پس از طالبان؛ «درآمدی بر جنبش زنان افغانستان»
خجسته الهام
سالهای سیاه زنان، سالهای نگفته، نخوانده و ناشنیده، سالهای که عمرشان رفت پی درد از دست دادنها و از دست رفتنها، فریاد زدند، کابوسهایشان را ترسیم کردند و به هر شیوۀ ممکن دست به اعتراض زدند، اما اغلب روی این اعتراضها آوار ریخت، صداها خاموش ماند و به گوش هیچکس حتا به گوش یک نسل بعدتر نرسید.
تا بهیاد داریم، قلم در خدمت مردان بوده است، حکایتهای دردناک و هولناک ماحولمان توسط مردان ترسیم شدهاند و چرخۀ تاریخ به دست مردان بوده است. به همین دلیل موفقیتهای زنان، درد زنان، فریادها و اعتراضهایشان کمتر محور توجه بوده است.
باورهای نهفته در جامعه، آسیبپذیریهای جنسیتی و دیدگاههای بسته نسبت به زنان همواره باعث شده است تا آنان در حاشیه قرار بگیرند. متاسفانه این حاشیه ماندنها مختص به یک جامعه و مردم خاصی نیست. زنان در پیشرفتهترین کشورها در حاشیه بودهاند.
در امریکا که به عنوان ابرقدرت جهان شناخته میشود، زنان در حاشیهاند و در سراسر تاریخ این کشور یک زن رییسجمهور نبوده است و آزادیهای کنونیشان هم مدیون ریختن خون خودشان است.
در اروپا هم زنان با همه آزادیهای که دارند، سطح امتیازگیریشان از مردان پایینتر و در بسیاری از موارد به عنوان کالا و ابزار استفاده میشوند.
زنان به اندازۀ تاریخ وجودشان، تلاش کردهاند و دوشادوش مردان کوشیدهاند تا خود را اثبات کنند و آنچه امروزه بهعنوان دستآوردهای آنان میشناسیم، حاصل رنجهای بیشماری است که متقبل شدهاند. حالا این در حاشیه ماندنهای عمومی و جهانی، در افغانستان و چند کشور مثل آن بیشتر قابل لمس و حس است.
با سپری شدن زمان، رشد تحصیل و تعلیم و باز شدن اندیشه و برداشت ما از وضعیت، کم کم شاهد آن هستیم که تلاش برای نمایش آلام، اقدام و قربانی زنان صورت میگیرد، کم کم قلم راهش را برای بیان حقایق باز میکند و نویسندهها چه مرد یا زن، بیشتر به وقایع و رویدادها میپردازد تا موضعگیری جنسیتی. به همین شکل ما در این اواخر شاهد شکل گیری جنبشهای از طرف زنان هستیم.
هرچند ادعای همه شمول بودن جنبش زنان و حرکتهای مستمر که منتج به یک نتیجه قطعی شود، در افغانستان تا هنوز وجود نداشته است، اما یک سلسله فعالیتهای گروهی و اعتراضهای کوتاهمدت که در مواردی نتیجه بخش بوده (هرچند مقطعی)، خصوصا در بزرگشهرهای صورت گرفته است که اگر به شکل اساسی معرفی شود، میتواند به تحریک حرکتهای بیشتر و موثرتر بینجامد.
یکی از کارهای عمده و اساسی برای نمایاندن جنبشها و اعتراضهای زنان، به قلم ابراهیم داریوش، زیر عنوان «درآمدی بر جنبش زنان در افغانستان پس از طالبان» نوشته شده ست. این کتاب تحقیقی در ۱۲۰صفحه از سوی «نشر پرند» منتشر شده است.
خواننده با این کتاب، آشنایی با فمینیسم و مسایل فمینستی پیدا میکند و بعد با این برداشت وارد چگونگی جنبشهای زنان در افغانستان بعد از دوره طالبان میشود. چون اغلب فعالیتهای نسبتا روشمند و آگاهانه، بعد از همین دوره صورت گرفته است.
البته الگوبرداری از جنبشهای بزرگ زنان جهان در این دوره بیشتر به چشم خورده است و زنان با رویکردهای فمینستی و مدافعانه در برابر استبدادهای وارد شده بر همجنسانشان قد علم کردهاند. بعد از این دوره است که زنان کم کم به آگاهی از محیط پیرامونشان رسیدند و لایههای خشن جامعه را شناختند و برای کاستن آن کوشیدهاند و این کوششها با قربانی و چالشهای محیطی فراوان روبهرو بوده است.
کتاب در سه فصل با در نظرداشت اصول و اسلوب تحقیق، روش تحقیق توصیفی و با در نظر داشت منابع درون متنی، فهرست منابع، تلاش برای پیدا کردن پاسخهای علمی به سوالهای پژوهش و با اهداف مشخص و چارچوب نظری تعیین شده، نگاشته شده است. با وجود چالشهای که محقق در این کار از آن یاد میکند، تلاش زیاد میکند تا یک تحقیق معیاری در اختیار خوانندگان گذاشته شود.
نویسنده این تحقیق را با مسألهشناسی و پرداختن به گوشههای پنهان و پیدای جنبشهای زنان پس از طالبان، به پیش برده است.
این تحقیق میتواند به عنوان یک آغاز خوب جهت غنیسازی منابع مطالعات زنان در افغانستان، به شمار آید.
انجام چنین تحقیقهای بنیادی و اکادمیک، برای شناسایی و درک حضور متداوم زنان، خوب و در خور ستایش است. هرچند ابعاد تاریخی این موضوع کمتر محور توجه این تحقیق بوده و به آن پرداخته نشده است، اگر در فرصتهای بعدی این تحقیق گسترش یابد و از حرکتهای ابتدایی زنان تا امروز را در بر گیرد، هم به غنامندی اثر افزوده میشود و هم برای زنان کار کمنظیر صورت خواهد گرفت.