تحلیل

اعضای داعش در دانشگاه کابل چه می‌کنند؟

به‌ صورتِ خلاصه رسالتِ بنیادی هر دانشگاه، در زیر این دو مفهوم قابل تبیین و فهم است: یکی «تدریس» و دیگری «تحقیق.» تدریس و تولید آگاهی، یعنی توسعۀ انسانی و در نهایت افزایش کیفیت زندگی. جهان معاصر جهان اطلاعات است.

اما میزان بهره‌مندی ما از این آگاهی به‌روز و مدرن دنیا چقدر است؟ جامعۀ اکادمیک ما در کجای این داستان قرار دارد؟ در مراکز علمی و تحصیلی ما، به امر پژوهش چقدر بها داده می‌شود؟ در آمارهای سالانۀ موسسۀ اطلاعات علمی (آی.اس.آی) که سهم کشورها را در تولید علم رتبه‌بندی می‌کند، آیا نام افغانستان است؟ واقعا سهم ما در تولید علم چقدر است؟ یا مصرف ما از آگاهی‌های تولیدشده در سطح جهان به چه پیمانه است؟

واضح است که سهم مراکز علمی افغانستان در تولید علم صفر است. این بخشی از فاجعه است، اما پرسش مورد عنایت در این جُستار این است که در 18سال پسین که فرصت‌های فراوانِ پیش ‌آمد، چرا هنوز دانشگاه‌های ما از مصرف دانش مدرن محروم‌اند و قدرت این را ندارند که نصاب تحصیلی را با استندرد‌های بین‌المللی هماهنگ کنند؟!

دانشگاه کابل، 87سال عمر دارد، یکی از با اعتبارترین مراکز اکادمیک کشور است. مراد از این اعتبار همان قدامت تاریخی بلندی است که جز نام چیز دیگری ندارد.

امروز در تمام دنیا دانشگاه‌ها سرمنشأ و مظهر توسعه‌یافتگی، تحول و انکشاف هر کشور تلقی می‌گردند، اما پرسش اساسی این است که با توجه به وضعیت فعلی چقدر می‌توان به توسعه و پیشرفت کشور در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی امیدوار بود؟

دانشگاه کابل قادر نیست حتا مواد درسی خود را تولید کند. با این پیشینۀ تاریخی هنوز چند جلد کتاب اساسی و معیاری ندارد که مطابق صنعت مدرن چاپ شده باشند و آگاهی را به ‌صورت درست و دقیق آن عرضه کرده باشند.

میزان بالای چاپ کتاب در کشورهای توسعه‌یافته، به معنای میزان بلند کاربرد دانش برای زندگی در آن کشورهاست. روند کاربرد آگاهی برای زندگی بهتر، یعنی برای توسعه، در کشورهای توسعه یافته، به خلق صنعت آگاهی انجامیده است.

براساس آمار وزارت تحصیلات عالی، 60درصد کادرهای رسمی علمی دانشگاه‌های دولتی در سطح لیسانس معلومات علمی و مهارتی دارند، دانش‌آموختگان که تحت تعلیم و تربیت این اساتید قرار گرفته و فارغ‌التحصیل می‌گردند، نیز در همین سطح علمی و مهارتی و بل پایین‌تر از آن‌ با توجه به فکتورهای دیگر متوقف خواهند شد.

 اکثر ریاست دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها را هم همین کادرهای لیسانس مدیریت و نظارت می‌کنند. این افراد یک دیوار مقاومتی نیز ایجاد کردند که اجازه نمی‌دهد کادرهای جوان که با دانش و معرفت مدرن مجهز هستند وارد دانشگاه کابل شوند.

به طور نمونه، کسی دکتورای زبان‌شناسی از دانشگاه تهران داشت و بیشتر از ده اثر علمی و تحقیقی نیز نوشته بود. او دو بار از حامد کرزی، امر گرفته ‌بود که استاد دانشگاه کابل شود، و برای مدت یک‌سال این قضیه را پی‌گیری کرده بود. در نهایت با همه اهتمام و کوشش، همین لیسانس‌های کهنه‌اندیش در امتحان او را ناکام کردند و گفتند که جای تو این‌جا نیست. یعنی این جماعت که دانشگاه را رسما به گروگان گرفته‌اند، قدرت فکری و ایده تحول و تغییر ندارند و دو دست چسبیده‌اند به ریاست‌ها و آمریت‌های دانشگاه‌های دولتی. برایند و محاصل حضور اینان بیرون شدن جلیقه‌های انتحاری از دانشگاه کابل است.

در تازه‌ترین مورد، دو تن از استادان دانشکدۀ شرعیات دانشگاه کابل را ریاست امنیت ملی بازداشت کرد‌ و می‌گوید که آنان متهم به‌همکاری با گروه داعش هستند. این اعضای محترم داعش در دانشگاه کابل چه می‌کنند؟ ریشۀ بدبختی این‌جاست.

 دانشگاه که باید آبش‌خوار معرفت‌ورزی، تولید فکر و آگاهی باشد، و جامعه را از فلاکت و قباحت رهایی بخشد، تبدیل شده‌ است به کانون تحجر و بنیادگرایی. حالا که این تشت رسوایی دانشگاه کابل از بام افتاده‌است، اعتبار و صلابت قدیمی‌ترین دانشگاه را زیر سوال برده‌اند، وقتِ آن است که هیأت رهبری دانشگاه کابل و سایر موسسات تحصیلات عالی دولتی مورد بازنگری و بررسی قرار گیرند. افراد ناشایست و ناکارآمد کنار بروند و کار به اهل آن سپرده شود.

بنابراین برای رهایی از وضعیت کنونی و اصلاحات لازم در مراکز علمی و اکادمیک کشور نیاز به یک خانه‌تکانی علمی جدی لازم است و اگر این پروسه در این مقطع تاریخی به صورت تدریجی انجام نشود، پیامدهای منفی آن دامن همه را خواهد گرفت و نتیجه حاکمیت انحصاری در مراکز اکادمیک تراوش افکار و عملکرد کسانی خواهند بود که به گفتۀ خودشان قلم را بر زمین گذاشته و همراه با داعش جلیقه انتحاری را برای کشتار هموطنان خود برمی‌گزینند.

سرمقاله

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا