساختن مکاتب در مناطق دورافتاده را میدهد تا دختران بتوانند دوباره به صنوف درسی برگردند.
صلح قادر است سطح سواد در جامعه را بالا ببرد. شاید این یک قانون نانوشته باشد اما حقیقتی است که میگوید زندگی زنان در جوامعی که مردانش سواد بالاتری دارند، کتاب میخوانند و مشکلاتشان را با حرفزدن و نه با تفنگ حل میکنند آسانتر است.
صلح از هرجهت میتواند تحفۀ گرانبهایی برای زنان باشد.
با احترام به تمام زنانی که تلاش کرده بودند و تلاش میکنند به نمایندگی از مابقی زنان افغان صدای خود را به گوش مراجع بالاتر برسانند و در این برهۀ حساس تاریخی نام زنان را چنان مطرح کنند که آنها از یاد برده نشوند خصوصا در شرایطی که در تیم حریف حتی یک نمایندۀ زن وجود ندارد، اما باید دانست که زنان افغانستان هرگز یک شکل نبودند.
درد آنها مشترک است. درد از دستدادن بزرگترین دردست که تقریبا تمام زنان در افغانستان از کم تا زیاد یک بار آن را تجربه کردند.
از دست دادن عمر و جوانی، زیبایی، خانه و همسر و فرزند و الی آخر…
اما با وجود یکسان بودن درد درمان برای تمام زنان یکسان نبوده و نیست. راه التیام دردهای چهل سالۀ جامعۀ زنان در افغانستان راه بسیار طولانی و پرفراز و نشیبی است. درد زن شهری و زن روستایی را نمیتوان به یک شکل تیمار نمود.
با وجود تمام این چالشها با وجود تمام این سختیها که امروز دامنگیر زنهاست چالشهایی که دیگر در خیلی از مناطق جهان وجود ندارد. با این وجود باز هم حضور زنان در تیم مذاکرهکننده غنیمت است. سخن از جزییات و این نیست که چه زنی نماینده باشد، سخن از حضور یک زن همراه دفتری از این داعیههای حق زنان در این راه است.
صلح اگر بیاید ودیعۀ جمعی برای تمام مردم است. نمیتوان آن را مختص به یک طبقه از اجتماع دانست. نمیتوان آن را به نفع یک قشر دانست. نمیتوان آن را هدیهیی به یک دستۀ خاص از آدمها دانست.
ما میدانیم که صلح میتواند به همۀ ما آنچه را بازگرداند هرگز تجربه نکردهایم.
صلح رنگ جنسیتی ندارد، اما اگر کمی بیشتر فکر کنیم صلح زنانه میتواند بسیار تاثیرگذارتر باشد.
زنان اگر با خود و با جامعه و جامعه اگر با زنان در صلح باشند، میتوان به حل بسیاری از چالشها امیدوار بود و با نگاهی روشنتر به فردا نگریست.