ضرورت بسیج ملی در برابر تهدید مشترک
بحث «صلح» و «انتخابات»، مردم افغاستان و حکومت را بهگونهیی بر سرِ دو راهی قرار داده است. اینکه آیا حکومت فعلی قدرت و پتانسیل برگزاری انتخابات سالم و مشروع را دارد یا خیر، افکار عمومی در این مورد شک و تردیدهای دارد.
از جانب دیگر، پروسۀ صلح یک روند روشن و شفاف ندارد و ابهاماتی در باب آن قابل طرح است. البته پوشیده نیست که این دو راه را تا جایی موضعگیریهای سیاستگران و اپوزیسیون حکومت بهوجود آورده است.
تشنگان قدرت که خود را بیقدرت یافتهاند، تلاش میکنند حکومت را با هر ابزار و گزینۀ ممکن ضعیف بسازند و تخطیه کنند. از همین جهت است که بر طبل «نه به انتخابات» میکوبند، اما در میان این چالشها و تهدیدها، پرسشی که طرح میشود این است که، در برابر پروسۀ صلح و مسالۀ انتخابات و موضع امریکا در این پیوند، سیاستمداران ما و حکومت افغانستان چه صدایی را باید بلند کنند که بتواند هویت سیاسی و اقتدار ملی ما را در برابر طالبان و طرفهای دخیل به نمایش بگذارد؟
هژدهسال از حضور امریکا در افغانستان میگذرد و میلیاردها دالر برای صلح و امنیت و بازسازی کشور مصرف شده و میشود، اما هنوز نه امنیت تأمین شده است و نه پروسۀ بهنام صلح بهدرستی و اساسی شکل گرفته است.
واقعیت امر این است که سیاست خارجی امریکا در قبالِ افغانستان و منطقه، یک سیاست مرموز و پیچیده است که سیاستگران ما تا حال نتوانستهاند عمق آن را درک کنند.
انتخابات 2020 امریکا و طولانیشدن جنگ افغانستان بهعنوان یکی از پُرهزینهترین جنگها برای آن کشور، ترمپ و همفکرانش را در کاخ سفید خسته کرده است. آنان تلاش میورزند که روند پروسۀ صلح افغانستان را تسریع ببخشند و بهصورتِ شتابزده به یک صلح نیمبند دست یابند و در نهایت نیروهای نظامی خود را در افغانستان کاهش دهند. این چیزی است که ترمپ اهتمام دارد بهعنوان یک دستآورد بزرگ برای کمپاین پیش روی امریکا تهیه نماید.
از جانب دیگر، جایگاه سیاسی طالبان صلابت نسبی پیدا کرده و آنها خود را یک نیروی نظامی و سیاسی قدرتمند احساس میکنند که حتا حاضر نمیباشند با حکومت افغانستان گفتگوی مستقیم نمایند. این هم برمیگردد به سیاست امریکاییها که چرا برای این گروه جنگی کوچک چنین فرصت و جایگاهی دادهاند؟
اما، رسالت سیاستمداران و احزاب سیاسی و همینطور حکومت در برابر وضع پیشآمده چیست؟ هر قدر حکومت را مورد انتقاد شدید قرار دهیم، در واقع امتیاز آن به طالبان میرسد و انرژی و قدرت بیشتر میگیرند.
اصول کشورداری و سیاستگری همین را حکم میکند که در برابر تهدید و مصیبت مشترک، یکدست و همصدا باشیم. طالبان هم برای دولت و هم برای ملت، یک تهدید مشترک و یا واضحتر بگویم یک دشمن مشترک هستند.
موضع واضح و قاطع در برابر آنان از طرف مردم افغانستان، باعث میشود که آنان روی درخواست و اهداف خود بازنگری کنند.
تصور کنید که اپوزیسیون حکومت بهسان طالبان در پی براندازی نظام است و این روحیۀ ایستادگی بیشتری را بهنیروی جنگی و دشمنان افغانستان میبخشند.
وقتی از دل کابل گروهی و حزبی عین طالبان در برابر این نظام نوپا موضع میگیرند، طالبان چه فکر میکنند؟ بدون شک تعهد و پایبندیشان به خواستهای سختشان بیشتر میشود.
تصور اینکه همهچیز دست خارجیهاست و رهبران ما تصمیمگیران واقعی نمیباشند، یک بینش نادرست و سطحی است.
وقتی رهبران سیاسی ما چه در داخلی حکومت، چه در بیرون حکومت، برنامه و موضع مشخص داشته باشند، بدون شک روی سرنوشت سیاسی و فردای مملکت تاثیرگذار است.
زمانی خارجیها بهویژه امریکاییها همۀ کار میشوند که ما هیچ طرح و برنامۀ مدون و منطقی روی دست نداشته باشیم. وقتی ما جامعه جهانی را در مورد انتخابات و یا پروسۀ صلح میتوانیم قناعت دهیم و یا اجماع جهانی را در این زمینه بهنفع خود شکل دهیم که با یک استراتیژی جامع و منطقی بهپیش برویم. جهان کنونی، جهان گفتگو و منطق است. عرصۀ سیاست هم عرصۀ اقناع و استدلال.
در چنین شرایط بحرانی و پر از چالش، هر اقدام ناشیانه و ناسنجیده میتواند برای آینده کشور جبرانناپذیر باشد. با این حساب، بایسته است که رهبران سیاسی و جریانهای دخیل در قضایا، یک صدای واحد و قاطع را از کابل بلند کنند. صدایی که بتواند رویکرد جهانی را در برابر سرنوشت سیاسی و تاریخی افغانستان به نفع مردم این سرزمین رقم بزند.
زمان آن رسیده است که در برابر دشمن و تهدید مشترک، جبهه و موقف خود را مشخص کنیم. اتحاد ملی و درونی، همان چیزیست که میتواند اقتدار و غرور ملی ما را در برابر بدخواهان بیگانه صیانت کند.
سرمقاله