طرح یا توطیه؟/ خاطرات یک خبرنگار
حامد علمی/ قسمتهای اول و دوم
خانم لیز دوسیت؛ خبرنگار کاناداییالاصل رادیو بیبیسی در اسلامآباد برایم اطلاع داد تا آمادگی سفر به اسلامآباد را داشته باشم؛ زیرا نظر به معلومات وی دکتور علیاکبر ولایتی؛ وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران به پاکستان سفر میکند و یکسلسله مذاکرات مهم را با مقامات پاکستانی و مجاهدین افغانستان در اسلامآباد انجام میدهد.
به تاریخ ۲۷جولای ۱۹۹۱ مطابق ۵ اسد ۱۳۷۰ شام ناوقت پشاور را به قصد اسلامآباد ترک کرده و چیزی از نیمه شب گذشته بود که به دفتر بیبیسی در آن شهر رسیدم.
لیز دوسیت معلومات ابتدایی را از سفر دکتور ولایتی برایم ارایه کرده از من خواست تا حتیالوسع به جمعآوری معلومات از منابع مجاهدین بکوشم و علاوه بر آن با ظفر عباس، همکار پاکستانی بیبیسی در اسلامآباد نیز به تماس باشم تا از معلومات یکدیگر به خوبی استفاده بتوانیم.
بنابراین تقسیم وظایف طوری شد که من بهدنبال رهبران مجاهدین بروم، لیز دوسیت با منابع سازمان ملل متحد و دیپلوماتهای غربی و عباس با مقامات وزارت خارجه پاکستان بهطور منظم هم در تماس باشیم.
فردای آن روز به نمایندگیهای مجاهدین در اسلامآباد سر زدم تا از ترکیب هیات جزییات بیشتری بهدست بیاورم.
برایم گفته شد که پروفیسر برهانالدین ربانی، سرپرستی هیات مجاهدین را بهعهده خواهد داشت و علاوه بر ایشان، پروفیسر صبغتالله مجددی، پیر سید احمد گیلانی، مولوی محمدنبی محمدی، قاضی محمد امین وقاد، مولوی نصرالله منصور، انجنیر قطبالدین هلال به نمایندگی از حزب اسلامی، زمرک یاسر به نمایندگی از اتحاد اسلامی مجاهدین افغان، حاجی دینمحمد به نمایندگی از حزب اسلامی مولوی محمدیونس خالص و هیاتی از رهبران تنظیمهای مجاهدین مقیم ایران بهشمول سید محمدعلی جاوید و همکاران سیاسی تنظیمها با ترجمانها و هیاتهای مطبوعاتی وارد اسلامآباد شدهاند.
ملاقاتهای روز ۷ اسد هیات ایرانی بیشتر با مقامات پاکستانی بود و ظفر عباس از آن ملاقاتها گزارشهایی تهیه نمود و من یک دو مصاحبه با مقامات مجاهدین بهشمول مولوی نصرالله منصور انجام داده، خواستهها و نظراتشان را پرسیده به بخشهای فارسی و پشتوی رادیو بیبیسی فرستادم، ولی ملاقات سهجانبه قرار بود حوالی شام ناوقت برگزار شود.
به کمک مسوولان دفاتر سیاسی و تبلیغاتی مجاهدین در اسلامآباد و نمایندگانشان در آن شهر به محل که مذاکرات قرار بود دایر شود، رفتم و بدون اینکه خود را خبرنگار معرفی کنم در یکی از دهلیزهای ساختمان منتظر ماندم تا اینکه نخست هیات پاکستان به تعقیب آن وزیر خارجه ایران با همکارانش و بعد هیات مجاهدین به تالار آمده و من با استفاده از فرصت، یکجا با هیات مجاهدین افغانستان وارد تالار شدم و در کنار قریبالرحمن سعید از حزب اسلامی افغانستان در قطار دومی جای گرفتم.
میز مذاکرات طوری ترتیب یافته بود که جای وزیر خارجه ایران در قسمت بالایی کمعرض میز مستطیلشکل طولانی قرار داشت و در عقب وی همکارانشان جای گرفته و روبری آن اکرم زکی؛ قایم مقام وزارت خارجه پاکستان همراه با ریاض احمد خان؛ مسوول میز افغانستان در وزارت خارجه و چند بلندپایه دیگر پاکستانی قرار داشتند، اما در دو طرف طویل میز، رهبران و نمایندگان احزاب و گروههای مجاهدین طوری رهنمایی گردیدند که احزاب مقیم پاکستان به سمت راست وزیر خارجه ایران و نمایندگان مجاهدین مقیم ایران بهطرف چپ بنشینند.
پروفیسر برهانالدین ربانی به سمت چپ تالار رهنمایی گردید، اما به مجرد نشستن در چوکی قطار سمت راست با چشم اشاره نموده تا در کنار نمایندگان مجاهدین مقیم ایران برایش جا دهند و از جایش برخاسته میز را دور زد و در کنار نمایندگان احزاب جهادی مقیم ایران مقابل پروفیسر مجددی نشست. چون تعداد هیات مجاهدین افغانستان بیشتر از چوکیهای اطراف میز بود بنابرآن دو قطار دیگر نیز چوکی چیده شده بود.
زمانی که پروفیسر برهانالدین ربانی تغییر جا داد من در مقابلش قرار گرفته بودم. وی نگاه عمیق به من نمود، ولی مولوی منصور که در قطار سمت راست نشسته بود رویش را دور داد و از من به آهستگی پرسید که آیا در مذاکرات خواهی ماند؟ من که به هر قیمت میخواستم تا جریان ملاقات را به چشم سر ببینیم و حرفها را بشنوم، سماجت نموده بدون اینکه مایکروفون و دستگاه ضبط صوت و کمرهام را از بکس بیرون کنم، آهسته در کنار سعید نشسته و قلم و کاغذ را برداشته به یادداشت نمودن پرداختم.
اکرم زکی؛ سرپرست وزارت خارجه پاکستان که در ترجمه رسمی، وظیفهاش را قایم مقام وزارت خارجه میگفتند، هیات مجاهدین را خوشآمدید گفت و رشته سخن را به دکتور اکبر ولایتی سپرد.
وزیر خارجه ایران نخست اجازه خواست تا به فارسی صحبت کند. در آغاز گفت خیلی خوشحالم که مذاکرات چهارجانبه با برادران پاکستانی، مجاهدین افغانستان مقیم پاکستان و مجاهدین افغان مقیم جمهوری اسلامی ایران انجام میدهم.
در این هنگام پروفیسر برهانالدین ربانی بدون عرف معمول دخالت نموده با کمی جدیت گفت نخیر مذاکرات سهجانبه است؛ زیرا با برادران مجاهد ما که در ایران دفتر دارند، یکی میباشیم. یکی از رهبران مجاهدین مقیم ایران به گمان اغلب سید علی جاوید نیز مداخله نموده حرفهای پروفیسر برهانالدین ربانی را تایید کرده میخواست چیزی اضافه کند که اکرم زکی متوجه نزاکت موضوع شده با شوخی گفت: نخیر. مذاکرات یکجانبه است؛ زیرا همه جز امت اسلامی میباشیم و به این ترتیب ادامه سخن را به دوباره به ولایتی داد.
ولایتی از گفته اکرم زکی مبنی بر اینکه همه جز یک امت میباشیم استقبال نمود و گزارش سفرش به منطقه را داد. از ملاقاتهایش با نمایندگان سازمان ملل متحد، روسها و هندیها و تمایل که برای حل مسایل سیاسی افغانستان بعد از خروج شورویها بهمیان آمده مفصل صحبت کرد و چند قسمت صحبتهایش انتقادی بود و از سهلانگاری مجاهدین در بعد سیاسی یاد کرد.
ولایتی در بخشی از سخنرانیاش گفت زمان دارد به سرعت میگذرد و اگر مجاهدین افغانستان ابتکار عمل را در دست نگیرند، روند مخالف در مقابل خواستههایشان آغاز مییابد و تمام میشود. او اضافه کرد که آمده تا با یک طرح و اعلامیه قوی و موضعگیری متحد روانه کشورهای منطقه و برخی از کشورهای اروپایی گردد.
ولایتی حین سخنرانی رویش را بهطرف انجنیر قطبالدین هلال؛ رییس دفتر سیاسی حزب اسلامی دور داده پرسید که جناب مهندس حکمتیار چرا به مجلس حاضر نشده؛ زیرا باید تا فردا شام اعلامیه و طرح مشترک را تکمیل نماییم. قطبالدین هلال گفت موضعگیری ما معلوم است. اگر ضرورت شد ایشان را در جریان میگذاریم تا در ملاقاتهای بعدی اشتراک نماید.
ولایتی از این سخن کمی برآشفته شد و گفت که آقای هلال به آقای حکمتیار بگویید سیاست بچهبازی نیست و ما بیکار نیستیم که همیشه در خدمت شما باشیم. ما علاوه بر مساله افغانستان مسایل فراوان دیگر نیز داریم که برای آنها نیز تلاش میکنیم. ولایتی از اکرم زکی به لسان انگلیسی پرسید که جناب وزیر خارجه در همین دو سه ماه آینده چند کنفرانس جهانی و منطقهیی داریم که باید در آنها اشتراک کنیم؟
وقتی اکرم زکی سه یا چهار کنفرانس را نام برد، ولایتی دوباره به فارسی سخنانش را ادامه داده گفت که ببینید ما مصروف هستیم، اما میخواهیم در خدمت برادران افغان خود باشیم، ولی شما هم باید تلاش نمایید، در غیر آن سازمان ملل به کمک امریکا طرحی را خواهد ریخت و چه میدانیم که آن طرح به مفاد افغانستان خواهد بود یا نه؟
ولایتی افزود که مهندس حکمتیار از دوستان ماست و زمانیکه جناب ایشان در جمهوری اسلامی ایران تشریف میبرند، همه در خدمت ایشان میباشیم، ولی نمیدانم چرا ایشان از اشتراک در چنین نشستهای مهم و حیاتی خودداری میکنند.
هنوز دو سه جمله دیگر بیان نشده بود که یکی از مقامات پاکستانی به آهستگی از قریبالرحمن سعید پرسید این جوان کیست که در کنارت نشسته؟ قریبالرحمن سعید نزاکتا چیزی نگفت، ولی مقام پاکستانی به بسیار آهستگی از من خواست تا بکس دستیام را برداشته از سالون خارج شوم.
***
به مجردی که از سالون خارج شدم دو سه تن از پاکستانیهای که مخابره در دست داشتند از شانههای من و بکس دستیام گرفته مرا به کنج دهلیز بردند و از من خواستند زبانم را بسته نگه دارم و مزاحم جلسه نشوم.
عملا گرفتار شده بودم و جرمام این بود که در جلسه پشت درهای بسته اشتراک نموده و یادداشت برداشته بودم. مقامات امنیتی پاکستان فورا کمرهام را باز و فلم آن را از داخل کشیدند یا به اصطلاح فلمها را سوختانده، نوار را از دستگاه ضبط صوت بیرون کرده و کتابچه یادداشتام را گرفتند. یکی از آنها به همکارش دستور داد تا با لیز دوسیت در تماس شده و از همکاریام با وی اطمینان حاصل کند.
مقامات امنیتی پاکستانی از من پرسیدند که اگر به لیز دوسیت در تماس شویم آیا وی همکاری شما را با ایشان تصدیق میکند؟ من شماره تلیفون دفتر لیز دوسیت را برایشان دادم و گفتم میتوانید با وی در تماس شوید، ولی در این ساعات شب بهتر است مزاحم وی نشوید و به عوض میتوانید از حسین حقانی، مشاهد حسین و ظفر عباس که دو تن اولی از بلندپایگان رسانههای پاکستان و مشاوران نخستوزیر نواز شریف و بینظیر بوتو هم بودند، طالب معلومات شوید؛ زیرا آنها مرا به خوبی میشناسند. میدانستم که لیز عادت دارد تا حوالی ساعت دوی شب کار کند و دیرتر از خواب بیدار میگردد. در این گفتگو بودیم که چند پولیس نیمهمسلح داخل دهلیز ورودی شده و آرام در کنار دروازه ایستادند.
مقامات امنیتی پاکستان که لباسهای منظم بهتن داشتند مرا احاطه نموده و به آهستگی کامل باز هم پرسیدند به کدام اساس خود را اجازه دادید در مذاکرات پشت درهای بسته داخل شوید؟
من گفتم ژورنالست هستم و وظیفه من دریافت خبر برای رسانه میباشد نه به کدام منبع اطلاعاتی یا استخباراتی. من وظیفه خود را انجام میدهم و برای بهدست آوردن خبر هر نوع تلاش میکنم. شما که مقامات امنیتی هستید مانع ورودم میشدید. دو سه تن آنها مصروف مخابرههایشان بودند و منتظر دریافت هدایات و مدام به گوشه دهلیز میرفتند و از تلیفون نصبشده در آنجا به تماس بودند.
یکی از مقامات امنیتی گفت به نظر خودت چه نوع جزا برایت در نظر بگیریم؟ من گفتم اگر مجرم هستم حق انتخاب جزا را ندارم، ولی به صداقت میگویم که هیچ کار خلاف انجام ندادهام. فقط از فرصت استفاده کردهام. این شیوه کار خبرنگاران است. شما کمرهام را ببینید که چه نوع عکسها برداشتهام، همه عکسهای خبری است و کتابچه یادداشت و دستگاه ضبط صوت نیز در اختیار شماست.
یکی از افسران گفت ما میتوانیم نظر به قوانین خود شما را زندانی سازیم، جزا بدهیم و حتی از کشور خویش اخراج کنیم. زمانی که نام اخراج را شنیدم راستش دست و پایم لرزید؛ چون بیوطن بودم و به اصطلاح در پنج قاره جهان جای نداشتم و نمیخواستم دستبسته تسلیم حکومت کابل شوم؛ حکومتی که در مقابل آن جنگیده و از انواع وحشت و خشونت آنها در زندانهای پلچرخی و سایر ولایات گزارش تهیه کرده بودم.
زمانی که ماموران امنیتی پاکستان گفتند میتوانند مرا از کشورشان اخراج کنند، خاطرۀ از حضرت خلیلالله خلیلی پدر شعر و ادب دوره جهاد بهیادم آمد و میخواهم آن خاطره کوتاه را در اینجا بیاورم.
با پدر مرحومیام و جناب استاد ادریس منصوری یکی از پیشکسوتان مبارزه ضد حزب دموکراتیک خلق افغانستان به دیدن استاد خلیلالله خلیلی رفتیم که در آن زمان تازه به شهر اسلامآباد پاکستان آمده بود.
استاد مرحوم چند روز قبل، ضیاءالحق رییسجمهور پاکستان را دیده و با وی صحبت داشت. استاد فرمود که به ضیاءالحق گفتم برایم دو متر زمین در پاکستان بدهید. ضیاءالحق معنی دومتر زمین را ندانست و از من پرسید که با دومتر زمین در پاکستان چه خواهم کرد؟ استاد فرمود به ضیاءالحق گفتم که من یک آواره بیوطن هستم و جایی برای دفن شدن ندارم. وقتی این جمله من به وی ترجمه گردید ضیاءالحق عظیم گریست. وقتی استاد این جمله را بیان کرد، سرش را پایین برده اشکهایش جاری شد. پدر مرحومام استاد منصوری و من هم سخت گریستیم.
ماموران امنیتی به بسیار آهستگی …