حالا که خدا داده است نمیشود کاری کرد!
زهرا ناظمی
من باور دارم که زنان در صورت ظرفیتسازی و ارتقای توانمندیهای خود به هر جایی خواهند رسید؛ هرچند میدانم در کشوری مانند افغانستان نابرابری «مطلق» میان زن و مرد وجود دارد و دختران و پسران از بدو تولد در شرایطی نابرابر رشد میکنند.
خانوادهها با پسردارشدن از خوشحالی در پوست خود نمیگنجند. افغانستان تنها جایی است که بهجای پرسیدن از سالم بودن نوزاد، از جنسیت آن پرسیده میشود. اگر نوزاد، پسر باشد خوشحالی در چشمان پدر و مادر برق میزند؛ ولی در صورت دختربودن در نگاههای درهمریخته آنها هزاران حرف و فریاد موج میزند و از تَه دل میگویند: حالا که خدا داده است نمیشود کاری کرد!
در برخی مناطق وقتی زنان حامله برای تعیین جنسیت به داکتر مراجعه میکنند با اینکه جنسیت مشخص است، داکتران راست نمیگویند؛ زیرا میدانند اکثر خانوادهها اگر بفهمند دختر است با مادر در دوره حساس بارداری به درستی رسیدگی نمیکنند و یا خود مادر قصداً نمیخواهد دخترش رشد کند؛ زیرا فرزندان پیشین وی نیز دختر بودهاند و خانواده منتظر فرزند پسر است. متاسفانه این برداشت منفی در ذهن بسیاری از مادران حک شده که دختردارشدن خوب نیست و پسردارشدن خوب است.
در جریان زندگی در این محیط نابرابر که از بدو تولد دامنگیر زنان افغان است، آنان همیشه در حال جدال با نابرابریها هستند؛ گویا در بین مرداب فشارها مثل گل نیلوفر شکفتهاند تا بتوانند به جامعۀ زنستیز ثابت کنند که «ما» میتوانیم.
برای ضعیفی یک زن، خانواده و جامعه نقش بهسزایی دارد. از داخل خانواده آغاز میکنم؛ در خانواده به دختران اجازه داده نمیشود تا پیش مهمان بیایند، به آنان گفته میشود باید خانه بنشینند و به امور آن رسیدگی کنند و نباید برای خرید از خانه خارج شوند. به زنان گفته میشود بسیاری از کارها را باید برادر، پدر و یا همسرشان انجام دهد؛ در چنین حالتی نباید دختران و زنان از خود شجاعت نشان دهند؛ بلکه باید کُنج خانه زندانی شوند و به افزایش ظرفیتهای خود نیندیشند؛ زیرا بر اساس سنتهای موجود، مخارج زندگی بر عهده «نرهایی» است که در زندگی زنان حضور دارند؛ بنابراین خواست خانواده «وابستگی» همیشگی زنان است. زن در این جامعه، یعنی وابسته، مطیع، زندانی، ترسو و بدون اعتمادبه نفس و …
اما بر اساس تبعیض مثبت اختصاصیافته برای زنان در جامعه و رعایت ترکیب جنسیتی، بسیاری ادارات حتی حاضرند زنان «بیظرفیت» را به بهانه دارا شدن از نماد «جندر» بپذیرند که این خود نقش بهسزایی در افزایش زنان بیظرفیت در ادارات دارد؛ زنانی که فقط برای زیبایی ادارات با دادن امتحان زیبایی اندام، گلچین شدهاند.
چرا برخی با این کار خود زنان را ضعیف میکنند؟
چرا زنانی که بخواهند از طریق رقابتهای آزاد وارد سیستم شوند و باتوجه به توانمندی خود رشد کنند، سالها میکوشند ولی آب از آب تکان نمیخورد؟
چرا برخی زنان به جای ظرفیتسازی به دنبال «رابطهسازی» هستند؟
یک زن ضعیف نمیتواند مدیر، رییس، معین و یا وزیر خوب شود؛ حداقل بگذارید مردی که توانمندی بیشتری دارد این کار را انجام دهد و یا زنان توانمند دیگری جایگزین شوند.
من شاهد بودم که زنی از طریق همین روابط بدون هرگونه تجربۀ مدیریت و رهبری در یکی از ادارات استخدام شد و هرگز نتوانست آداب و رویۀ اداری را بیاموزد. سرنوشت گروهی که مسؤولیت وی را برعهده دارد نیز همچنان روی هوا مانده است. بینظمی و سرگردانی تعدادی فقط به دلایل شخصی صورت میگیرد و ممکن است پشت آن به شخص بانفوذ دیگری گرم باشد، این اصل «بیانصافی» است!
تنها ظرفیت اینگونه افراد بیظرفیت، موزهپاکی و پاچهخواری است. تعریف و تمجید و قطار کردن توصیفات برای حمایتکنندگان، هرقدر بیشتر باشد آنان از حمایتهای بیشتر برخودار خواهند شد.
در افغانستان اشتباه همینجاست که هرچه تعریف و تمجید و خموراست شدن بیشتر باشد موقعیت و جایگاه بهتر و خوبتر به دست میآید. شاید انسانهایی نیز اغراق در توصیف را نپسندند و واقعیتها را ببینند و برای دستیابی به منافع خود به ناحق کسی را تعریف و توصیف نکنند!
مخاطب من زنان توانمند و پرتلاش نیست؛ بل جامعه، خانواده و زنانی است که با دست زدن به این اعمال، عزت و شرف خود را به بهای دستیابی به موقعیتهای کاری میفروشند.
باید برای «نه» گفتن در برابر بیظرفیتی تلاش کنیم؛ حالا میخواهد فامیل فلان وزیر یا دوست فلان فرد بانفوذ باشد؛ بلکه مهم انتخاب براساس لیاقت و شایستگی است. اگر این اعمال تاثیری در جامعه نداشت، من مشکلی نداشتم، «هر کس دلش بایسکلش» ولی متاسفانه تأثیر مستقیم بر محیط کاری زنان دیگر دارد.
چرا مردی بهراحتی برای یک همکاری کوچک خواستار همخوابی میشود و یا به خود اجازه میدهد به هر زن و دختری پیشنهاد بیشرمانه کند؟ علت این رفتار بعضی مردان، وجود زنانی است که زیربار خواستههای نامعقول رفتهاند همیشه «از ماست که بر ماست.»
البته روابط خصوصی هیچکس ارتباطی به ما ندارد؛ ولی وقتی بر اثر همین روابط موقعیت کاری شکل میگیرد و دیگران تحتتأثیر قرار میگیرند، واقعاً نمیتوان سکوت کرد و نمیشود چیزی ننوشت!
اتفاقاً بارها گفتهام: وقتی زنان قدرتمند را میبینم واقعاً خوشحال میشوم. زنانی بودهاند که دنیا را تغییر دادهاند، چرا ما از آنان نباشیم؟
زنان افغان هم میتوانند دنیا را تغییر دهند؛ البته اگر به توانمندیهای خود باور داشته باشند. زن افغان اگر بخواهد ظرفیت خود را ارتقا دهد دیگر نیازی به تنفروشی و یا روابط غیراخلاقی نیست؛ بنابراین بهجای رابطهسازی «ظرفیتسازی» کنید و تمام مشکلات پیشرویتان را بهراحتی پشتسر بگذارید. باید با ایجاد تغییر در نگرش مردم برای حل چالشهای فراروی زنان، به دنبال چراییها بود.
چرا باید یک زن برای چوکی، با کسی باشد که او را دوست ندارد؟
چرا جامعه، زنان را با مردان برابر نمیداند؟
چرا همیشه ظرفیت زنان از مردان پایینتر است؟
چرا فعالیتها برای ظرفیتسازی زنان به کندی پیش میرود؟
و هزاران چرای دیگر …
پایین بودن ظرفیت یک زن، نشانه ضعف او نیست؛ بل نشانه این است که شاید جامعه و خانواده زمینه رشد و ارتقای ظرفیت او را مساعد نکرده است؟ همانگونه که میبینیم با اندکی مساعد شدن زمینه و بستر، چگونه زنان دوشادوش مردان رشد و پیشرفت میکنند و حتی در برخی موارد عملکرد آنان بسیار بهتر از مردان بوده است؛ زیرا زنان به ظرافتها بیشتر توجه میکنند، توجهی که در مردان نمیتوان آن را دید؛ ولی متاسفانه شرایط همواره برخلاف زنان بوده است.
اندک زنانی با فعالیت در کابل و ولایتهای کلان توانستهاند با بیرون کشیدن خود از منجلاب فرقگذاشتنها، حرفوحدیث و نابرابریها رشد کنند.
مردانی که دَم از حمایت میزنید! برای ظرفیتسازی زنان بکوشید و ابتدا از خواهرتان، همسرتان و دخترتان آغاز کنید تا در آینده نیازمند کسی نشوند و استوار بر پای خود بایستند و با سربلندی به خود افتخار کنند؛ حمایت یعنی این!
اگر تعداد زیادی که در پستهای فیسبوکی و یا کامنتهایشان از زنان حمایت میکنند به حرف خود باورمند بودند و به زنان اطراف خود (خانواده) کمک میکردند؛ قطعاً امروز کمتر شاهد تن دادن زنان به «ذلت» بودیم.
مردان عزیز! لطفاً از زنان برای لذتهای آنی و زودگذرتان استفاده نکنید.
زنان محترم! لطفاً از طریق روابط پیشرفت نکنید و «تن» خود را بهآسانی مورد سوءاستفاده قرار ندهید و به فکر ظرفیتسازی خود باشید.