نیمنگاهی بر جماعت تبلیغ
عبدالبشیر فکرتبخشی، استاد دانشگاه کابل و دانشجوی دکتورای فلسفۀ اسلامی
قسمت دوم و پایانی
- بیخبری از مقتضیات زمان
پر واضح است که هر زمانی دارای مقتضیات و ضروریات ویژهیی میباشد که عدم توجه به آن، حرکتها را با شکست یا کندروی مواجه میسازد.
ناآگاهی اهل تبلیغ از واقعیّات و دگرگونیهایی که در اثر فاصلهگرفتن از منشأ وحی بهوجود آمده و ملازم بحثی درازدامنه و پژوهشهای تاریخیاست، باعث شده که آنان در عصر خود زندگی نکنند و به معنای دقیقتر، دیرآمدگانی بهشمار آیند که به گذشته تعلق دارند.
آنان در مورد موضوعات مشخصی، چنان باقاطعیت و اطمینان حرف میزنند که انگار عصر طلاییِ خلفای راشدین است و هیچ تحوّلی رخ نداده و آب از آب تکان نخورده است.
اعضای جماعت تبلیغ غالبا قدرت پاسخگویی به پرسشهای عصر حاضر را نداشته و از تحولات تکنالوژیکی، مکاتب فکری-فلسفی، گفتمانهای میان ادیان، مباحث جدید کلامی و حتا علم کلام اسلامی … ناآگاهند.
تردیدی نیست که دعوت به اسلام، مسوولیت هر فرد مسلمان به شمار میآید. با این وجود، ابزارهای دعوت با توجه به شرایط هر عصر و زمانی تغییر میپذیرد و تجدید میشود.
دعوت با ابزارهای سنتی در عصر ارتباطات، کارکرد و برآیند مطلوبی نخواهد داشت و یا دستکم مطلوبیّت برآیند آن ناچیز خواهد بود. معهذا، جماعت تبلیغْ توجهی به تجدید ابزارها و طرق دعوت خویش نداشته و با ابزارهای سنتیِ دعوت به مصاف جهان امروز میشتابد. مثلاً آنان برای سه روز، چهل روز، چهارماه و … رحل سفر میبندند و عازم مکانهای مختلف دنیا با تحمّل مشقات و هزینههای بسیار میشوند که میتوان بدون زحمت سفر نیز – با استفاده از ابزارها و تکنالوژی عصر- در آنجاها به دعوت اسلام پرداخت و بیکمترین زحمتی به نتیجۀ مشابه دست یافت.
- جبرباوری
جماعتِ تبلیغ به لحاظ کلامی، نحلۀ جبرباور یا نزدیک به آن است. آنان مدام از قدرت و حضور مستقیم خداوند در کار جهان سخن میرانند و هدایتیابی را صرفا نتیجۀ ارادۀ خداوند میانگارند تا ارادۀ بشر.
تأکیدِ بیش از حد بر قضا و قدر الهی، مقدر بودنِ روزی، عمر و پارسایی که در آن بایستی عنان اختیار خویش را به زمین نهاد و تسلیمیِ محض پیشه کرد، از ویژگیهای آنان است.
این نگرش فینفسه نگرش خطایی نیست، اما از آنجا که اختیار آدمی را -علیرغم آنکه شماری از آیات و روایات بر آن اشاره دارد و زندگی پیامبراکرم اسلام نیز مویّدِ آن است- نادیده میگیرد، قابل تأمل است.
نفی اختیار به یک معنا، فلسفۀ وجودی جماعت تبلیغ را برهم میزند و این نکتهیی است که از آن پیوسته اغفال میشود. اگر چنان که انسان مجبور است، آنگاه دلیلی برای دعوت باقی نمیماند.
از نظر تاریخی میتوان مدعی شد که تبلیغِ جبرباوری یا آنچه نزدیک به آنست، انحطاط در جوامع اسلامی را متداومتر ساخته است. از اینرو، بسیاری از اصلاحگران دینی از قرن نزدهم بدینسو، همواره بر اصل اختیار تاکید کردهاند و آن را یکی از کلیدهایی میدانستهاند که میتواند دربِ انحطاط کنونی را بگشاید.
خدا آن ملتی را ســــــــروری داد
که تقدیرش به دستِ خویش بنوشت
به آن ملت ســـروکاری نــــدارد
که دهقــانش برای دیگران کِشت[۱]
- تصلّب در روش
جماعت تبلیغ روشهای خاصی برای تربیت و تعلیم آموزههای خویش دارد.
آنها به این منظور، «تشکیل» میسازند و در رأس هر «تشکیل» یکی از اعضای سابقهدارشان به عنوان امیر تعیین میگردد.
«تشکیلات»ِ آنها معمولا «سهروزه»، «چهل روزه»، «چهارماهه» و «یکساله» است.
تبلیغیِ رسیده آن است که «یکساله» تشکیل کرده و با تهیۀ زاد و راحله، خانه را به قصد دعوت ترک نموده باشد. برای این منظور، رضایت والدین، همسر، فرزند و دیگران شرط نیست، زیرا دعوت به این شیوه همان اطاعتِ خداوند است و اطاعتِ خلق در آنچه معصیت خالق دانسته میشود، اعتبار ندارد(لا طاعۀ لمخلوق فی معصیۀ الخالق[۲]). مجاز نیست اعضای جماعت در جریان «تشکیل» با خانواده، اقارب و دوستان تماس برقرار کنند. زیرا این کار در پروسۀ تربیتی و معنوی وی سکتهگی میآورد و آن را مختل میسازد.
اعضای این جماعت، اطاعتِ خدا را در عرض اطاعت بشر قرار میدهند و در این میان، بالتبع اطاعت خداوند بر فرمانبرداری از خلق ترجیح مییابد.
مساله این است که جماعت تبلیغ، تنها راه فراگیری آموزهها و اجتماعیشدن با آن گروه را «تشکیل» میداند.
«تشکیل» قطع نظر از اینکه کوتاهمدت است یا میانمدت و یا هم درازمدت، مسالهیی است تشخیصی و هیچ نصی بر تاییدِ آن وجود ندارد؛ این در حالی است که اطاعت از والدین مقارنِ اطاعت از خداوند ذکر میشود و چگونه میتوان در دوراهیِ فرمانبرداری از والدین و انجام «تشکیل»، تشکیل را که شیوهیی است اجتهادی و تشخیصی بر فرمان خدا برتری داد.
فرد میتواند بدون انجام «تشکیل» نیز به دعوت اسلامی بپردازد؛ کمااینکه، دعوت اسلامی توسط پیامبر، صحابه و سایر بزرگان دینی بدون تشکیل انجام شده و «تشکیل» نهایتا یکی از روشهای ممکن دعوت است تا تنها روشِ آن. روی این بیان، ارتقای «تشکیل» به یک امر واجبِ اجتنابناپذیر ملازم بیخبری از ماهیت اجتهادی آن است.
گذشته از این، در پیوند به اینکه دعوت به اسلام فریضۀ عینیاست یا کفایی، اختلاف وجود دارد[۳]، در حالیکه اطاعت از والدین –جز در موارد شاذی که در اسلام بدان تصریح شده است- واجبِ عینی است و حالا چگونه میتوان تکلیفی را که عینیتِ آن مورد اختلاف است، بر تکلیفی که اختلافی در واجبِ عینی بودن آن نیست، ترجیح داد؟
- تقلیل موضوعی دعوت
بدون تردید، دعوت بدون موضوع دعوت بیهوده است و به حکم عقل، دعوت به آنچه نیست، محال است.
با این وصف، دعوت بایست لزوما دارای موضوع بوده و موضوع آن معلوم و مشخص باشد. در این میان، جماعت تبلیغ دارای شش اصل بوده که توسط بنیانگذار این جماعت وضع گردیده است و عبارتند از:
- کلمۀ طبیۀ لااله الاالله محمد رسولالله
- اقامه و برپاداشتن نمازها
- علم و ذکر
- اکرام هر مسلمان
- اخلاص
- خروج و برآمدن در راه خدا
دعوت جماعت تبلیغ با محوریت اصول ششگانۀ فوق صورت گرفته و فراتر از آن نمیرود. پارهیی از این اصول مبهماند و مخاطب نمیتواند به مقصود اصلی آن دست یابد.
فیالمثل روشن نیست که منظور از خروج و برآمدن در راه خدا به منظور تفقّه در دین است -چنانکه در آیۀ ۱۲۲سورۀ توبه آمده است- یا به منظور عرضۀ دعوت به دیگران.
علیالظاهر بنا بر سنت عملی این جماعت میتوان گفت که مراد از خروج… ارایۀ دعوت است تا دستیابی به فهمِ دقیق دین.
نیمنگاهی بر جماعت تبلیغ/ قسمت اول:
https://madanyatonline.com/9-904/
بدینسان، علم نیز به علم نافع و غیرنافع تقسیم میشود و در این اصول تصریحی بر اینکه مراد از آن علم نافع است، به نظر نمیرسد.
اضافه بر اینها، بسیاری از این اصول متداخلاند و فیالمثل میتوان خروج در راه خدا را تابعی از اصل اخلاصدر نظر آورد و در معنایی وسیعتر، تمامی اصول خمسۀ فوق را ذیل همان اصل اولیِ «کلمه»درآورد.
این گروه با پرسشهایی همچون: آیا اسلام منحصر در شش اصل مزبور است و یا سایر ساحات زندگی را نیز احتوا میکند؟ وجه حصر دعوت اسلامی در اصول ششگانه چیست؟ آیا فراخواندن به ایجاد دولت اسلامی، رشد و توسعۀ اقتصاد و… نیز دعوت بهشمار میآید یا خیر؟ مواجه است که برآمدن در استطاعت این جماعت نیست.
اسلام متضمن احکام اخلاقی و اعتقادی -برخلاف یهودیت- بوده و هم احکام عملی و قوانین را -برخلاف مسیحیت- شامل میگردد.
افزون بر آن، طرح صدها مسالۀ علمی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی و غیره… را میتوان از شاخصههای این دینِ وحیانی دانست.
با این وصف، سوگمندانه که به همۀ ابعاد اسلام توجه لازم و متناسب صورت نگرفته و از اینرو، ساحاتی بیش از حد فربه گردیده و ساحتهای دیگری کاملا متروک قرار گرفته است.
اسلام به منزلۀ وحی -اعم از وحی جلّی و وحی خفی- واجد هزارها گزاره است که ناظر بر ابعاد مختلفِ پیشگفته بوده و بنابراین، باید برای رشد متوازن آن تلاش کرد تا اثرات آن بر ابعاد گوناگون زندگی مسلمانان تجلی پیدا کند.
رشد نامتوازن اندامهای دیانت و صرفا دعوت به بخشهای مشخصی از آن باعث میشود تا بخشهای دیگر دین از نظر بهدور مانَد و دین به نوعی تجزیه و فروکاسته شود.
پرسش بنیادی این است که آیا دلیلی شرعی بر اصول ششگانۀ فوق وجود دارد؟
تا جایی که من میدانم هیچ آیت یا روایتی وجود ندارد که بتوان بر بنیاد آن دعوت اسلامی را در اصولِ فوق منحصر ساخت.
خلاف، اصول پیشگفتۀ این جماعت با آنچه حضرت جبرییل از پیامبر خدا در مورد اسلام، و نیز ایمان میپرسد[۴]، کاملا منطبق نیست.
ظاهرا از آنجاکه اصول مزبور به شیوۀ استقرایی و اجتهادی تعیین شده است، از یکسو مفید علم یقینی نیست و از سویی نیز، هیچ نوع الزامیتی را بر دیگران بار نمیآورد.
- فردی کردن دین
چنان که گفته میشود، حرکت جماعت تبلیغ یکسره معطوف به اصلاح فردی بوده و در برابر مسایل کلان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و دگرگونیهای جهانی توجهی ندارد و به سادگی از کنار آنها رد میشود؛ درحالی که تلاش در راستای ایجاد حکومت اسلامی و نظامسازی در کشور نیز از زمرۀ اولویتها بوده که بدون آن بخشی از احکام دینی معطل قرار میگیرد. به طور مثال اجرای حدود شرعی، جمعآوری زکات، تامین رفاهِ عامه، حراست از مرزها و غیره در نزد فقیهان مسلمان از جمله احکامی به شمار میآید که بدون اقامۀ دولت اسلامی اجرا نخواهند شد.
بیتوجهی به ایجاد دولت اسلامی و بیتفاوتی در برابر سیاستهای سرکوبگرانۀ کشورهای مهاجمِ غیرمسلمان، این حرکت را حرکتی غیرسیاسی نشان میدهد که دین را در حد امور فردی و توصیههای اخلاقی فروکاسته است.
سیاست در نگاه این جماعت همان شجرۀ ممنوعه است که نبایستی به آن نزدیک شد. این حرکت در عمل به سود دستگاههای استعماری و اسلامستیز است و آنان را در نوعی توافق اعلام ناشده با آنها قرار میدهد.
سکولاریزم سیاسی از ما چیز زیادی نمیخواهد جز اینکه دین را در حوزههای سیاسی دخالت ندهیم و کار سیاست را با دین نکنیم؛ هرگاه چنین کردیم، دیگر به تهجد گزاردن نیمه شب، ادای نوافل، انجام فرایض و اذکار ما کاری ندارد که از آن تقدیر هم میکند.
شاید از اینجاست که جماعت تبلیغ همواره میانۀ خوبی با دولت هند داشته و کشورهای اروپایی نیز از آنان هراسی به دل راه نمیدهند. جماعت تبلیغ به اسلامی دعوت میکند که مخالفی در جهان ندارد و هیچ خطری را متوجه نظامهای سیاسی و سلطۀ نامشروع دیگران نمیکند.
این گروه، اعتنایی به جهاد ندارد؛ در حالیکه پیامبر اکرم اسلام رویکرد راهبانه به اسلام را نفی کرده و جهاد در راه خدا را رهبانیت اسلام خوانده است. چنانکه در روایتی آمده است: «علیک بالجهاد فإنه رهبانیه أمتی». جهاد بر تو واجب است جز این نیست که جهاد رهبانیت امت من است.
مصلحت در دین عیسی غــار کوه
مصلحت در دین ما جنگ و شکوه[۵]
در زمینۀ نفی رهبانیت در اسلام روایات و شواهد بسیاری وجود دارد که عجالتا پرداختن به آن در حوصلۀ نوشتار حاضر نیست.
با این توضیح مختصر، در پی آنیم تا نشان دهیم که اسلام با ترک دنیا و زهدورزیهای آخرتگرایانۀ محض موافقت ندارد، بل افزون بر آن، بر چنین نگرشی به دنیا خرده میگیرد و آن را موجب تکساحتی شدن و فراموشی نیمۀ دیگر وجودِ انسان میخواند.
دعوت این گروه، نظر به ادعای برخی از آنها، معطوف به فضایل است و به احکام و سایر ساحتهای دین کاری ندارد؛ این در حالی است که فضایل و رذایل، بحثی در حوزۀ اخلاق اسلامی است و درک بنیادین این مساله، از یکسو ملازم ورود به ساحتِ علم کلام است که اعضای این جماعت عمدتا از آن ناآگاهند و از سویی نیز، تفکیک یکسره میان فضیلت و احکام در همۀ موارد، ناممکن به نظر میرسد.
کمااینکه، بسیاری از امور عبادی دارای پیامدهای اخلاقی بوده و اخلاقیات نیز در پارهیی از موارد با عقاید و احکام عملی فقهی پیوند نزدیک مییابد. این واقعیّت تفکیک کلّی فضایل از احکام، اعتقادیات و سایر ساحتهای دینی را دشوار میسازد.
- جهانبینی صوفیانه
جماعت تبلیغ همسوییهایی با عرفان اسلامی دارد و نگاهِ شان به جهان نیز تقریبا صوفیانه و زاهدانه است. دنیا در نگاهِشان بیارزش بوده و ذهنِشان یکسره معطوف به آخرت است. آنان با تاکید بر سرشتِ ناپایهدار حیات دنیوی و بیبرگشت بودنِ آن، کامیابی را همان کامیابی اخروی دانسته و میان پیروزی حقیقی و واقعی فرقی نمیگذارند.
در این نگاه، دستیابی به تکنالوژی، تسلط برجهان، سیطره بر بحر و بر، تفوق سیاسی، نظامی، اقتصادی و … دستمایههایی است که نامسلم آنها بدان دست یافتهاند و اینگونه دستاوردها را میتوان کامیابی دنیوی و در عالمِ واقع دانست که در برابر کامیابی پایهدارِ اخروی ناچیز و بیمقدار است. به این نکته در آیههای بسیاری، فیالمثل آیۀ زیر اشاره رفته است:
لَٰکِنِالرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ۚ وَأُولَٰئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴿٨٨﴾ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْآنهارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴿٨٩﴾ [توبه:٨٨-۸۹] ترجمه: ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند، با اموال و جآنهایشان جهاد کردند؛ و همه نیکیها برای آنهاست؛ و آنها همان رستگارانند. خداوند برای آنها باغهایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند بود؛ و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ.
شکی نیست که خداوند اجر آنهایی را که در راه خدا به مجاهدت میپردازند، ضایع نخواهد کرد، اما مساله اینست که چرا باید مسلمان علیرغم آنکه حقیقتا شکست نمیخورند در رقابتهای دنیایی شکست خوردهاند؟
این پرسش، پرسشی است معطوف به نتایج این جهانی کاروپیکارهای جریانهای اسلامی که با تکیه بر نگرش آخرتگرایانۀ جماعت تبلیغ نمیتوان آن را درک کرد و به واکاوی آن پرداخت.
ناگفته نماند که رستگاری اخروی لزوما در بدل کامیابیِ دنیایی بهدست نمیآید و اضافه بر آن، دنیا علیرغم مقطعی بودن و ناپایهدار بودن آن، بیارزش و بیهوده آفریده نشده است و خدای حکیم هیچ چیزی را بیهوده نمیآفریند. قرآن کریم میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ۚ﴾ [ص:٢٧] ترجمه: ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست، بیهوده نیافریدیم.
بیارزش انگاشتن دنیا به معنای انتساب عمل بیهوده به خداوند است و این، در شان تعالی محال است.. نمیدانم آنانی که به چنین جهانبینیای رسیدهاند، گاهی بر پیامدهای آن نیز اندیشیدهاند و تبعات آن را در عمل و نظر نیز سنجیدهاند یا خیر؟
- خط کشی میان دنیا و آخرت
یکی دیگر از معایب عملی و نظری حرکت جماعت تبلیغ، همان خط کشی میان دنیا و آخرت است. کمااینکه، آنان دنیا را جدا از آخرت میبینند و میان کار دنیایی و اخروی تفکیک اساسی قایلند.
بنا بر این است که آنان بخشی از وقت خویش را وقف اذکار و نوافل کرده و در آن ساعات، هیچکار دیگری انجام نمیدهند. آنها در این اوقات، قسمتی از وقت خویش را به کارهای اخروی اختصاص میدهند تا باشد رحمت الهی شامل حالشان شود.
در تفکر دینی ما، سرای دیگری به نام آخرت وجود دارد که در آن اشخاص و افراد با توجه به عملکردشان مورد پاداش و عذاب قرار میگیرند.
در اسلام تنها اعتقادمندی به وجود رستاخیز و سرای آخرت بسنده نیست، بل افزون بر آن، دنیا و آخرت باهم و درهمتنیدهاند و فاصلهیی از این تا آن وجود ندارد.
با این توضیح، نمیتوان کار دنیایی را از کار اخروی جدا کرد و میان دنیا و آخرت -چنانکه در مسیحیت رایج است- مرز مشخصی در نظر گرفت.
اصولا فاصلهیی میان دنیا و آخرت وجود ندارد و آخرت نیز جز بازتاب عملکرد ما در دنیا نیست. کمااینکه، قرآن کریم میفرماید: ﴿وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾ [بقره:١١٠] ترجمه: و نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید؛ و هر کار خیری را برای خود از پیش میفرستید، آن را نزد خدا (در سرای دیگر) خواهید یافت؛ خداوند به اعمال شما بیناست.
آیۀ فوق نشان میدهد که هر آنچه در دنیا انجام میشود، نتیجهاش بیهیچ درنگی به دست میآید و آخرت برآیندِ همین دنیاست. از این رو هر که زندگی دنیوی بهتری ندارد، حیات اخرویاش نیز چندان مطلوب نخواهد بود (من لا معاش له لا معاد له)
دنیا و آخرت درهمتنیده و ارگانیکاند و نمیتوان حساب یکی را از دیگری جدا کرد. بر پایۀ این اصل، زندگی دنیوی ما نشانگر سرنوشت اخروی ما است و با دقت در پیوستگیِ دو جهان، وضعیت دنیا و آخرت قابل تفکیک و تمایز نهایی از هم نیست.
افزون بر این، در وضعیتی که ما از توسعهنیافتهگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رنج میبریم، نمیتوان از کمال دینداری سخن گفت و فقط دینداری مردم را بدون نقص و عیب تلقی کرد؛ چه کمال دینداری – با توجه به درهمتنیدگی دنیا و آخرت- موجبات کمال و فلاح دنیوی را نیز فراهم خواهد کرد و دین در پی رستگاری دنیوی و اخروی انسانها است، نه فقط رستگاری اخروی که رستگاری ابدی و حقیقی نیز شمرده میشود.
جماعت تبلیغ بر مبنای آنچه یاد کردیم، بخشی از وقت خودشان را که عمدتا از نماز عصر تا نماز شام است، به اذکار مشخصی اختصاص میدهند و در این خلال به هیچ کار و مشغلۀ دیگری جز ذکر و عبادت نمیپردازند.
سوال این است که هرگاه دانشمندی به جای اذکار و اوراد مورد نظر، به لابرتوار برود و از عصر تا شام وقتش را در آزمایشگاه بهدنبال کشف ادویۀ جدیدی به منظور مداوای مردم باشد، چه کاری انجام داده است؟ آیا آنچه انجام شده کاری اخروی است و یا عملی دنیوی؟
شاید گفته شود که این مساله به نیت آن دانشمند وابسته است. اگر چنانکه نیتش رضای خداوند باشد، میتوان کار او را اخروی قلمداد کرد.
اگر چنین است، در آنصورت کسی که به اذکار و اوراد نیز میپردازد، نیتش مهم است. اگر نیت از این عمل ریاکاری باشد، هیچ اثر مثبتی بر آن مرتب نمیشود و اضافه بر آن، مستحق عذاب نیز شناخته میشود. یکچنین فرقگذاشتنی میان دنیا و آخرت و به تبع آن کار دنیوی و کار اخروی، پیامدی جز واگشت از کاروان ترقی و تمدن نخواهد داشت.
- قلمرو زمینی دعوت
جماعت تبلیغ با تمام وجود در راستای دعوت به اسلام تلاش میورزند که فینفسه درخور تحسین است، اما دعوت آنان به هیچ وجه کافی و جامع نیست و نمیتواند در برابر توطیهها و دسایس طرح ریزیشده علیه اسلام تاب آورد. کمااینکه، در «الموسوعه المیسره فی الأدیان والمذاهب والأحزاب المعاصره» آمده است:
عمل آنان در جهت برپایی احکام اسلامی در زندگی مردم، و نیز در مواجهه با حرکتهای فکری اسلامستیزانهیی که تمام توان شان را در راستای مبارزه با اسلام و مسلمانان بهکار میبرند، کافی نیست. از سوییهم، تاثیر کار آنان بر افرادی است که به مساجد رفتوآمد دارند، امّا بر گروههایی که حامل افکار و ایدیالوژیهای معینیاند، نزدیک به صفر است[۶].
این امر نشان میدهد که مدعوین دارای سطوح یکسانی نیستند، بل از جهانبینی و تواناییهای علمی متفاوتی برخوردارند که بایستی دعوتگر بدانها توجه داشته باشد.
نمیتوان با روشهای ناقص و سطحیاندیشانۀ تبلیغی، کسی را که معتقد به ایدیالوژی و مکاتبی همچون: مارکسیزم، لیبرالیزم، ناسیونالیزم، اگزیستانسیالیزم، ایستوریزم و ایزمهای دیگر است، به اسلام دعوت کرد؛ زیرا دعوتِ یکچنین اشخاصی، مسبوق بر فهم و درک عمیق از دین و مکاتب فکرییی است که بدان وابستگی دارند؛ این در حالی است که اعضای جماعت تبلیغ به علمی جز دین، آنهم در معنایی بسیار مضیّق توجه ندارند و این مقدار آگاهی به هیچ وجه برای دعوت به اسلام کافی به نظر نمیرسد.
منابع:
قرآن کریم
- أبوعیسی محمدبن عیسی الترمذی (۱۹۹۸م): سنن الترمذی، المحقق: بشار عواد معروف، ج۳، ص۲۶۱، بیروت- دارالغرب الإسلامی
- محمد ابوالفتح البیانونی (۱۳۸۸ خورشیدی): درآمدی بر علم دعوت، مترجم: عبدالرحمن زمانپور، ص۲۲ و پس از آن، چاپ اول، ایران- احسان
- محمد اقبال لاهوری: کلیات اقبال لاهوری
- محمد تقیالدین الهلالی الحسینی (۱۹۷۹م- ۱۳۹۹هـ): السراج المنیر فی تنبیه جماعۀ التبلیغ علی أخطائهم،
- محمد ناصر الدین البانی: التوحید أولاً یا دعاه الإسلام، ج۱
- محمدبن إسماعیل أبو عبدالله البخاری، (۱۴۲۲ هـ): صحیح البخاری، ج۱، (دار طوق النجاۀ)
- الموسوعه العصریه فی المذاهب المعاصره
- مولانا جلالالدین محمد بلخی: مثنوی معنوی
- الندوه العالمیه للشباب الإسلامی: الموسوعه المیسره فی الأدیان والمذاهب و الأحزاب المعاصره، إشراف و تخطیط و مراجعه: د. مانع بن حماد الجهنی، جزء۳۳، (دارالندوه العالمیه)