اخلاق دموکراتیک!
سعادتشاه موسوی
امروزه ساختار غالبِ سیاسی در جهان دموکراسی است و کشورها ساختارهای حکومتی خود را به نفع دموکراسی تغییر میدهند. در کنار آن شهروندان هم رفتار دموکراتیک را پیشه میکنند. اخلاق دموکراتیک در واقع زاییدۀ جهان جدید و انسان معاصر است. در این طرز تفکر مردم فارغ از هرنوع گرایش و رویکرد سیاسی و دینی، احترام به حقوق انسانی یکدیگر را مبنای برخوردهای اجتماعی میدانند.
حقیقت مساله این است که تا وقتی جامعه و ذهنها دموکراتیک نشوند، تحقق دموکراسی دشوار است. فقط در فضای دموکراتیک امکان گفتگو و گفتمانها وجود دارد و میشود صداها و رنگهای گوناگون را شنید و دید.
دگرگونی سیاسی در جامعه افغانستان از بالا به پایین آغاز شد. کبوتر دموکراسی بعد از حملات 11 سپتامبر 2001 در سپهرِ سیاسی افغانستان به پرواز درآمد و نسخهیی که یکشبه برای امورِ سیاسی و اقتصادی افغانها پیچیده شد، نظام سیاسی دموکراسی و نظام اقتصادی بازار آزاد بود.
هیجان و شتاب پرزیدنت بوش چنان بود که فرصت اندیشیدن کافی نداشت، دکترین امریکا بدون ملاحظۀ لایههای زیرین فرهنگ جامعه، در تبانی با رهبران جهادی از یکسو و با دانشآموختگان افغانی در غرب از سوی دیگر، بهصورت شتابزده خواستند افغانستان یکشبه با خیل دموکراسیخواهان جهان یکجا شود. برآیند این رویکرد، همین است که بعد از 18 سال شاهد هستیم. همین که جعل، تقلب، زورگویی، بدزبانی، پرخاشگری بهوفور دیده میشوند، این همه نشانگر ناآشنایی جامعه با فرهنگ دموکراسی و فقدان اخلاق دموکراتیک است.
جالبی قضیه اینجاست که این بدزبانیها و نفی اخلاق مدارا و تساهل، از سوی طبقه پایین جامعه کمتر صادر میشود، بیشتر رهبران و سیاستگران هستند که حریف و رقیبان خود را مورد عتاب و شماتت اخلاقستیزانه قرار میدهند.
وقتی یک رهبر سیاسی در سخنگاه خطاب بهطرف مقابل میگوید که دندانهایت را میشکنم! پیروان او چرا دندانها و گردن رقیب خود را نشکنند؟
وقتی رهبر سیاسی دیگر، مخالف خود را «زبالهدانی کثافات و نجاسات» خطاب میکند، این ادبیات به لایههای دیگر جامعه نیز تسری پیدا میکند و در ادامه جوان دانشآموخته و ظاهرا لیبرال، پای اعلامیه یک حزب مینویسد: «جرت…!»
وقتی رییس مجلس سنای یک کشور سخن از اعمال زور میزند، وقتی یک کاندیدای مدعی اخلاق اسلامی در صورت برنده نشدن، تهدید به سنگر رفتن میکند و یا وقتی یک کاندیدا پیش از اعلام نتایج انتخابات از سوی نهادهای قانونی، خود را برنده عنوان میکند، آیا میتوان انتظار داشت که جامعه ما بهسوی رشد آگاهی و احترام به قانون و حقوق شهروندی حرکت کند؟
از نظر حکیمان و دانشوران، اختلاف نظر یک حسن است و پویایی جامعه در گرو اختلاف دیدگاههاست. اما تا جایی این مساله حسن و نیکو است که اختلافات، با کمال احترام مطرح شوند و کرامت و شأن آدمی مورد تعرض قرار نگیرد. فقط در نظام دیکتاتوری است که تکصدایی وجود دارد. به تعبیر «آلبرتو موراویا» نویسنده معروف ایتالیایی: «دیکتاتوریها، خیابانهای یکطرفه هستند، ولی دموکراسی ایجادکننده یک ترافیک دوطرفه است.»
یعنی هم سخن میگویم و باور سیاسی خود را شرح میدهیم، هم با حفظ احترام به دیدگاههای طرف گوش میدهیم. یعنی در دیکتاتوری، شما چارهیی ندارید جز اینکه به یک سمت حرکت کنید؛ ولی در دموکراسی شما میتوانید به سمتی بروید و از همان سمت بازگردید، بهعبارت دیگر همواره یک نوع راه بازگشت وجود دارد که این راه بازگشت در حقیقت همان بازبینی و پاسخگویی است.
معنا و مفهوم مدنیت و مدنی بودن این است که ما میتوانیم با آگاهی به انسان بودنمان کنار هم (نه حتی باهم) امنیت داشته باشیم و تهدیدی برای هم نباشیم. ارکان اساسی مدنیت علم، آگاهی، اخلاق و قانون است. گفتمان از روی قدرت، تهدید و فشار، پوشاندن ناتوانی، تناقضات درونی و هراس از عیان شدن، همه موجب میشوند که اخلاق دموکراتیک زیر سوال برود و فرهنگ دموکراسی که بقای جمهوریت را ضمانت میکند، نهادینه نشود.
رهبران جهادی و کسانی که منش دیکتاتوری دارند، مانع رشد و توسعه دموکراسی استند. این قماش سیاستگران که با فرهنگ زور و تزویر، به زر رسیدهاند، اگر به افراد دموکرات تبدیل شوند، قدرت را انحصاری نکنند، اجازه توزیع ثروت را بدهند و اخلاق دموکراتیک را لحاظ نمایند؛ جامعه بهسمت توسعه سیاسی و اقتصادی حرکت خواهد کرد. آنگاه، تودهها و سیاهی لشکرها، به شهروند فعال تبدیل میشوند. چون یک شهروند واقعی اعتراض میکند، پیشنهاد میکند و در معادلات سیاسی و اقتصادی جامعه خود مشارکت فعالانه دارد و به این درایت میرسد که اعتراض حق شهروندی اوست. قانون پشت سرش وجود دارد و در چنین فضایی سکوت در برابر ناراستیهای زعیمان یک امر غیر اخلاقی میشود.
حالا که کاستیها و چالشهای فراوانی وجود دارد، برای گذار از این وضع چه میشود کرد؟ چگونه فرهنگ دموکراسی را ترویج کنیم و به یک اخلاق دموکراتیک که نیاز جدی جامعه است دست یابیم؟
در ذیل نظام جمهوری است که اقلیتهای افغانستان میتوانند با حفظ احترام به باورها و بینشهای یکدیگر زندگی مسالمتآمیز داشته باشند. باید یاد بگیریم که دموکراسی زمانی معنا دارد و پا میگیرد که اخلاق دموکراسی در ذهن و فکر مردم نضج گیرد. رشد آگاهی و معرفت، احترام به قانون و به انسان، سه عنصر اساسی برای رفعت و تعالی جامعه هستند که مردم را آماده میکنند تا در مسیر کمال قرار گیرند. باید دموکراسی را تمرین کرد و چهرۀ آن را با ارزشها و سازههای زبانی وفرهنگی افغانی هماهنگ کرد.
از سوی دیگر وجود نقد ضروری است اما با رویکرد خردمندانه و اخلاقمدارانه باید انجام پذیرد. شرط بقا و دوام اخلاق دموکراتیک، نیاز به یک پویایی و روح خودانتقادی است.