عقبگرد وحید جان!
سلیمان باختری
وحید عمر جوانی خوشسیماست که از سخنگویی آقای کرزی به سفارت در عصر حکومت وحدت ملی رسید و اکنون مدتی است که بهعنوان مشاور ارشد رییسجمهور، در امور روابط استراتیژیک جا خوش کرده است.
خوشسیمایی آقای عمر نه در سیمای فیزیکی او، بل بیشتر در نحوۀ نگرش و الگوهای فکری او نمودار گردیده که رخدادها و واقعیتهای پیرامون خود را با نگرشی روشنگرانه و روشنفکرپسند مطرح کرده است.
گاهی در مقام یک منتقد روشنفکر به اعمال و کردار بعضی از قدرتمندان و سیاسیون تاخته است؛ از جمله در آغاز حکومت وحدت ملی گفته بود که آقای غنی مشکل روانی دارد و سیاستهای او مردم افغانستان را در برابر هم قرار میدهد.
وحید عمر یکی از بنیانگذاران حرکت چهاردهصد نیز بود که در یک مقطع زمانی از مبارزات نظاممند سیاسی مدنی سخن گفت؛ اما پس از آنکه لبش به پیاله و دستش به زلف یار رسید، غوغای مبارزه سیاسی مدنی فرو نشست و چهاردهصد به تاریخ پیوست.
آقای خامهیی، یکی از رهبران حزب توده ایران در خاطرات خود به نام پنجاه و سه نفر مینویسد: «در سالهای زندان یکی از اعضای حزب که داکتر بود و در زندان تحت آموزش تیوریک قرار داشت، سخت دلباخته مبارزه و پیکار سیاسی بود. روزهای مانده به آزادی را لحظهشماری میکرد تا از زندان بیرون شود، مستقیم به تودهها بپیوندد و برای تحقق آرمانهای توده تمام هست و بودش را فدا کند.
خامهیی میگوید: این داکتر جوان و پرشور یک سال قبل از من، از زندان رها شد و بهدلیل روابط خانوادگی که با حلقات قدرت داشت، رییس یک شفاخانه مقرر گردید و امکانات خوب آسایشی برای خود فراهم کرده بود. وقتی من از زندان آزاد شدم؛ پس از چندی، این رفیق مبارز را پیدا کردم و از او پرسیدم که از آن شور و شوق مبارزه هنوز هم خبری هست؟ او با خونسردی جواب داد: به آنچه که در نهایت مبارزه برای خودم میخواستم، رسیدهام و دیگر نیازی به سرگردانی نیست.»
این نکته را به این دلیل آوردم که در افغانستان نیز بسیارند روشنفکرانی که با اینگونه خصلتهای رفتاری و فکری به پدیدارهای پیرامون خود مینگرند و هنگامی که دل و دماغشان از بوی پول و موقف سیاسی سرشار میشود، خود به کارکترهایی تبدیل میگردند که روزی نهچندان دور علیه آنها پا به میدان مبارزه نهاده بودند.
آقای عمر را میتوان یک نمونه بارز از همین روشنفکرهای مبارز تلقی کرد که دایره نگرش سیاسی و ظرفیت تعهد اخلاقی آنها نه در محور منافع مردم؛ بل در محور منافع شخصیشان قابل تحلیل و تفسیر است.
البته این تنها آقای عمر نیست که آرمانگراییهای روشنفکرانه او محو جلوههای دلفریب و ایمانبرانداز قدرت میگردد، بسیارند کسانی که از روشنفکری و تحقق فضیلتهای انسانی سخن گفتهاند، اما در نهایت در تاریکی فرو خفته و بهجای تحقق فضایل به رذایل پیوستهاند.
در روزهای اخیر، آقای عمر در مرکز ارگ و در دل ریاستجمهوری، کابینۀ تیمی خود را معرفی کرده و حکم تقرری آنها توسط رییسجمهور امضا شده است. تیمسازی و کابینههای موازی، یکی از مشکلات اصلی حکومت در چند سال اخیر بوده که باعث شد انرژی و توان اصلی حکومتداری را غیر مستقیم به چالش بکشند. حالا وحید عمر نیز یاران قدیم خود را در کنار گوش رییسجمهور غنی گرد هم آورده است.
با این دیدگاهِ وحید عمر که زمانی ادعا داشت آقای غنی اگر رییسجمهور شود، افغانستان را به تباهی خواهد کشاند؛ حالا پرسش این است که دلچسبی و شیفتگی وی به حضور در ارگ و در کنار رییسجمهور غنی با چه نیت و اهدافی است؟
از سوی دیگر، در میان هیات رهبری و اعضای اصلی کابینه و تشکیلات عریض آقای عمر، هیچ هزاره و اوزبیکی شانس ورود نیافته که با توجه به ادعاهای روشنفکری و تعصبگریزی آقای عمر، سخت سوالبرانگیز است!
از آقای عمر اگر پرسیده شود که چرا راضی نشدی یک هزاره و اوزبیک وارد این جمع شود، خواهد گفت: من حق دارم آدمهای مورد اعتمادم را برگزینم. اما باید از ایشان پرسید آیا در میان این همه هزاره و اوزبیک که تاهنوز هیچ نامی از آنها در فهرست انتحارکنندهها درج نشده، حتا یک نفر هم پیدا نمیشود که مورد اعتماد ایشان قرار گرفته و دارای شان کار و فعالیت در میان اعضای اصلی دفتر او باشد؟
آقای عمر که روزگاری نهچندان دور از ملیگرایی و تعصبستیزی سخن میگفت، آیا تاهنوز نتوانسته است یک دوست و رفیق هزاره و یا اوزبیک داشته باشد که در فرآیند همکاریهای مشترک، بالای او اعتماد کند؟
پاسخ این سوال ساده و روشن است. آقای عمر چنین استعدادی را در خود بارور نکرده است. بدون تردید او لایق موقعیت رسمی و دولتی نیست؛ زیرا الگوهای فکری و رفتاری او نقضکننده سادهترین پرنسیبهای حقوق بشری تعبیر میگردند.
آقای عمر هزارهها و اوزبیکها را همشان همکاری با خود نمیداند. این دو قوم سنگینترین بار تبعیض را در تاریخ افغانستان بر دوش کشیدهاند و هنوز هم در قضاوت آقای عمر از شان و کمال انسانی برخوردار نگردیدهاند. البته در مورد آقای عمر حرف و احادیث دیگری هم از زبان خیلیها شنیده میشود که شرحش در این مختصر نمیگنجد.
از همین رو گزینش همکاران آقای عمر را توسط وی، بدون شک میتوان نمونهیی از تعصب و اخلاقستیزی او تعبیر کرد که بهرغم ادعای فضیلتپروری او، هرازگاهی از پسخانه ذهنش بیرون میزند.
آقای عمر جهاندیده است و سه سال در ایتالیا سفیر بوده، اما هنگامی که یک سفیر جهاندیده به همین سادگی تحت تاثیر عواطف بسته قومی قرار میگیرد، به ملا ترهخیل باید حق داد که در حومه شرقی کابل دارالخلافه برپا کند.
به نظربنده وحید عمر ضمن اینکه یک متعصب وکوردل است وی یک روسپی سیاسی هم است