تمایز محقق و مولد فکر
دکتور عبدالغفور آرزو
- محقق با مولد فکر چه تمایزی دارد؟
با بررسی ساحۀ وسیع علوم انسانی، دانشوران را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
- محققان؛
- مولدان فکر.
تردیدی نیست که هر تحقیقی سرانجام به تولید فکر منتج میشود و تفکیک بین این دو نحلۀ اندیشهورزسخت دشوار است.
به سخن دیگر، تفکیک محقق و مولد فکر، تفکیک اعتباری است. اما این تفکیک، برآیند واقعی دارد. برای مثال درحوزۀ ادبیات فارسی، براهنی در اثر وزینش «طلا در مس» بیشتر مولد فکر است تا محقق؛ و شفیعی کدکنی در وزینترین اثرش «صور خیال در شعر فارسی» بیشتر محقق است تا مولد فکر. صلاحالدین سلجوقی مولد فکر است و حبیبی و غبار، محقق. در حوزۀ دینپژوهی عبدالکریم سروش مولد فکر است و عبدالعلی بازرگان، محقق.
محققان با بحث روشمند، موضوعی را در کارگاه فکری خود با تار و پود اندیشۀ دیگران میبافند و نمایهیی دیگر ارایه میکنند. آنچه را که وام میگیرند در این بافتار هویت مشخص دارد. فهرست منابع یا سرچشمهها، مهمترین ممیزۀ یک اثر تحقیقی است. اما اثر یک مولد فکر فاقد فهرست منابع است. مولد فکر، اندیشۀ دیگران را در کورۀ ذهن خود ذوب میکند و سکهیی که ضرب میزند، نماد اوست؛ هرچند وام عناصر بر دوشش سنگینی میکند.
فراوردۀ چرخشت مولد فکر، مستی و هستی است. ناب و نایاب است. نشان و نشانههای باغ و انگور را به آسانی نمیتوان یافت. «قبض و بسط تئوریک شریعت» سروش فاقد فهرست منابع است. این بدین معنا نیست که سروش وامدار نیست.
«فهرست اعلام» مفصل نشان میدهد که نویسنده برای تولید فکر چه ریاضت و سیاحتی کشیده است. از هر باغی خوشهیی را برگرفته و در خمخانۀ ذهنش چنان فشرده است که نشانی از باغهای رنگارنگ را نمیتوان یافت. «طلا در مس» نیز چنین هیات و هویتی دارد در حالی که «صور خیال در شعر فارسی» افزون بر فهرست اعلام، دارای «کتابشناسی مراجع» است.
به هر روی، تحقیق بیشتر مقیّد بر عقل استدلالی است و تولید فکر، عقل استدلالی را با رنگ و آهنگ شهودی بازتاب میدهد. البته چنین فراستی را نباید محصور در معرفت عارفانه کرد.
غزالی با رویدادی از تحقیق به تولید میگراید. او با خورجین مملو از یادداشتهایش با قافلۀ تجارتی به سمت زادگاهش حرکت میکند. رهزنان، قافله را غارت میکنند و خورجین غزالی را نیز میربایند. همۀ تاجران از ترس جان پای به فرار میگذارند، اما غزالی با داد و واویلا، افتان و خیزان به دنبال دزدان میدود. سردستۀ رهزنان با شنیدن داد و فریاد ژولیدهموی آشفته، با شمشیر برهنه عنان برمیگرداند. غزالی بدون واهمه دامن سالار رهزنان را میگیرد و با مویه و زاری میخواهد خورجینش را واپس دهد. عاطفۀ سالار رهزنان میجنبد و میپرسد:
– در خورجینت چیست که چنین جسور شدهیی و از مرگ واهمه نداری؟
– غزالی میگوید همۀ علم و آموختههای من !
خورجین را میگشاید و میبیند که مملو از کاغذپارههای چروکیده است. با قهقهۀ بلند میپرسد:
– ای مردک! اینهاست همۀ آموختههایت؟
غزالی با شور و شعف فریاد میزند:
- بلی بلی. اینهاست سالهای سال زحمت شبانهروزی من. من بی این یادداشتها هیچم. هیچ، هیچ !
رهزن راهنما، در حالیکه خورجین را به غزالی میدهد، میگوید:
- علمی را که رهزنی بتواند برباید، به پیشیزی نمیارزد!
با این رویداد چرخۀ ذهن غزالی میچرخد و چرخشت میشود یعنی غزالی محقق به عرصۀ تولید فکر و اندیشۀ نو میگراید:
نوبت کهنه فروشان درگذشت
نوفروشانیم و این بازار ماست