تحلیل

رهایی از درد، پناه‌بردن به مرگ!

سلیمان باختری

در یکی دو هفتۀ اخیر، نشست‌های پررنگی میان داکتر عبدالله عبدالله؛ رییس اجرایی کشور و یکی از کاندیدان پیش‌تاز با آقای گلب‌الدین حکمتیار؛ رهبر حزب اسلامی و یکی از کاندیدان انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفته است.

عکس‌هایی که از این نشست‌ها دست به دست می‌شوند نشان می‌دهند که دلهره‌های ناشی از شکست چگونه دو حریف دیرینۀ پرکینه را در کنار هم قرار داده است.

هرچند در سپهر منافع آقای حکمتیار، چیزی به‌نام خط سرخ و پایانۀ اخلاق وجود ندارد و به‌منظور دست یافتن به اقتدار سیاسی، از هر آنچه آبرو و حیثیت خوانده می‌شوند نیز مایه می‌گذارد، اما در این سوی خط برای داکتر عبدالله که خود را پروردۀ خوان و پرچمدار مقاومت و حماسه‌آفرینی‌های شهید احمدشاه مسعود می‌خواند، چیزی کمتر از خودرسوایی نیست که چشم به‌معجزۀ کسی می‌دوزد که هنوز زبانش یاری نمی‌کند عبارت قهرمان ملی را به‌نام احمدشاه مسعود اضافه کند.

قطع نظر از این‌که در پس‌خانۀ ذهن آقای حکمتیار، کینه‌های دیرینه و سنگینه نسبت به جمعیت اسلامی انباشته شده است و انفجار همین کینه‌ها بخشی از زیرساخت بحران معاصر افغانستان را شکل می‌دهد، این دو کاندیدا سخن‌گوی دو روایت مخالف و متضاد سیاسی‌اند که در بهترین حالت هم که شده قابل جمع نیست، مگر این‌که تهدید مرگ مشترک سیاسی این دو کاندیدا را در کنار هم قرار دهد.

تامل در سال‌های جهاد نشان می‌دهد که خونین‌ترین نبردها میان جمعیت اسلامی و حزب اسلامی در ولایات شمالی از پروان گرفته تا تخار و بدخشان صورت گرفت. از داکتر حسین فرمانده جمعیت اسلامی تا سید جلال فرمانده حزب اسلامی که به‌دست نیروهای جمعیت زنده گرفتار آمد و در این میان قربانی‌های زیاد دیگری که ذکر نام‌شان در این جستار نمی‌گنجد، همه از قربانیان رقابت این دو حزب جهادی‌اند که در نهایت فرایند توسعۀ این تضادهای خونین به فجایع بسیار و مهم‌تر از همه، یعنی بروز طالبان نیز منجر گردید.

اکنون که رهبران نسل اول جمعیت اسلامی، شهید استاد ربانی و شهید احمدشاه مسعود رخ در نقاب خاک کشیده‌اند و هواداران جمعیت اغلب در محور داکتر عبدالله گردهم آمده‌اند، مواضع و کرکترهای سیاسی داکتر عبدالله، تبلور و تجلی ارادۀ سیاسی جمعیت اسلامی نیز تعبیر می‌گردد که در ایتلاف‌های سیاسی هنوز از آن به عنوان یک جریان موثر سخن می‌رود.

صرف نظر از گذشته‌های تلخ میان حزب اسلامی و جمعیت اسلامی، تا همین دیروز نیش‌کنایه‌های داکتر عبدالله نسبت به آقای حکمتیار جاری بود و نگاه آقای حکمتیار نسبت به آقای عبدالله نیز بیشترینه به نگاه موتروان به کلینر میمانست. اکنون اما چه شده که این همه کینه و کنایه از میان رخت بربسته است و این دو سرور دل‌های پرکینه، عاشق چشم و ابروی یگدیگر شده‌اند؟

در سال‌های مهاجرت در ایران، روزی در یکی تلویزیون‌های آن کشور، بحث از حزب توده پیش آمد. یکی از توده‌شناسانی که از قضا استاد ما بود، در جواب یک سوال دوستانه من گفت که بزرگ‌ترین اشتباه رهبران حزب توده این بود که برای «رهایی از درد، به مرگ پناه بردند.»

سخن این استاد یک کتاب تعبیر داشت. درست چند روز قبل، زمانی که عکس‌های پر از رضایت و لبخند آقای عبدالله را با آقای حکمتیار دیدم، به یاد سخن آن استاد افتادم که رییس اجراییه ما برای فرار از درد انتخاباتی به مرگ سیاسی پناه می‌برد.

آقای حکمتیار یکی از رهبران یادگاری سال‌های جنگ سرد است که چشم‌انداز سیاسی او نسبت به شکل و محتوای نظام سیاسی در افغانستان برخواسته از همان الهیاتی است که در سیر تکاملی آن طالبان و داعش از دل آن بیرون آمده است.

از همین رو هیچ سنخیت سیاسی، روانی و عاطفی میان داکتر عبدالله و آقای حکمتیار قابل نشانه‌گذاری نیست که بتواند این دو را در مسیر همکاری‌ها و همدردی‌های مشترک قرار دهند. حتی شکست انتخاباتی نیز نمی‌تواند توجیه مردم‌قبول و منطق‌پسند برای نشست‌های پر از لبخند این دو کاندیدا باشد.

بزرگان گفته‌اند که شکست یک اتفاق است، اما ترمیم شکست یک انتخابات است که به همین دلیل هم که شده مناسبات داکتر عبدالله و آقای حکمتیار به هیچ رو نمی‌تواند ترمیم شکست انتخاباتی برای داکتر عبدالله و تیم ثبات و همگرایی عنوان شود.

رفتارهای سیاسی داکتر عبدالله نشان می‌دهد که او یک سیاست‌مدار مشورت‌محور نیست و تصامیم اتفاقی و بدون مشورت او تا حالا سبب گردیده که حمایت میلیون‌ها انسان این سرزمین را در دریایی بریزد که آب آن آسیاب مخالفانش را به گردش می‌آورد.

آقای حکمتیار در خوش‌بیانه‌ترین قضاوت هم که باشد، نه می‌خواهد و نه هم می‌تواند پناهگاه داکتر عبدالله و تیم ثبات و همگرایی باشد؛ زیرا او خود چنان غرق در توهم سیاسی است، که دست‌‍کم پنجاه سال حوادث سیاسی در افغانستان، زندگی سیاسی او را بیشتر از شکست و گریز چیزی دیگر ترسیم نمی‌کند.

از همین رو برای داکتر عبدالله خیلی خوب خواهد بود که سر در گریبان اندیشه فرو برده و با احساسات و عواطف هوادارانش به احساسات و آرزوهای کسی رسمیت نبخشد که به قدرت رسیدن را در ویرانی افغانستان خواب می‌بیند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا