شب چله (یلدا) فراتر از رویداد طبیعی
دکتور یعقوب یسنا
جشنهای باستانی و کهن از نظر روانکاوی یونگی به ناخودآگاه جمعی ماقبل تاریخی جامعههای بشری رجعت میکند. جشن شب یلدا* یا به تعبیر فارسیزبانان جشن شب چله نیز از جشنهای باستانی و ماقبل تاریخییی است که بیانگر ناخودآگاه جمعی ماست. بهصورت دقیق تاریخ پیدایش این جشن را نمیتوانیم مشخص کنیم. اما دریافت باستانشناسی و اساطیری نشان میدهد که این جشن هشت هزار سال پیشینه دارد. در خاورمیانه، ایران، افغانستان، آسیای میانه و… برگزار میشده است.
پیش از اینکه به خاستگاه جشن یلدا پرداخته شود، لازم است اندکی در بارهی «یلدا» و «چله» توضیح داده شود. یلدا، واژۀ سریانی است که زایش، تولد و پیدایش معنا میدهد. چله، واژۀ فارسی است که برخی آن را یک دورۀ چهل روزه میدانند و برخی چله را جدا از اینکه چند روز باشد یک دورۀ زمانی میدانند که بعد از این چله، چلۀ دیگر میآید. چلۀ نخست را چلۀ بزرگ و چلۀ دوم را چلۀ کوچک میگویند.
روستانشینان افغانستان جشن چله و شب چله را میشناسند؛ ضمن برگزاری رسم و رواجها، آمادگی برای وقوع رویدادهای طبیعی فصل سرما را نیز میگیرند. تا جاییکه به یاد دارم، پدرم نشانههای زیاد برای سعد و نحسِ وقوع چله میشناخت که این سعد و نحس را بیشتر بر مبنای حرکت ستارهها در همان شب و چگونگی وقوع روز همان شب (فردا) درنظر میگرفت. بنابراین چله یک رویداد مهم تقویمی و معرفت تقویمی در جامعۀ ما بودهاست که وقوع چله، هراسها و امیدهای هستیشناختانه و غایتشناسانه را در پی داشتهاست.
شب چله یا شب یلدا، دو نام برای وقوع یک رویداد است که این رویداد، شب اول زمستان، شب اول جدی (دیماه) است. این شب، درازترین شب سال است که پس از این شب، روزها درازتر میشوند و شبها کوتاهتر. شب چله را میتوانیم یک رویداد طبیعی در بخشی از کرۀ زمین بدانیم.
اگر بخواهیم چگونگی پیدایش جشن چله را بررسی کنیم؛ میتوانیم خاستگاه و پیدایش این جشن و دیگر جشنهای باستانی مانند جشن نوروز، مهرگان و… بر اساس رویدادهای طبیعی تاویل و تفسیر کنیم. شب چله یا شب یلدا یک رویداد طبیعی است که انسان، هزارها سال پیش این رویداد طبیعی را شناخته و نسبت به آن واکنش نشان دادهاست. انسان باستان رویدادهای طبیعی را درک و احساس میکردند اما بر اساس واقعیت و علت طبیعی نمیتوانستند بشناسند.
بنابراین، درک و احساس هر رویداد طبیعی را به رمز و راز اساطیری و دست غیر و بیرونی ربط میدادند. این دست غیر و رمز و راز اساطیری برای انسان باستان بر مبنای معرفت تقابلگرایانه (نیکی و بدی) قابل توجیه بود. برای انسان باستان بهخصوص در جغرافیای آسیای میانه، افغانستان، ایران و… بنابه واقعیت جغرافیا و حرکت زمین به دور خورشید، فصل گرما و سرما در تفکر شان به عنوان نیکی و بدی تعیینکننده بود.
انسان موقعی که متوجه شد از پایان تابستان به بعد، روزها کوتاه میشود و شبها دراز؛ این توجه برای انسان این گونه توجیه میشود که شب، تاریکی و سرما (بدی) بر روز، روشنایی و گرما (نیکی) درحال چیرهشدن است، یا این که بین امر خیر و شر، جنگ و درگیری جریان دارد و معلوم نیست که خیر بر شر چیره میشود یا شر بر خیر. این نگرانی تا نخستین شب چله که درازترین شب سال بود، ادامه مییافت و این نگرانی در شب چله به اوجِ اضطراب و نگرانی اساطیری میرسید که انسان باستانی با نگرانی بسیار خاص این شب را سحر میکرد و هر لحظه، نگران سرنوشت خود و جهان بود که مبادا شب و تاریکی (بدی) بر روز و روشنایی (نیکی) چیره شود و زندگی انسان و جهان با چیرهشدن شر به پایان برسد.
اینجاست که شب یلدا یا شب چله از درک یک رویداد طبیعی فراتر میرود و به درک یک رویداد معرفتی و هستیشناسانۀ اساطیری غایتشناسانه میرسد که نگرانی و اضطراب (امید و نا امیدی) انسان باستان را معنا میبخشد. اگر دقت کنیم به خیلی موارد پی میبریم که چگونه رویدادهای طبیعی از رویدادهای حسی ساده، انتقال کرده به مناسبات معنامند و فرهنگی در زندگی بشر. مثلا هر سنگ چرا مقدس نیست؟ اما حجرالاسود مقدس است! هر شب چرا مقدس/نامقدس نیست؟ اما شب چله مقدس/نامقدس است! و… این موارد، نیز رویدادهای حسی استند اما از رویدادهای حسی به مناسبات معنامند انتقال یافتهاند و جنبههای فرهنگی و اعتقادی پیدا کردهاند.
انسان باستان در شب چله با ناقراری خاصِ اساطیری خویش مینشیند و منتظر جدیترین نزاع و درگیری خیر و شر (تاریکی و روشنایی) است تا ببیند که خیر پیروز میشود یا شر. اگر شر پیروز شود، جهان تاریک میشود و خورشید دیگر طلوع نمیکند؛ اگر خیر و نیکی بر بدی پیروز شود، خورشید طلوع میکند و بعد از این شب، با دراز شدن روزها، چیرگی خورشید بر تاریکی قابل مشاهده است. اما این دور، تمام شدنی نیست و هر سال تکرار میشود. خوشبختانه، توقع و امید انسان تا هنوز برآورده شده، زیرا بعد از هر شب یلدا، خورشید طلوع کردهاست.
در اوستا، ماه جدی «دی» نام دارد که به آن «دیماه» میگویند. دی در انگلیسی «روز» معنا میدهد. بنابراین فردای شب یلدا که اولین روز دیما است؛ این روز را میتوانیم روز خورشید یا «خورشیدروز» بدانیم. «دی» در اوستا نام یکی از ایزدان اوستایی نیز است.
اگر بخواهیم دربارۀ شب چله یا شب یلدا پژوهش کنیم به عنوان یک جشن ماقبل تاریخی و روایت اساطیری نیاز به پژوهش جدی دارد که از نظر اسطورهشناسی و باستانشناسی قابل اهمیت است و بر جشنها و فرهنگهای بشر تاثیر فرهنگی داشتهاست؛ از جمله، اسطورهشناسان به این نظر استند که جشن کریسمس نیز ادامه رواج و تحول جشن یلدا در اروپاست که یازده جدی برگزار میشود و بعد از مسیحیت، این جشن بهنام تولد حضرت عیسی برگزار میشود.
اگر بخواهیم یک پژوهش و تحقیق ساحهیی (پژوهش همزمانی) دربارۀ رسم و رواجهای شب چله یا شب یلدا در ولایتهای افغانستان انجام بدهیم، به رسم و رواجهای مهم و معناداریی دست مییابیم که هنوز از مراسم قابل برگزار در فرهنگ مردم افغانستان است.
جشن شب چله یا یلدا از نظر هستیشناسی ما را از تاریخ به ماقبل تاریخ میبرد. تاریخ را با ماقبل تاریخ وصل میکند و انسان منطقه را به عنوان روایت معرفتی از ماقبل تاریخ تا تاریخ میآورد. به این نتیجه میرسیم که انسان روایت نا تمامی از امید و هراسهای معرفتی است که از دریافتهای اساطیری تا دریافتهای فلسفی و تا دریافتهای علمی این امید و هراسهای هستیشناسانه جریان داشتهاست. دریافتهای پایان جهان در علم، پیشبینی برخورد سنگهای آسمانی به زمین یا روایت بشقاب پرنده و موجودات فرازمینی در زمین، میتواند برای انسان معاصر مانند نگرانیهایی باشد که شب یلدا برای انسان باستان داشتهاست.
شب چله یا شب یلدا به عنوان یک معرفت، اهمیت خاص فرهنگی و بشری دارد که انسان باستان در بخشی از جهان بنابه واقعیت طبیعی به این معرفت دست یافتهاست و این معرفت را ارایه کردهاست.
از این نگاه، جشن شب یلدا یا چله، از باستانیترین میراثهای فرهنگی و بشری در جامعۀ ماست که باید به عنوان میراث فرهنگی و معرفتی بشر، حفظ و احترام شود تا روایتها و جشنهای بشری در کنار هم بتوانند کثرت فرهنگی بشر را و تجربههای متفاوت فرهنگی بشر را به نمایش بگذارد.
به آنچه میتوان تاکید کرد این است که بایستی همه جشنها به بازی و سرگرمی تبدیل شوند و امکان این را پیدا کنند که زمینهساز خوشیهای جمعی و شادمانیهای جمعی مردم شوند، اگرنه با کارکرد تاریخی خود که برای انسان باستان داشته، نمیتوانند دارای کارکرد معنادار باقی بمانند؛ زیرا بنابه تغییر و تحول عقیده و برداشتهای انسان، جشنها نیز کارکرد خود را از دست میدهند؛ پس چه بهتر که از همه عیدها و جشنهای کهن استفادۀ فرهنگی مدرن و بازیگرانه کنیم. درغیر آن این جشنها در زندگی مدرن به درد سر تبدیل میشوند؛ درصورتیکه با زندگی و بازیهای فرهنگی مدرن ارتباط برقرار نتوانند.
پینوشت
* برای انسان باستان شب یلدا جشن نه بلکه هراس و نگرانی جمعی از چیرگی شب بر روز بوده؛ بنابر این فردای این شب که خورشید روز است، نیک و مبارک است. این که ما شب یلدا را جشن میگوییم از تحولهای معرفتی معاصر شب یلدا است که نگرانی اساطیری یلدا رفع شده و رواج فرهنگی آن ادامه یافتهاست. این تحول، خوب و خجسته است، میتواند به ادامۀ این جشن بینجامد.