«تو هیچ غیرت نداری، تو مثل یک زن هستی!»
مجیب رحمان اتل، دانشجوی دورۀ دکتورا در آلمان
در کشورهایی که برای برابری جنسیتی کار میکنند، تلاش صورت گرفته تا زبان جنسیتزدگی و سکسیسم را مهار کنند. فمینیستها در این رابطه از بقیه گروهها فعالتر بودهاند. در افغانستان همچنان دو سال پیش کمپاینی تحت نام (نامم کجاست؟) راهاندازی شد، ولی به بحث جدی نینجامید. متاسفانه در حلقه اکادمیک همچنان به موضوع خشونت گفتاری، جنسیتزدگی و سکسیسم، کدام توجهی صورت نگرفته است.
در رابطه با اینکه کلمات و واژهها میتوانند به شنونده و مخاطب آسیب برسانند اجماع نظر وجود دارد، اما میزان آسیبپذیری آن نسبت به محیط و شرایطی که در آن گفتگو صورت میگیرد و کلمات تبادله میشوند فرق میکند.
نیوتن گارور؛ فیلسوف امریکایی، زبان را بهحیث یک «نهاد» میشناسد که ضرررسانی آن بیشتر روانی است تا جسمانی. از نظر او خشونت گفتاری، نوعی خشونت نهادمند پنهان شناخته میشود که میتواند آغازگر انواع دیگر خشونتها و از جمله خشونت خانوادگی باشد.
طرز پوشش رفتار و گفتار ما که حاصل فرایند اجتماعیشدن فرهنگی ماست، ما را وامیدارد تا پهلوهای نامطلوب فرهنگ خود را کمتر ببینیم. نگاه ما نسبت به زنان و کاربرد واژههای مردسالارانه، خشونتبار و جنسیتزده در افغانستان، بخشی از این فرهنگ ناپسند است.
زنان در ادبیات غیر رسمی و حتی مکالمه رسمی نهادهای چون شوراها، پارلمان و لویه جرگه به نامهایی یاد میشوند که بهزعم بعضی شاید نوعی احترام نسبت به زنان تلقی شود، در حالیکه این نامها از دیرزمانی در سازههای زبان نهادینه شده، در آن از هویت زن انکار شده و به شکل خشونت گفتاری نهادمند درآمده است. طوری که رابطه قدرت و سلطه مردانه نسبت به زنان در آن به خوبی آشکار است.
از همین رو دانشمند ناروژی؛ گالتونگ، زبان را یکی از پنج مولفه مهم (دین، ایدیالوژی، زبان، دانش کاربردی و دانش رسمی) میخواند که در نهادینهسازی خشونت نقش برجسته دارد.
در افغانستان بسیاری از ذکر نام همسر و زنان خانواده خودداری میکنند. بهطور مثال سالها قبل پیرمرد دهاتی برایم میگفت که «عاجزه»اش بیمار است. چون متوجه حرفش نشدم دوباره پرسیدم که منظورش از «عاجزه» چه است؟ گفت منظورم «مادر اولادها» است. بعد وقتی آقای مجددی در جریان لویه جرگه تصویب قانون اساسی بارها به زنان «سیاهسر» خطاب کرد، به این فکر میکردم که زبان حوزه عمومی ما نسبت به زنان زیاد متفاوت از حوزه خصوصی و غیر رسمی نیست.
در جامعه مردینه که معمولا جنبههای فرهنگ جمعی آن بارزتر از جنبههای فرهنگ فردی است، مردانگی بهعنوان یک ارزش تلقی میشود و زبان دشنام در آن مردانه است.
هنگامی که به کسی دشنام داده میشود، دشنام متوجه زن و اعضای خانواده مونث دشنامشونده میشود تا خود فرد. بهطور مثال در یک مطالعه مقایسوی پژوهشگران نشان میدهند که زبان دشنام و کاربرد واژههای رکیک چگونه در آلمان، هالند و اسپانیا بنا بر جنبههای جمعی و فردی فرهنگ این سه کشور از هم تفاوت میکند. برخلاف دو کشور اولی که فرهنگ نسبتا فردمحور دارد، اسپانیا دارای فرهنگ جمعی بارزتری است. به همین خاطر زبان دشنام در آن متوجه اعضای مونث خانواده و روابط خانوادگی است.
در موارد دیگر، غیرت از آن مردها دانسته میشود و زنها را فاقد چنین ارزشی میدانند، مثلا بارها شنیدهایم: «تو هیچ غیرت نداری، تو مثل یک زن هستی!»
اینکه چرا زن میان بسیاری افغانها و گویندگان زبانهای مروج و رسمی افغانستان، سیاهسر (به معنای بیچاره، بینوا و انسان قابل ترحم)، عاجزه، مادر اولادها، کوچ، کمپیر، خانه و امثال آن خوانده میشود، بخشی از خشونت گفتاری فرهنگ مسلط مردسالارانه جامعه افغانستان است که منجر به وجود آمدن ترمینالوژی جنسیتزده شده است. کسب فضیلت و اخلاق که تعیینکننده نگاه ما نسبت به پدیدههای اجتماعی و از جمله زنان است توسط آموزش زبان ممکن میشود. کودک با آموزش زبان، درست و نادرست بودن مفاهیم و همچنان شرح بدی و خوبی در قالب واژهها را میآموزد.
از همین رو زمانی که کلمات برای شرح یک رویداد زشت بهکار گرفته میشود، کودکان بار معنایی آن را بهطور زشت و هرگاه مثبت بهکار گرفته میشود آن را به شکل مثبت به خاطر میسپارند. بدین ترتیب قابلیت زبان توسعه یافته و فرد را وامیدارد تا خوبی و زشتی گفتاری و باریکیهای نهفته فرهنگی آن را تفکیک کند.
کلمات زمانی معنا پیدا میکنند که در مورد مفهوم و کاربرد آن اتفاق نظر جمعی وجود داشته باشد ورنه هیچگاه نمیتوان بد را به مفهوم زشت آن بهکار ببریم. برای آنهایی که زبان بیگانه را آموختهاند گاهی پیش میآید که با گویندگان اصلی آن زبان، شوخیهای بیمزه و حتی توهینآمیز کنند. این نه تنها بهخاطر عدم آشنایی با زبان بیگانه، بل همچنان با جنبههای اخلاقی و فضیلتمآبانه آن زبان است. البته در بسیاری از زبانها ظرفیت خشونتپروری موجود بوده و یکسری از واژههایی که میتواند برای قشر خاصی اهانت شمرده شود شکل گرفتهاند. بهطور مثال دیگران را «کر» و یا هم «کور» خواندن که اهانت برای قشر معیوب جامعه است در بسیاری از زبانها کاربرد دارد.
جامعه خشونتپرور، صاحب زبان خشن و مردسالارانه است که ارزشهای آن از یک نسل به نسل دیگر از طریق زبان (گفتار و نوشتار) انتقال مییابد.
در جامعه سیاستزدۀ چون افغانستان، بهجای اینکه درگیر «فارسی خراسانی» یا «دری افغانی» باشیم، لازم است تا برای زدودن خشونت زبانی کار شود، تا نسل نو با نرمگویی و نرمخویی بزرگ شوند و ارزشها را تنها در مردینگی خلاصه نکنند.