راه بیسرانجام صلح!
هادی میران؛ کارشناس ارشد آسیبشناسی اجتماعی
ختم منازعه چهلساله افغانستان و استقرار صلح و امنیت در این کشور، هنوز هم به راه بیسرانجامی میماند که بهرغم تلاشهای یک سال اخیر ایالات متحده امریکا برای نیل به این هدف، چشمانداز روشن و امیدوارکنندهیی به وجود نیامده است.
هرچند تلاشهای بیثمر پیدا و پنهان برای ختم این منازعه از سالها پیش آغاز شده بود؛ اما در یک سال اخیر، دستکم یازده دور مذاکرات رسمی میان زلمی خلیلزاد، فرستاده ایالات متحده امریکا برای صلح افغانستان و هیئت سیاسی طالبان در قطر صورت گرفته است تا ظاهراً به این جنگ ویرانگر نقطه پایان گذاشته شود.
هرچند در ماههای پسین از توافقی احتمالی بر سر آتشبس و آغاز مذاکرات بینالافغانی میان جانب ایالات متحده و هیئت طالبان سخن رفته است؛ اما از آخرین اظهارات آقای خلیلزاد – در سفر اخیرش در کابل – چنین استنباط میشود که هنوز هم پروسه صلح در گرو کشوقوسهای بسیار است و موفقیت آن به این زودیها محتمل به نظر نمیرسد.
ختم جنگ و استقرار صلح در افغانستان امری ناممکن و فراتر از توان بشر نیست؛ ولی در وضعیت کنونی این امر تحت تأثیر عوامل و دلایل مختلف به امری غیرمحتمل تبدیل شده است؛ به صورتی که هر آتشبس آغاز یک نبرد دیگر و هر گفتگو، تقویتکننده مواضع جنگی تعبیر میشود.
این دلایل و عوامل از دو بستر متفاوت داخلی و خارجی تغذیه میشود که در بُعد داخلی، جهالت و فروپاشیدگی مردم و منفعتگرایی شخصی رهبران و جریانهای سیاسی افغانستان و در بُعد خارجی طمعهای استراتیژیک اسلامآباد سبب شده است چرخه آدمخوار جنگ در افغانستان، از توقف بازنماند.
اسلامآباد درگیر منازعه سنگین روانی با دهلی بر سر ادعای مالکیت کشمیر است. در صورت درگیر شدن اسلامآباد و دهلی به جنگی تمامعیار، دهلی دست بالاتر دارد و این جنگ میتواند به نابودی پاکستان منجر شود؛ اما اسلامآباد برای مقابله با این تهدید از جریانهای رادیکال اسلامی بهعنوان سپری دفاعی استفاده میکند و این استراتیژی امنیتی پاکستان قابل بازتعریف نیست مگر معضل کشمیر میان دهلی و اسلامآباد بهصورت بینادی حلوفصل شود.
از سوی دیگر فقدان فهم استراتیژیک و سواد سیاسی در افغانستان و حضور هزاران طالب دینی افغان در پاکستان، سبب شده است احساسات و عواطف مذهبی و دینی جمع کثیری از مردم این کشور، مورد سوءاستفاده اسلامآباد قرار گیرد و از آن بهعنوان ابزار محافظت در برابر تهدید دهلی سود برده شود. این واقعیت از نخستین روزهای آغاز جهاد در افغانستان، بخش جداییناپذیر استراتیژی امنیتی اسلامآباد قرار گرفت که بهرغم فرازوفرود فراوان در عمر چهلساله منازعه افغانستان، همچنان پابرجا باقی مانده است؛ همانگونه که مجاهدین در بستر همین استراتیژی به بالندگی رسیدند، طالبان نیز در بستر این استراتیژی تولید و بازتولید میشوند و با ادامه این استراتیژی استقرار صلح پایدار در افغانستان و تأمین ثبات روانی و تضمین فرایند توسعه در این کشور امکانپذیر نمینماید.
از جانب دیگر فراموش نکنیم که اسلامآباد بازیگر قهار در تعاملات سیاسی منطقه است و به دلیل استفاده از تجارب و مشورتهای استخباراتی بریتانیا، بهسادگی میتواند سیاستهای ایالات متحده را در منطقه به چالش کشیده و به امتیازات قابلتوجه دست یابد.
رخدادهای دو دهه پسین نشان داده است که اسلامآباد بهرغم حمایت بیدریغ از طالبان، در کشتن نیروهای ائتلاف بینالمللی در افغانستان سهم داشته و همچنین بهعنوان شریک سیاست ایالات متحده امریکا در منطقه مبالغ هنگفتی را از واشنگتن دریافت کرده است. اسلامآباد در یک سال پسین بهخوبی توانست برای طالبان مشروعیت بینالمللی فراهم کرده و اتهام تکحمایتی را از پیشانی این گروه پاک کند.
فراتر از این، اسلامآباد بر روان بسیاری از رهبران و جریانهای جهادی نفوذ دارد و روحیه و تمنیات روحی و روانی آنان را بهتر از خودشان میشناسد و به همین دلیل بهسادگی میتواند خواستههای خود را از آدرس و زبان آنان بیان کرده و از شکلگیری اجماعی نیرومند و یکدست برای دستیابی به صلح پایدار در افغانستان، جلوگیری کند.
ختم جنگ و استقرار صلح در افغانستان پروسهیی بهشدت پیچیده و درعینحال طولانی است و موفقیت آن در گرو خردورزی مردم افغانستان و اعمال فشار بر اسلامآباد دانسته میشود. «آیا چنین چیزی امکانپذیر خواهد بود؟» پرسشی است که در آیندههای نزدیک به آن پاسخ امیدوارکنندهیی داده نخواهد شد.
با سلام و عرض ادب :
می گویند: خواستن توانستن است به شرطی که اندکی اراده همراه باشد. حال تغییر وضعیت موجود به وضعیت مطلوب کار سختی نیست، ولی خواستی وجود نه دارد ،اگر خواستی وجود دارد، اراده یی وجود نه دارد. و مسؤلان بی مسئولیت کشور ما متعهدانه و صادقانه با قضایا برخورد نه می کند. برخورد شان عوامفریبانه و فریبکارانه است. ورنه اعمار صلح کار دشواری نیست. مداخلات بیرونی از یک طرف و ستون پنجمی ها و عوامل مزدور داخلی یا پادو های بیگانگان از طرف دیگر کار را دشوار کرده است. سیاست های منفعلانه ارگ امید را از مردم گرفته است. و نگارنده درین مقاله به ابعاد مختلف سیاست پاکستان پرداخته است و متأسفانه که در افغانستان تدابیری برای بیرون رفت وجود نه دارد. ارگ سالاران بیش از آن که برای بیرون رفت کشور از بحران فکر کنند، به فکر تداوم قدرت و نظام منحط قبیلوی خویش اند.