زنان، سوژۀ خشونت کلامی!
سعادتشاه موسوی
در این وطن که از پای بست ویران است، بسیار معمول شده که زنان و دختران، چه در غیاب و چه در حضور مورد شماتت، عتاب و فحش مردان قرار گیرند.
وقتی در روستا زندگی میکردم (ایام نوجوانی) و پابهپای پدر مشغول امور کشاورزی بودیم، گاهی از سر تنبلی و خستگی یا از خواب دیر بیدار میشدم، یا داس و بندی از یادم میرفت.
پدرم هنگامِ عصبانیت و اوقاتتلخی بهجای اینکه بگویید، احمق، تنبل، کندحافظه، بیپروا، ناکاره… یکراست میرفت سراغ مادرم و از میان انبوه از دشنامها، رکیکترین و سخیفترین آنان را گلچین کرده نثار ایشان میکرد. در آن دشت و کویر که روح مادرم هم خبر نداشت، مورد غضب و اهانت قرار میگرفت.
از نظر روانشناسان، کودکان، نوجوانان و بزرگسالان در محیطهایی زندگی میکنند که در آن محیطها فحاشی، بد و بیراه گفتن، لغزشهای زبانی و در مجموع استفاده از زبان خشونتآمیز یک رسم یا بسیار معمول هست، یاد میگیرند که از آن به بعد ارتباطات خودشان را با این نوع واژگان و با این نوع زبان و کلام انجام بدهند.
خشونت کلامی توسط زبان انجام میگیرد و زبان امری آموختنی است. پس ما وقتی در محیطی هستیم که مملو از واژگان تحقیرآمیز یا واژگان خشونتبار هست، همین واژگان هم مورد استفاده قرار میگیرد.
بهشخصه از پدر و محیطی که در آن بزرگ شدم، این فرهنگ زشت و پلشت را یاد گرفتهام که در وقت عصبانیت به خواهر و مادر طرف دشنام بدهم، نه به خود طرف. این خشونت کلامی و بدزبانی را آنقدر تکرار میکنیم و با آن زندگی میکنیم که جز هویت ما میشود و جدایی ازآن اگر غیر ممکن نباشد، مماس به محال است.
متاسفانه در جامعه ما، دشنامدهی به یک امر عادی تبدیل شده است و دیگر حساسیت آنچنانی ایجاد نمیکند. و این خیلی نگرانکننده است که جرم و جنایت عادی و جز اعمال روزمره شوند. قربانی اصلی این قصه هم زنان هستند.
بدون شک، اثرات خشونت کلامی یا فحاشی، کمتر از خشونتهای فیزیکی نیست. من دختران و زنان زیادی را دیدهام که در هیاهوی خشونتهای کلامی له شده و اشکها ریختهاند.
مادران ما که زیر ساطور سنت و آیین مردگرایانه استخوان سفیده کردهاند، بارها در برابر بیمهریها و شکنجههای لفظی گریسته و درد خود را کنج روسری گره زدهاند.
بحث حقوق بشر، قانون منع خشونت، برابری جنسیتی، آزادی بیان و … تازه آمدهاند. من چینهای بیشماری را در پیشانی مادرم میبینم که به حتم ردپای ناهنجاری نظام مذکر در آن دیده میشود. او پیر شده است، اما زخمها و دردهایش هنوز جواناند.
در تازهترین مورد، حلیم تنویر، چهرۀ فرهنگی و سیاسی در سخنرانیاش گفته است برای اختلاط اقوام و ایجاد و تقویت وحدت ملی خوب است که پسر پشتون با دختر هزاره ازدواج کند.
این حرفها را خیلیها نژادگرایانه و برتریطلبانه تلقی کرده و شاعران و نویسندگان تاجیک و هزاره با واکنشهای تند به او تاختهاند.
واکنشها زمانی مشمئزکننده شدهاند که زن، دختر و خواهر حلیم تنویر مورد اهانت و ناسزاگویی قرار گرفتند. اگر نژادگرایانه سخن گفته است و گناهکار و مجرم است، باید خود آقای تنویر متهم شود و مورد نقد و سرزنش قرار گیرد. حمله به دختر و خواهر او ابلهانه است و خانواده آن میتوانند اعاده حیثیت کنند. همانطور که دختران هزاره میخواهند از خود تنویر شکایت کنند.
صورت درست و اصلی عدالتمحوری و برابریخواهی این است که افراد را با خود حقیقت و صواب بهسنجه گیریم و سبک و سنگین نماییم. ملاک ارزیابی و حقطلبی خود «حقیقت» باشد، نه قوم، جایگاه و مقام افراد.
متاسفانه در جامعه ما، به دهان آدمها نگاه میکنند و بر اساس قبیله و طائفه آن، صحت و سقم کلامش را بررسی میکنند. در صورتی که بیادب و بداخلاق از هر قوم و محلهیی که باشد شایسته سرزنش و مذمت است.
آن شاعر گردنفراز تاجیک که حرمت میشکند و یا آن نویسنده هزاره که هتاکی میکند، هیچ کدامشان شایسته دفاع و حمایت نمیباشند، همانطور که سخنان تنویر سزاوار نکوهش است، صف حرمتشکنان هم باید نکوهیده شود.