ضرورت و اهمیت رواداری اجتماعی
*عبدالبصیر صابر
همۀ اندیشمندان و افراد نوعدوست همواره بهدنبال بهوجود آوردن شرایطی برای ایجاد چنان بصیرت و بینش صحیح در خود و طرف مقابل بودهاند که بتوانند به جای ایجاد تقابل، نزاع و جنگ، فرهنگ تحمل و احترام به آرا و عقاید همدیگر را رایج سازند.
تحمل اجتماعی هم از لحاظ مفهومیو هم از لحاظ تاریخی، تحولاتی را پشت سر گذاشته است.
پیامبر اسلام بهخاطر اینکه در دوره حیات و زمان ماموریتش، بزرگترین دعوتکننده بهسوی حق بود؛ بیشترین مخالف را هم داشت تا آنجا که از جانب خداوند به رحمتی برای عالمیان لقب یافت.
تحمل اجتماعی در طول تاریخ با واژگانی چون رفق، مدارا، تساهل، تسامح ،آزادی عقیده، مورد استفاده قرار گرفته است.
دراین مقاله، تحمل اجتماعی در اسلام مورد بررسی قرار میگیرد.
میخواهم به این سوال بپردازم که آیا اسلام میتواند با فضیلت تحمل اجتماعی بر مبنای احترام متقابل سازگار باشد؟ و از این رهگذر اختلافنظر همۀ شهروندان را به رسمیت بشناسد؟
همچنان میخواهم موشکافی کنم که عدم تحمل اجتماعی سبب بروز کدام چالشها در جامعه میگردد و پیامدهای منفی آن برای جامعه چیست؟
نخست ضرورت و اهمیت تحمل اجتماعی از دیدگاه اسلام را در جامعه به اختصار بررسی خواهم کرد، سپس عوامل تحملناپذیری اجتماعی بررسی میشود و در آخر هم، تاثیرات منفی تحملناپذیری را بررسی خواهیم کرد.
ضرورت و اهمیت تحمل اجتماعی در جامعه
ضرورت و اهمیت تحمل اجتماعی اسلام در جامعه را میتوان در دو سطح فردی و جمعی مورد بررسی قرار داد.
در سطح فردی، اگر مبنای گزینش دین را اختیار و عقل فرد بدانیم، به نظر میرسد که دیگر نمیتوانیم پس از پذیرش دین آنچه را که مبنای دینباوری بوده را نفی و انکار کنیم.
علاوه بر آن، ما مسلمانانی که مشتاقیم دیگران نیز به اسلام بگروند، لاجرم باید در تحقق شرایطی بکوشیم که در آن اختیار آدمی و بهرهگیری از عقل مستقل امکانپذیر باشد. در شرایطی که انسانها نمیتوانند عقل خود را آزادانه به کار برند، یعنی حقّ اختیار و انتخاب آزاد ایشان سلب شده، اسلام آوردن به معنای واقعی و تحقیقی آن امکانپذیر نخواهد بود.
به این اعتبار است که مسلمان معتقد باید عقل را که ضامن انتخاب مختارانه انسان است به رسمیت بشناسد و در مقام یک شهروند مسوول از قوانین و پالیسیهای حمایت کند که نهایتا حق انتخاب و امکان استفاده و شکوفایی عقل را در امور مدنی برای همه شهروندان امکانپذیر سازد.
در سطح جمعی هم مسلمانان میتوانند و باید «حق ناحق بودن» را به رسمیت بشناسند.
برسمیت شناختن «حق ناحق بودن» در سطح سیاسی و اجتماعی را میتوان بر مبنای سه اصل اساسی که در فقه و کلام سنتی اسلامی ریشه دارد، موجه دانست.
رکن اول؛ عرصۀ عمومی «ملک مشاع» تمام شهروندان یک جامعه است و از این حیث هیچ شهروندی بر دیگری برتری و مزیت ویژه ندارد.
رکن دوم؛ «الناس مسلطون علی اموالهم»: هر انسانی حق هرگونه تصرف و حاکمیت در اموال خود را دارا میباشد.
از آنجا که تمام شهروندان در آن ملک مشاع سهم برابر دارند، در مقام مدیریت آن نیز برابرند و هیچ فردی از این حیث بر فرد دیگر برتری ندارد.
بنابراین، تمام مالکان در مقام تدبیر و تنظیم امور آن ملک از حق مشارکت موثر و برابر برخوردارند.
رکن سوم اصل عدالت است. مالکان ملک مشاع برای تنظیم و تدبیر امور باید شیوهیی عادلانه بیابند که حق تمام شرکای این ملک را محترم بدارد.
به بیان دیگر، قوانین الزامآور و سیاستهای تنظیمکننده در صورتی عادلانه است که علیالاصول برای تمام مالکان پذیرفتنی باشد.
اصل عدالت اقتضا میکند که قوانین عرصۀ عمومی بر مبنای اصول و ارزشهایی تنظیم نشود که فقط برای یک گروه خاص در آن جامعه پذیرفتنی و معتبر است.
همزیستی مسالمتآمیز بر مبنای اصل عدالت تنها با به رسمیت شناختن «دیگری» امکانپذیر میشود، ولو آنکه عقاید آن دیگری از منظر من «ناحق» باشد.
در جامعهیی که بر مبنای اصل عدالت بنا شده باشد، صاحبان عقاید و ادیان گوناگون میتوانند بر مبنای احترام متقابل با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند.
عوامل تحملناپذیری اجتماعی در جامعه
تاریخ اسلام شاهد تحمل اختلاف نظر، مراعات ادب اختلاف، تحمل آزادی بیان و حرام دانستن هر نوع تبعیض است و این مرجع و سندی است که در حمایت بحث مطرح شده است.
تعدد مذاهب و فرق محصول تاثیرگذاری و ورود نظریات و ایدههای دیگر باورها و تمدنها و همچنان اثرپذیری علم و فرهنگ به خصوص مدنیت و فرهنگ یونان، به همین گونه فراگیری علوم و فنون از دیگر کشورها و ایجاد اولین موج جهانی شدن اقتصادی، فرهنگی و ترجمۀ مکاتب فلسفی یونانی به عربی و یا از لاتین به عربی، دانسته میشود.
ولی شرایط ناگوار کنونی دین و فرهنگ مسلمانان، زاده و محصول عواملی است که ریشههای تاریخی دارد و مسلمانان را به این وضعیت کشانیده است! بهجای اینکه دین بتواند فرهنگهای قبیلوی وعقبماندۀ جوامع مسلمان را اسلامی بسازد، دین را قبیلوی و عقب مانده ساخته است!
همچنان فهمهای نادرست از دین توسط بعضی ملاها و مولویهای تنگنظر که دین را ابزار شخصی و سیاسی قرار داده و احزاب و فرقههای افراطی و انحرافی باعث شده تا مسلمانان، خصوصا جوانان، نسبت به دیگران احساس بدبینی پیدا نمایند و تحمل اجتماعی را از دایرۀ دید و عملکردشان دور نگهدارند.
احساس کمی و عجز مسلمانان در مقابل پیشرفت دیگران، چه غرب و چه دیگر ممالک پیشرفته غیر مسلمان، وضعیت انفعالی طرز دید حاکم بر جوامع مذهبی را نشان میدهد که همراه است با خشم و عصبانیت و این وضع، مسلمانان را ضد تمدن و وحشی به تصویر میکشند!
تداوم چنین دیدگاه، امنیت و ثبات جوامع مسلمان را به سوی یک رویاروی و تقابل برگشتناپذیرمیبرد.
دین باوری، خودشناسی و در حد اعلای آن خداشناسی، یک روند فردی و در عین وقت اجتماعی است که نمیشود با کلیشهسازی فرهنگی و سیاسی، دیانت واقعی و زنده را استقرار بخشید!
همچنین امر بالمعروف و نهی عنالمنکر اصولی مهم و بنیادی در اسلام به شمار میرود. اصولاً معروف آن چیزی است که جامعه مسلمانان را از سقوط نجات میدهد. منکر آن چیزی است که جامعه را به نابودی میکشاند، که همانا بیعدالتی، فساد و خشونت میباشند؛ نه ریش تراشیدن، و نه کلاه نپوشیدن و نه بیرون رفتن خانمها بدون محرم و یا شنیدن موسیقی.
هر آیت و حدیث باید در روشنی تمامیت پیام قرآن و سنت پیامبر و همچنان مقاصد علیای شریعت که همانا دفع ضرر و جلب منفعت است، فهمیده شود.
اسلام انسان را جایزالخطا میداند. شرایط ثبوت جرایم را بسیار سخت تعیین نموده، چون مقصد از شریعت نرساندن ضرر و دفع آن از انسان است.
روی این دلیل است که اگر به اندازۀ یک تار موی هم در ثبوت قضایا و شواهد مربوط آن شک و تردید رونما گردد، آن را باطل قرار میدهد و شک را به هر اندازه که باشد، ضد یقین به شمار میرود.
اسلام حرمت به کرامت انسان که زندگی شخصی و حریم خصوصی جزو آن میباشد، اساس دین میداند و این برای جامعۀ افغانستان که مردمان آن با زندگی قبیلوی وارد زندگی شهری شده، بسیار مهم است.
تاثیرات منفی تحملناپذیری اجتماعی
تحملناپذیری اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جوامع اسلامی به حیث مهمترین عامل تمام نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی دانسته میشود و همچنان عامل عقبماندگی اقتصادی و نبود امنیت و ثبات، شمرده شده است.
این درحالیست که اسلام و پیروانش بالای بنیاد و اصولی چون آزادیبیان و قبول نمودن تنوع فرهنگی و مجازبودن اختلافنظر و عدم هر نوع تعصب، تاکید دارد.
در حالیکه قرآن مسلمانان را به موعظه و مجادلۀ حسنه هدایت میکند، مسلمانان به کیبل و کلاشینکوف با مردم برخورد خشونتآمیز مینمایند و بعضی ملا امامان و علمای افراطی بهعنوان گردانندگان مراکز و مراجع قدرت مذهبی، دربارۀ آیات کتاب خداوند و احادیث پیامبر بیباکانه صحبت میکنند و به جای ارایه یک مفهوم زنده و معنوی از متون دین، مفهوم خشک، ذهنی و تحریفشده، به مردم دیکته مینمایند!
تداوم چنین ذهنیت دین را از متن زندگی فعال معنوی بیرون کشیده و فضای دین و مذهب را به ابزار برای نفسی و خودخواهانۀ حاکمان و حکومتهایی که تحت پوشش دین و مذهب بر مردم سوارند، مبدل ساخته است.
قتل، تجاوز جنسی، سرقت و سایر اعمال شوم مانند آن مشمول منکراتند و همۀ ما میدانیم که اکثر اوقات به شکل انفرادی نمیشود در جامعه از آن جلوگیری شود.
بنابراین باید مراجع رسمی و مسوول حراست و تطبیق قانون و حفظ حقوق مدنی و شهروندی، وکلای مدافع و نیروهایی مانند پولیس باید دست به کار شود.
همین گواه این است که جلوگیری از منکر کار دولت و حکومت است نه افراد که به گمان خودشان خود را مفتی و مامور امر و نهی جامعه قلمداد مینمایند؛ چون دخالت افراد به شکل خصوصی اکثر اوقات منجر به تجاوز به حریم شخصی دیگران شده و سبب بروز خشونت میگردد.
پینوشت:
*عبدالبصیر صابر لسانس و ماستری خود را در اصول دین و لسانس در فلسفه از جامعه اسلامی بینالمللی مالیزیا بهدست آورده است. او همچنان، ماستری در تاریخ و فلسفه ساینس از پوهنتون مالایا مالیزیا اخذ نموده است.