چرا از صلح میترسیم
بزرگترین نگرانی مردم افغانستان مذاکرات صلح در پشت درهای بسته است. مذاکراتی که حدود یکسال میشود امریکا با طالبان انجام داده، هنوز در هالهیی از ابهام است و معلوم نیست به کجا منتهی میشود؟ چه سرنوشتی برای آینده افغانستان ترسیم میشود؟ آیا این مذاکرات ما را به صلح میرساند یا جنگ را تشدید خواهد کرد؟
با آنکه نمایندگان امریکا اعلام کردهاند به توافق رسیدند و توافق فقط نیازمند تایید رییسجمهور امریکاست، اما در آخرین دقایق، دونالد ترمپ، رییسجمهور امریکا از تایید آن امتناع ورزید و مذاکرات را به حالت تعلیق در آورد.
این مذاکرات پر از بیم و امید از یک طرف مردم را به آینده دلگرم میکرد، امید به زندگی را افزایش میداد و از طرف دیگر ترس را در نهاد مردم بیشتر از هر زمان مستولی مینمود.
افغانستان شاهد توافقنامهها و مذاکرات زیادی در طول نیم قرن جنگ بوده، اما متاسفانه هیچ کدام منتج به نتایج برآورندۀ مطالبات مردم نشده است.
آخرین نمونه آن مذاکره دولت با حزب اسلامی افغانستان تحت رهبری گلبالدین حکمتیار بود. این مذاکرات امتیازهای بسیاری به حزب اسلامی داد. زندانیهای که در میادین جنگ گرفتار شده بودند آزاد شدند. رهبران آن رفع تحریم گردیدند. به رهبر و اعضای آن مصونیت قانونی داده شد. به اعضای حزب که در کمپها زندگی میکردند در کابل زمین تحویل داده شده و… اما با همه این هزینهها چه نتیجهیی در پی داشت؟ آیا افراد مسلح حزب اسلامی به دولت پیوستند؟ اسلحهشان را به زمین گذاشتند؟ جنگ کاهش یافت؟ کشتار مردم کمتر شد؟ نه! بیشتر آنها در خدمت گروههای تندرو خشن مثل طالبان و داعش قرار گرفتند.
تجربه حزب اسلامی نشان داد که باید اراده سیاسی برای صلح در صفوف بالا و پایین دشمن مورد تحلیل و ارزیابی جدی قرار گیرد. اگر ارادهیی برای پایان جنگ در صفوف پایین جنگجویان وجود نداشته باشد، با پیوستن چند فرمانده آنها تاثیری در کاهش خشونت و جنگ نخواهد داشت.
مهمترین ترس از صلح با طالبان این است که مبادا از دام طالب رها شویم و در تله داعش بیفتیم که بهمراتب خشنتر و وحشیترند. گزارشهای وجود دارد که بسیاری از جنگجویان حزب اسلامی به داعش پیوستهاند.
امر مسلم این است که اگر در کنار علل خارجی و اصلی جنگ، اگر به بعد داخلی آن هم به گونه جدی توجه نشود، همه شهروندان بهویژه قربانیان، فعالان مدنی و زنان بهعنوان آسیبدیدگان در مذاکرات صلح سهیم نشوند و زخمهای عمیق جنگ مرهم گذاشته نشود، صلح سیاسی مقطعی و کوتاهمدت صرف منتج به یک آتشبس کوتاهمدت خواهد شد.
طبعا همه مخالفان مسلح به دلایل ایدیالوژیک نمیجنگند، برخی به دلیل فقر، بیکاری و ناکارآمدی دولت، فساد و بیعدالتی در نهادهای دولتی به گروههای هراسافکن و افراد مسلح خودسر پیوستهاند.
با وصف دستآوردهای خوبی که در طول دو دهه اخیر داشتیم، مثل آزادی، حقوق شهروندی، حقوق اساسی و آزادی بیان، اما متاسفانه فساد و بیعدالتی در نهادهای دولتی باعث فاصله مردم از دولت شده است. هر قدر مردم از دولت فاصله بگیرند به مخالفان دولت نزدیکتر میشوند.
نگارنده بارها از شهروندان در جریان تحقیقات میدانی در شهرها و ولایات درگیر جنگ شنیدهام که گفته شده بسیاری از جوانان بهدلیل فقر و بیکاری بهصفوف مخالفان مسلح میپیوندند.
یکی از آنها گفت: «اینجا دو شرکت است یکی دولت و یکی طالب. اگر در دولت نبودی باید در طالب باشی و اگر طالب نبودی در دولت. اگر در هیچ کدام نبودی مجبوری کفشهای ملک را پاک کنی.»
اگر دولت و شرکای بینالمللی که برای صلح کار میکنند، اصلاحات جدی در نهادهای دولتی، کاریابی و اشتغالزایی نکنند، حتا اگر همه جنگجویان به صلح بپیوندند و اسلحه بر زمین بگذارند، باز هم به صلح نخواهیم رسید؛ زیرا همه جنگ ایدیالوژیک نیست؛ بل بعد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم دارد.
از پایان جنگ تا رسیدن به صلح بسیار فاصله وجود دارد. اگر دوران گذار از جنگ به صلح درست مدیریت نشود ممکن است جنگ بهمراتب وحشتناکتر شعلهور شود. به اضافه هزاران تنی که در اثر جنگ صدمه دیدهاند، اقتصادشان از بین رفته است، چگونه زندگیشان را تامین خواهند کرد؟
یکی از فعالان صلح گفته بود: «جنگ افغانستان ریشه در ساختارهای اجتماعی کشور دارد. وجود فرهنگ انتقام این جنگ را طولانیتر کرده است. اگر شما عضوی از خانوادهات را در اثر خشونت از دست بدهی، دنبال انتقامگیری برمیخیزی.»
همه این اما و اگرها و بسیار پرسشهای بیپاسخ دیگر، پروسه صلح فعلی را به اندازه پروسه جنگ ترسناک کرده است. این پرسشها نیازمند داشتن استراتیژیهای مدون و کاربردی است که متاسفانه هنوز ما فاقد آن هستیم.
محمدی دروازی
با سلام و عرض ادب :
نگرانی مردم به جا است. چنان چه درین مقاله تذکر رفته است. چون پروسه صلح شفاف نیست . و صحبت های معمار جنگ و صلح افغانستان آقای خلیل زاد در عقب درب های بسته صورت می گیرد. مردم می ترسند که این بار از چاه به چاله نیفتند. چون خلیل زاد آدم مطمئنی نیست. لابی گری او برای گروه تمامیت خواه در بعد از سقوط حکومت کمونستی برای هیچ یک از هم میهنان واقع بین ما پنهان نیست. ازین رو حالا هم بر صداقت و امانت او باید شک کرد. و نباید زیاد مطمئن بود که او برای مردم ما صلح ارمغان بیاورد. اگر فرض محال صلح را هم بیاورد شاید بدتر از جنگ باشد. زیرا در قاموس امریکا و دیگر استعمارگران چیزی به نام مردم دوستی وجود نه دارد. و همه چیزی را فدای منافع اقتصادی و جهان خواری خود می کند. زلمی خلیل زاد هم یک امریکایی است و حافظ منافع امریکا و او هرگز به سود کشور ما گام بر نه می دارد. بلکه به سود کشور میزبان خود قدم می زند. بنابراین خوش بینی بیش از حد در مورد پروسه صلح شاید برای ما زیانبار باشد. به هر حال چون کلید جنگ و صلح در بیرون از کشور و خارج از دسترس کشور ما است. عاقبت به خیر.